و من هر روز...
دنیا را بیشتر میشناسم،
عاقل تر میشوم
و محتاط تر...
نمیدانم
شاید فقط ترسو تر میشوم...
اما این را میدانم که...
دیگر کم تر رویا میبافم،
دیر تر آدم ها را باور میکنم،
کمتر از زشتی ها تعجب میکنم،
و
بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم.
روز ها میگذرد
و من هر روز
بیشتر از دنیای سادگی ام فاصله میگیرم...
مثـ عروسکا
هیچوقتـ نمیتونمـ گریــهــ کنمـ
چون این خنده رو روی لبامـ دوختنـ
روز هـــــا میگذرنـــــــد
و من هر روز...
دنیا را بیشتر میشناسم،
عاقل تر میشوم
و محتاط تر...
نمیدانم
شاید فقط ترسو تر میشوم...
اما این را میدانم که...
دیگر کم تر رویا میبافم،
دیر تر آدم ها را باور میکنم،
کمتر از زشتی ها تعجب میکنم،
و
بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم.
روز ها میگذرد
و من هر روز
بیشتر از دنیای سادگی ام فاصله میگیرم...
الان این چی بود گفتی :shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock::icon_6:
تو شکل پری هااا اروم و زیبا
من عاشق دریام
عاشق بارون
عاشق چشمات
عشقت که باشه دنیام ارومه
تقدیم به کسی که تو این انجمن خیلی دوسش دارم ...
هر جا هستی موفق باشید ...
این مطلب در 1394/06/15 21:33:58 نوشته شده است و در 1394/06/15 21:34:43 ویرایش شده است .
پــــــروازه خانوم
هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن
http://dl.nex1music.ir/1393/12/09/Alishmas%20Eshghet%20-%20Ke%20Bashe.mp3
[b]تو شکل پری هااا اروم و زیبا
من عاشق دریام
عاشق بارون
عاشق چشمات
عشقت که باشه دنیام ارومه
تقدیم به کسی که تو این انجمن خیلی دوسش دارم ... :icon_1:
هر جا هستی موفق باشید ... [/b]
بچه ها سلام ...
یادتونه این شعر رو واستون نوشته بودم ....
===
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچه بشکفته این باغ که بوید
هر * به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
...
حالا ...
ادامه شعر :
===
ای چشم تو هم پیمانه
هم سنگ دو صد کن خانه
همه شور عشق و مستی ام از یک نگاه توست
از هر دو جهان بیگانه
شدخانه دل میخانه چو تویی کنارم غم ندارم در پناه تو
با تو، دنیا
باغ، رویا
در چشم تو صد میکده می می بینم
سر مستی دل با نگهی می جویم
در آینه جز نقش تو کی می بینم
کی جز ره مهر تو رهی می پویم
ای چشم تو هم پیمانه
هم سنگ دو صد کن خانه
همه شور عشق و مستی ام از یک نگاه توست
از هر دو جهان بیگانه
شد خانه دل میخانه
چو تویی کنارم غم ندارم در پناه تو
با تو دنیا باغ رویا عشق تو پناهم
ای رسم و نقاحم
ای راحت جان من
شوق دو جهان من
با تو، دنیا
باغ، رویا
بی تو همه دردم
چون آتش سردم
ای مایه جوش من
ای عزم و خروش من
با تو، دنیا
باغ، رویا
ای شوق مستی من از تو با من تنها تو بمان
راز دل قصه غم بشنو سوز جان را بنشان
ای چشم تو هم پیمانه
هم سنگ دو صد کن خانه
همه شور عشق و مستی ام از یک نگاه توست
از هر دو جهان بیگانه
شد خانه دل میخانه
چو تویی کنارم غم ندارم در پناه تو
با تو دنیا باغ رویا
[quote][div][b]mercedesbenz[/b][/div][div]بچه ها سلام ...
یادتونه این شعر رو واستون نوشته بودم ....
===
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه
رفتم به در صومعه عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچه بشکفته این باغ که بوید
هر * به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
...
حالا ...
ادامه شعر :
===
ای چشم تو هم پیمانه
هم سنگ دو صد کن خانه
همه شور عشق و مستی ام از یک نگاه توست
از هر دو جهان بیگانه
شدخانه دل میخانه چو تویی کنارم غم ندارم در پناه تو
با تو، دنیا
باغ، رویا
در چشم تو صد میکده می می بینم
سر مستی دل با نگهی می جویم
در آینه جز نقش تو کی می بینم
کی جز ره مهر تو رهی می پویم
ای چشم تو هم پیمانه
هم سنگ دو صد کن خانه
همه شور عشق و مستی ام از یک نگاه توست
از هر دو جهان بیگانه
شد خانه دل میخانه
چو تویی کنارم غم ندارم در پناه تو
با تو دنیا باغ رویا عشق تو پناهم
ای رسم و نقاحم
ای راحت جان من
شوق دو جهان من
با تو، دنیا
باغ، رویا
بی تو همه دردم
چون آتش سردم
ای مایه جوش من
ای عزم و خروش من
با تو، دنیا
باغ، رویا
ای شوق مستی من از تو با من تنها تو بمان
راز دل قصه غم بشنو سوز جان را بنشان
ای چشم تو هم پیمانه
هم سنگ دو صد کن خانه
همه شور عشق و مستی ام از یک نگاه توست
از هر دو جهان بیگانه
شد خانه دل میخانه
چو تویی کنارم غم ندارم در پناه تو
با تو دنیا باغ رویا
[/div][/quote]
:icon_1: :icon_1: :icon_1:
چــه آتشــــی ؟ که بر آنـــم بدون بیم گناه
تــــورا بغــــــل کنـــم و ... لا الـــه الا الله...
میان این همه شیطان تو چیستی !؟که شبی،
هــزار دین به فنــــــــا داده ای به نیم نـــــگاه...
اگرچــــه حافظ و سعدی مُبَلِّغَش شده اند
هنوز برد تو قطعــــــی ست در مقابل ماه...
من آن ستاره ی دورم که مـــی روم از یاد
اگر تو هم ننشانی مـــــرا به روز سیــــاه...
یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز....
چــه آتشــــی ؟ که بر آنـــم بدون بیم گناه
تــــورا بغــــــل کنـــم و ... لا الـــه الا الله...
میان این همه شیطان تو چیستی !؟که شبی،
هــزار دین به فنــــــــا داده ای به نیم نـــــگاه...
اگرچــــه حافظ و سعدی مُبَلِّغَش شده اند
هنوز برد تو قطعــــــی ست در مقابل ماه...
من آن ستاره ی دورم که مـــی روم از یاد
اگر تو هم ننشانی مـــــرا به روز سیــــاه...
این درخت ُ آن درخت ...
بر آبی بی انتهای بالاتر ...!
تنها جای تو خالی ست ...
سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من...!
و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو...
که به حیاط ِ دلم برگشته است....!
می نشینم....
و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره....
در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو
می گردم .....
و خوب می دانم که کسی کـَس
نمی شود....
زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست...!
پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین..!
با این وجود کسی شبیه تو را پیدا
می کنم....
و از او دور می شوم ....
و هر چه دورتر می شوم ...
شباهتش به تو بیشتر و بیشتر
می شود .....
و باز سکوت و سکوت ......
مثـ عروسکا
هیچوقتـ نمیتونمـ گریــهــ کنمـ
چون این خنده رو روی لبامـ دوختنـ
قرینه است ....
این درخت ُ آن درخت ...
بر آبی بی انتهای بالاتر ...!
تنها جای تو خالی ست ...
سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من...!
و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو...
که به حیاط ِ دلم برگشته است....!
می نشینم....
و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره....
در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو
می گردم .....
و خوب می دانم که کسی کـَس
نمی شود....
زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست...!
پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین..!
با این وجود کسی شبیه تو را پیدا
می کنم....
و از او دور می شوم ....
و هر چه دورتر می شوم ...
شباهتش به تو بیشتر و بیشتر
می شود .....
و باز سکوت و سکوت ......
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن
نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک"
نتوانست، بنا کـــرد بــــه توهیـــن کردن
زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن
آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده است توانایی نفرین کردن
"با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن
"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست"
خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن!
وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست!
اشتباه است مرا دورتر از ایـــن کردن
یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز....
لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن
نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک"
نتوانست، بنا کـــرد بــــه توهیـــن کردن
زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن
آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده است توانایی نفرین کردن
"با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن
"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست"
خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن!
وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست!
اشتباه است مرا دورتر از ایـــن کردن
انجمن عصرپادشاهان قسمتی از باشگاه بازیکنان عصرپادشاهان است. از این جهت دارای ثبت نام مجزا نمی باشد. هر بازیکنی که عضو عصرپادشاهان است، می تواند با نام کاربری و رمز مرکزی خود در انجمن نیز لاگین نماید.