تو چشمات سواله یه عالم سوال
نگاهت پر از آرزوهای کار
میدونم تو ذهنت چیا میگذره
میبینی تو اما کی عاشقتره
میمونم کنارت درست مثل سایت
از امروز تا هر روز تا اون بینهایت
نمیگیره هیچکس جای خاک پاتو
نمیمیره این عشق قسم میخورم تا روزی که قلبم هنوز میزنه
تا وقتی که جونی توی این تنه
تو روزای خوب تو روزای بد همیشه باهاتم قسم میخورم
همیشه باهاتم قسم میخورم
توی لحظه هاتم قسم میخورم
همیشه باهاتم قسم میخورم
توی لحظه هاتم قسم میخورم
به بارون نم نم به دریا به کوه
به این آفرینش به کشتی نوح
به ماه و ستاره به هفت آسمون
به عشقم به عشقی تا مرز جنون
به لحظه ی دیدار قسم میخورم
دوباره با تکرار قسم میخورم
به عهدی که بستیم قسم میخورم
به هستم به هستیم قسم میخورم
تا روزی که قلبم هنوز میزنه
تا وقتی که جونی توی این تنه
تو روزای خوب تو روزای بد
همیشه باهاتم قسم میخورم
همیشه باهاتم قسم میخورم
توی لحظه هاتم قسم میخورم
همیشه باهاتم قسم میخورم
توی لحظه هاتم قسم میخورم
پــــــروازه خانوم
هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن
[b]تو چشمات سواله یه عالم سوال
نگاهت پر از آرزوهای کار
میدونم تو ذهنت چیا میگذره
میبینی تو اما کی عاشقتره
میمونم کنارت درست مثل سایت
از امروز تا هر روز تا اون بینهایت
نمیگیره هیچکس جای خاک پاتو
نمیمیره این عشق قسم میخورم[/b]
[b]تا روزی که قلبم هنوز میزنه
تا وقتی که جونی توی این تنه
تو روزای خوب تو روزای بد[/b]
[b]همیشه باهاتم قسم میخورم[/b]
همیشه باهاتم قسم میخورم
توی لحظه هاتم قسم میخورم
همیشه باهاتم قسم میخورم
توی لحظه هاتم قسم میخورم
[b]به بارون نم نم به دریا به کوه
به این آفرینش به کشتی نوح
به ماه و ستاره به هفت آسمون
به عشقم به عشقی تا مرز جنون
به لحظه ی دیدار قسم میخورم
دوباره با تکرار قسم میخورم
به عهدی که بستیم قسم میخورم
به هستم به هستیم قسم میخورم[/b]
تا روزی که قلبم هنوز میزنه
تا وقتی که جونی توی این تنه
تو روزای خوب تو روزای بد
همیشه باهاتم قسم میخورم
همیشه باهاتم قسم میخورم
توی لحظه هاتم قسم میخورم
همیشه باهاتم قسم میخورم
توی لحظه هاتم قسم میخورم
بهـ گمـــــــــانم در زنــــــــدگی هرکس بـــــاید یک نفر باشد...
مرد و زن بـــــــودنش مهــــــــــم نیست...
فقط باید یــــــک نفــــــــر باشد...
یک آدم ...
یک دوســــــت...
یک همـــــــدم... یک رفیـــــــــق...
یک نفـــــــــر که جــــــــویای حالـــــــــت باشد...
که نگرانـــــــت باشد...
که تو را بهتـــــــر از خــــــــودت بشناسد...
یک نفر که شماره اش را بگیری و بگویی حالم بد است..
شنیدن همین یک جمله کافیست تا کار وزندگی اش را تعطیل کند...
و به سرعت باد خودش را به تو برساند...
آخر خوشبختـــــــــیست یک نفر در زنـــــــــدگیت باشد...
که تنها نباشی ...
که تنـــــــــــها نمــــــــــــانی
دیگه خستم از همتون از لحنه گفتنایه بله تون
[b][b]
بهـ گمـــــــــانم در زنــــــــدگی هرکس بـــــاید یک نفر باشد...
مرد و زن بـــــــودنش مهــــــــــم نیست...
فقط باید یــــــک نفــــــــر باشد...
یک آدم ...
یک دوســــــت...
یک همـــــــدم... یک رفیـــــــــق...
یک نفـــــــــر که جــــــــویای حالـــــــــت باشد...
که نگرانـــــــت باشد...
که تو را بهتـــــــر از خــــــــودت بشناسد...
یک نفر که شماره اش را بگیری و بگویی حالم بد است..
شنیدن همین یک جمله کافیست تا کار وزندگی اش را تعطیل کند...
و به سرعت باد خودش را به تو برساند...
آخر خوشبختـــــــــیست یک نفر در زنـــــــــدگیت باشد...
که تنها نباشی ...
که تنـــــــــــها نمــــــــــــانی[/b][/b]
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم...
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج ۴۰ درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگ هایم رامسدود کرده بود ...و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.براثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم !
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم:
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم.
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم.
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم...
دیگه خستم از همتون از لحنه گفتنایه بله تون
[b]به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام را انجام دهم، فهمیدم که بیمارم...
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پایین آمده.
زمانی که دمای بدنم را سنجید، دماسنج ۴۰ درجه اضطراب نشان داد.
آزمایش ضربان قلب نشان داد که به چندین گذرگاه عشق نیاز دارم، تنهایی سرخرگ هایم رامسدود کرده بود ...و آنها دیگر نمی توانستند به قلب خالی ام خون برسانند.
به بخش ارتوپدی رفتم چون دیگر نمی توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگیرم.براثر حسادت زمین خورده بودم و چندین شکستگی پیدا کرده بودم ...
فهمیدم که مشکل نزدیک بینی هم دارم، چون نمی توانستم دیدم را از اشتباهات اطرافیانم فراتر ببرم.
زمانی که از مشکل شنوایی ام شکایت کردم معلوم شد که مدتی است که صدای خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن می گوید نمی شنوم !
خدای مهربان برای همه این مشکلات به من مشاوره رایگان داد و من به شکرانه اش تصمیم گرفتم از این پس تنها از داروهایی که در کلمات راستینش برایم تجویز کرده است استفاده کنم:
هر روز صبح یک لیوان قدردانی بنوشم.
قبل از رفتن به محل کار یک قاشق آرامش بخورم.
هر ساعت یک کپسول صبر، یک فنجان برادری و یک لیوان فروتنی بنوشم.
زمانی که به خانه برمیگردم به مقدار کافی عشق بنوشم.
و زمانی که به بستر می روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم...[/b]
ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی که حداقل
زشتی دیو خود خواهیت را ببینی
باشد که با دیگران چنان نکنی که با من کردی...!!!
دیگه خستم از همتون از لحنه گفتنایه بله تون
[b]صدای شکستن فلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد می کرد
اشک هایم را ندیدی ، چون محو تماشای باران بودی
ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی که حداقل
زشتی دیو خود خواهیت را ببینی
باشد که با دیگران چنان نکنی که با من کردی...!!![/b]
این مطلب در 1394/01/21 14:32:22 نوشته شده است و در 1394/01/21 14:33:23 ویرایش شده است .
Arkadaş giti
[b]تن تو نازک و نرمه مثل برف
تن من جون میده پر پر بزنه زیر تگرگ
دست باد پر میده برگو رو هوا
اما من موندنیم تا برسه دستایه مرگ
نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه
نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه
من از تبار پاک آریایی
قشنگ ترین قصیده رهائی
هوای عشق تازه نیست تو رگهام
تن نمیدم به رنگ کهربائی[/b]
[b]نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه
نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه
واسه رفتن دیگه دیره
تن من اینجا اسیره
خاک اینجا چه عزیزه
عاشق قدیمی پیره
من از تبار پاک آریایی
قشنگ ترین قصیده رهایی
هوای عشق تازه نیست تو رگهام
تن نمیدم به رنگ کهربائی
نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه
نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه
واسه رفتن دیگه دیره
تن من اینجا اسیره
خاک اینجا چه عزیزه
عاشق قدیمی پیره
نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه
نفسم این خاکه
خون گرمم پاکه[/b]
انجمن عصرپادشاهان قسمتی از باشگاه بازیکنان عصرپادشاهان است. از این جهت دارای ثبت نام مجزا نمی باشد. هر بازیکنی که عضو عصرپادشاهان است، می تواند با نام کاربری و رمز مرکزی خود در انجمن نیز لاگین نماید.