شما الان اینجا هستی و داری این متنو می خوانی ، نشون میده که این بازی رو دوست داری و برات مسلما خاطره ساز بوده .
همه ی ما خاطرات تلخ و شیرین داریم از بازی هامون . من این تاپیکو گذاشتم ، که با هم خاطراتمونو به اشتراک بذاریم .
خب ، اول من شروع می کنم ...
اولین سرور من s19 بود . 2 هفته بعد از شروع بازی ثبت نام کردم . خب چی میشه ؟؟ خخخخخ معلومه دیگه ، وقتی یه همسایه ی بزرگ داشته باشی فارمت می کنه . به هر شکلی که بود من از فارم در اومدم .. بعد از یه ماه یه کم قوی شدم . خیلی از بازی خوشم اومده بود . که به دوستان و اقوامم هم پیشنهاد دادم که بیان بازی کنن . یکی از بچه های اقوام ما پسر 9 ساله بود ... اومد و بازی رو با کمک من شروع کرد . ولی اونم چون دیر اومده بود ، ریختن سرش ... که تا اومد شهرشو دید گریه کردو به من زنگ زد .خخخخخ بهمگفت : خاله ، همه ی سربازام مردن !! منم دلم براش سوخت و با غارتگراش صحبت کردم .. گفتم که کوچولوئه !! یکیشون عذاب وجدان گرفته بود .. بردش تو اتحادشون و بهش پست هم داد ...خخخخخ بیچاره ی اعضای اتحادشون که یکی از مدیراشون نی نی بود ... تا یادم نرفته بگم 50 تا سکه هم خودش زد .. ولی تمام قابلیت های ویژه اش رو فعال کرد و ظرف چند دقیقه همه رو خرج کرد خخخخ
خب .. حالا نوبت شماست .. خاطرات خودتونو بگید
سلام ما هم یک بار تو سرور 7 مثلا با دوستامون کتیبه رو زدیم اما نتاسفانه دو تا از دوستان خیانت کردند و کتیبه ما رو دزدیدند اونوقت قیافه همگی ما خنده دار بود مخصوصا که بعضی از عزیزان هم شب تا صبح مراقبش بودند
عهد جوانی گذشت در غم بود و نبود *** نوبت پیری رسید صد غم دیگر فزود
[quote][div][b]narges_narcis[/b][/div][div]سلام به اعضاء قدیمی و جدید
شما الان اینجا هستی و داری این متنو می خوانی ، نشون میده که این بازی رو دوست داری و برات مسلما خاطره ساز بوده .
همه ی ما خاطرات تلخ و شیرین داریم از بازی هامون . من این تاپیکو گذاشتم ، که با هم خاطراتمونو به اشتراک بذاریم .
خب ، اول من شروع می کنم ...
اولین سرور من s19 بود . 2 هفته بعد از شروع بازی ثبت نام کردم . خب چی میشه ؟؟ :D خخخخخ معلومه دیگه ، وقتی یه همسایه ی بزرگ داشته باشی فارمت می کنه . به هر شکلی که بود من از فارم در اومدم .. بعد از یه ماه یه کم قوی شدم . خیلی از بازی خوشم اومده بود . که به دوستان و اقوامم هم پیشنهاد دادم که بیان بازی کنن . یکی از بچه های اقوام ما پسر 9 ساله بود ... اومد و بازی رو با کمک من شروع کرد . ولی اونم چون دیر اومده بود ، ریختن سرش ... که تا اومد شهرشو دید گریه کردو به من زنگ زد .خخخخخ بهمگفت : خاله ، همه ی سربازام مردن !! منم دلم براش سوخت و با غارتگراش صحبت کردم .. گفتم که کوچولوئه !! یکیشون عذاب وجدان گرفته بود .. بردش تو اتحادشون و بهش پست هم داد ...خخخخخ بیچاره ی اعضای اتحادشون که یکی از مدیراشون نی نی بود ... تا یادم نرفته بگم 50 تا سکه هم خودش زد .. ولی تمام قابلیت های ویژه اش رو فعال کرد و ظرف چند دقیقه همه رو خرج کرد خخخخ :lol::lol:
[b]خب .. حالا نوبت شماست .. خاطرات خودتونو بگید ;);) [/b][/div][/quote]
سلام ما هم یک بار تو سرور 7 مثلا با دوستامون کتیبه رو زدیم اما نتاسفانه دو تا از دوستان خیانت کردند و کتیبه ما رو دزدیدند اونوقت قیافه همگی ما خنده دار بود مخصوصا که بعضی از عزیزان هم شب تا صبح مراقبش بودند :icon_6:
شما الان اینجا هستی و داری این متنو می خوانی ، نشون میده که این بازی رو دوست داری و برات مسلما خاطره ساز بوده .
همه ی ما خاطرات تلخ و شیرین داریم از بازی هامون . من این تاپیکو گذاشتم ، که با هم خاطراتمونو به اشتراک بذاریم .
خب ، اول من شروع می کنم ...
اولین سرور من s19 بود . 2 هفته بعد از شروع بازی ثبت نام کردم . خب چی میشه ؟؟ خخخخخ معلومه دیگه ، وقتی یه همسایه ی بزرگ داشته باشی فارمت می کنه . به هر شکلی که بود من از فارم در اومدم .. بعد از یه ماه یه کم قوی شدم . خیلی از بازی خوشم اومده بود . که به دوستان و اقوامم هم پیشنهاد دادم که بیان بازی کنن . یکی از بچه های اقوام ما پسر 9 ساله بود ... اومد و بازی رو با کمک من شروع کرد . ولی اونم چون دیر اومده بود ، ریختن سرش ... که تا اومد شهرشو دید گریه کردو به من زنگ زد .خخخخخ بهمگفت : خاله ، همه ی سربازام مردن !! منم دلم براش سوخت و با غارتگراش صحبت کردم .. گفتم که کوچولوئه !! یکیشون عذاب وجدان گرفته بود .. بردش تو اتحادشون و بهش پست هم داد ...خخخخخ بیچاره ی اعضای اتحادشون که یکی از مدیراشون نی نی بود ... تا یادم نرفته بگم 50 تا سکه هم خودش زد .. ولی تمام قابلیت های ویژه اش رو فعال کرد و ظرف چند دقیقه همه رو خرج کرد خخخخ
خب .. حالا نوبت شماست .. خاطرات خودتونو بگید
سلام ما هم یک بار تو سرور 7 مثلا با دوستامون کتیبه رو زدیم اما نتاسفانه دو تا از دوستان خیانت کردند و کتیبه ما رو دزدیدند اونوقت قیافه همگی ما خنده دار بود مخصوصا که بعضی از عزیزان هم شب تا صبح مراقبش بودند
جدددی؟ چه خاطره ی تلخی ... تو این بازی نامردی زیاده
آپدیت شدم !!
تو ورژن جدیدم ، خیلی ها تو زندگیم نیستن !!!
[quote][div][b]سردار1[/b][/div][div][quote][div][b]narges_narcis[/b][/div][div]سلام به اعضاء قدیمی و جدید
شما الان اینجا هستی و داری این متنو می خوانی ، نشون میده که این بازی رو دوست داری و برات مسلما خاطره ساز بوده .
همه ی ما خاطرات تلخ و شیرین داریم از بازی هامون . من این تاپیکو گذاشتم ، که با هم خاطراتمونو به اشتراک بذاریم .
خب ، اول من شروع می کنم ...
اولین سرور من s19 بود . 2 هفته بعد از شروع بازی ثبت نام کردم . خب چی میشه ؟؟ :D خخخخخ معلومه دیگه ، وقتی یه همسایه ی بزرگ داشته باشی فارمت می کنه . به هر شکلی که بود من از فارم در اومدم .. بعد از یه ماه یه کم قوی شدم . خیلی از بازی خوشم اومده بود . که به دوستان و اقوامم هم پیشنهاد دادم که بیان بازی کنن . یکی از بچه های اقوام ما پسر 9 ساله بود ... اومد و بازی رو با کمک من شروع کرد . ولی اونم چون دیر اومده بود ، ریختن سرش ... که تا اومد شهرشو دید گریه کردو به من زنگ زد .خخخخخ بهمگفت : خاله ، همه ی سربازام مردن !! منم دلم براش سوخت و با غارتگراش صحبت کردم .. گفتم که کوچولوئه !! یکیشون عذاب وجدان گرفته بود .. بردش تو اتحادشون و بهش پست هم داد ...خخخخخ بیچاره ی اعضای اتحادشون که یکی از مدیراشون نی نی بود ... تا یادم نرفته بگم 50 تا سکه هم خودش زد .. ولی تمام قابلیت های ویژه اش رو فعال کرد و ظرف چند دقیقه همه رو خرج کرد خخخخ :lol::lol:
[b]خب .. حالا نوبت شماست .. خاطرات خودتونو بگید ;);) [/b][/div][/quote]
سلام ما هم یک بار تو سرور 7 مثلا با دوستامون کتیبه رو زدیم اما نتاسفانه دو تا از دوستان خیانت کردند و کتیبه ما رو دزدیدند اونوقت قیافه همگی ما خنده دار بود مخصوصا که بعضی از عزیزان هم شب تا صبح مراقبش بودند :icon_6:[/div][/quote]
جدددی؟ چه خاطره ی تلخی ... تو این بازی نامردی زیاده
خاطره ماله خودم نیستش توی توضیحات یکی از پلیر های خوب بازی خوندمش فک کنم ماله سرور8یا9 بودش خیلی غمگین به همین خاطر هیچموقع یادم نمیره البته ببخشید که به جزییات ماجرا واقف نیستم
میگفتش که یک پسر تقریبا کم سن سالی همسایش بود و مدام غارتش میکرد .یک بار نصفه شب از اون اکانت بهش پیام میاد که من بابای فلانی هستم و پسر من سرطان(یا مریضی لاعلاج مشابه ،دقیقا یادم نیست)داره و تا یکی دو ماه زندست لطفا اذیتش نکن
اونشب اون دوست ما با کمک بابای پسره نیرو سازی میکنه و واسش چند تا شهر خالی ازنیرو وپر از منابع میزاره که صبح میاد غارتش میکنه
تا یک مدت به همین ترتیب ادامه پیدا میکنه و اون طرف واسه پسره شهر پر از منابع میزاره و اون غارتش میکنه.بعد از یک مدت دیگه حمله ای دریافت نمیکنه و بعد چند روز خبر فوت پسر بچه رو از پدرش دریافت میکنه...خب بقییش رو هم خودتون باید بدونید
سرافراز سربلند باشین(همیشه دلم میخواست اخر یه متنی اینو بنویسم )
این مطلب در 1395/07/21 19:19:26 نوشته شده است و در 1395/07/21 19:22:13 ویرایش شده است .
بلد نیستم
خاطره ماله خودم نیستش توی توضیحات یکی از پلیر های خوب بازی خوندمش فک کنم ماله سرور8یا9 بودش خیلی غمگین به همین خاطر هیچموقع یادم نمیره البته ببخشید که به جزییات ماجرا واقف نیستم
میگفتش که یک پسر تقریبا کم سن سالی همسایش بود و مدام غارتش میکرد .یک بار نصفه شب از اون اکانت بهش پیام میاد که من بابای فلانی هستم و پسر من سرطان(یا مریضی لاعلاج مشابه ،دقیقا یادم نیست)داره و تا یکی دو ماه زندست لطفا اذیتش نکن
اونشب اون دوست ما با کمک بابای پسره نیرو سازی میکنه و واسش چند تا شهر خالی ازنیرو وپر از منابع میزاره که صبح میاد غارتش میکنه
تا یک مدت به همین ترتیب ادامه پیدا میکنه و اون طرف واسه پسره شهر پر از منابع میزاره و اون غارتش میکنه.بعد از یک مدت دیگه حمله ای دریافت نمیکنه و بعد چند روز خبر فوت پسر بچه رو از پدرش دریافت میکنه...خب بقییش رو هم خودتون باید بدونید
سرافراز سربلند باشین(همیشه دلم میخواست اخر یه متنی اینو بنویسم:icon_4: )
خاطره ماله خودم نیستش توی توضیحات یکی از پلیر های خوب بازی خوندمش فک کنم ماله سرور8یا9 بودش خیلی غمگین به همین خاطر هیچموقع یادم نمیره البته ببخشید که به جزییات ماجرا واقف نیستم
میگفتش که یک پسر تقریبا کم سن سالی همسایش بود و مدام غارتش میکرد .یک بار نصفه شب از اون اکانت بهش پیام میاد که من بابای فلانی هستم و پسر من سرطان(یا مریضی لاعلاج مشابه ،دقیقا یادم نیست)داره و تا یکی دو ماه زندست لطفا اذیتش نکن
اونشب اون دوست ما با کمک بابای پسره نیرو سازی میکنه و واسش چند تا شهر خالی ازنیرو وپر از منابع میزاره که صبح میاد غارتش میکنه
تا یک مدت به همین ترتیب ادامه پیدا میکنه و اون طرف واسه پسره شهر پر از منابع میزاره و اون غارتش میکنه.بعد از یک مدت دیگه حمله ای دریافت نمیکنه و بعد چند روز خبر فوت پسر بچه رو از پدرش دریافت میکنه...خب بقییش رو هم خودتون باید بدونید
سرافراز سربلند باشین(همیشه دلم میخواست اخر یه متنی اینو بنویسم )
منم این متنو خوندم ، تو چندین پروفایل .. هنوز هم می نویسند . نمیدونم تا چه حد درسته ..
خخخخ شما هم سر فراز و سر بلند باشید
آپدیت شدم !!
تو ورژن جدیدم ، خیلی ها تو زندگیم نیستن !!!
[quote][div][b]mopm[/b][/div][div]خاطره ماله خودم نیستش توی توضیحات یکی از پلیر های خوب بازی خوندمش فک کنم ماله سرور8یا9 بودش خیلی غمگین به همین خاطر هیچموقع یادم نمیره البته ببخشید که به جزییات ماجرا واقف نیستم
میگفتش که یک پسر تقریبا کم سن سالی همسایش بود و مدام غارتش میکرد .یک بار نصفه شب از اون اکانت بهش پیام میاد که من بابای فلانی هستم و پسر من سرطان(یا مریضی لاعلاج مشابه ،دقیقا یادم نیست)داره و تا یکی دو ماه زندست لطفا اذیتش نکن
اونشب اون دوست ما با کمک بابای پسره نیرو سازی میکنه و واسش چند تا شهر خالی ازنیرو وپر از منابع میزاره که صبح میاد غارتش میکنه
تا یک مدت به همین ترتیب ادامه پیدا میکنه و اون طرف واسه پسره شهر پر از منابع میزاره و اون غارتش میکنه.بعد از یک مدت دیگه حمله ای دریافت نمیکنه و بعد چند روز خبر فوت پسر بچه رو از پدرش دریافت میکنه...خب بقییش رو هم خودتون باید بدونید
سرافراز سربلند باشین(همیشه دلم میخواست اخر یه متنی اینو بنویسم:icon_4: )[/div][/quote]
منم این متنو خوندم ، تو چندین پروفایل .. هنوز هم می نویسند . نمیدونم تا چه حد درسته .. :roll:
خخخخ شما هم سر فراز و سر بلند باشید :lol::lol:
همش خوب بود ولی بهترینش فکر میکنم این داستانی بود که سعید2013 درباره من دیدم نوشت
یه آدم افسانه ای و اسطوره ایم کرده بودش توی داستانش و قشنگیشم برام این بود که خیلی خود جوش این کارو رکده بود و اصلا درین ضمینه با من صحبتی نکرده بودو با اینکه خاطرات خیلی خیلی زیاد و قشنگی دارم ولی این کارش بهترین خاطرم شدش
این مطلب در 1395/07/24 00:23:15 نوشته شده است و در 1395/07/24 00:26:58 ویرایش شده است .
eryha
نمیدونم چرا چیزایی که دوست داریم برای بقیه خاطره نمیشه و چیزایی که اصلا واسمون مهم نیست واسمون میشه خاطره برا بقی
همش خوب بود ولی بهترینش فکر میکنم این داستانی بود که سعید2013 درباره من دیدم نوشت
یه آدم افسانه ای و اسطوره ایم کرده بودش توی داستانش و قشنگیشم برام این بود که خیلی خود جوش این کارو رکده بود و اصلا درین ضمینه با من صحبتی نکرده بودو با اینکه خاطرات خیلی خیلی زیاد و قشنگی دارم ولی این کارش بهترین خاطرم شدش
اینم لینکشه:
http://forum.kingsera.ir/posts/view/18930/داستانک--%28-درباره-ی-رهام-عزیز-%29?allpost_page=1&ut=dXNlcnM&uti=245579
همش خوب بود ولی بهترینش فکر میکنم این داستانی بود که سعید2013 درباره من دیدم نوشت
یه آدم افسانه ای و اسطوره ایم کرده بودش توی داستانش و قشنگیشم برام این بود که خیلی خود جوش این کارو رکده بود و اصلا درین ضمینه با من صحبتی نکرده بودو با اینکه خاطرات خیلی خیلی زیاد و قشنگی دارم ولی این کارش بهترین خاطرم شدش
آپدیت شدم !!
تو ورژن جدیدم ، خیلی ها تو زندگیم نیستن !!!
[quote][div][b]edinho[/b][/div][div]همش خوب بود ولی بهترینش فکر میکنم این داستانی بود که سعید2013 درباره من دیدم نوشت
یه آدم افسانه ای و اسطوره ایم کرده بودش توی داستانش و قشنگیشم برام این بود که خیلی خود جوش این کارو رکده بود و اصلا درین ضمینه با من صحبتی نکرده بودو با اینکه خاطرات خیلی خیلی زیاد و قشنگی دارم ولی این کارش بهترین خاطرم شدش
اینم لینکشه:
http://forum.kingsera.ir/posts/view/18930/داستانک--%28-درباره-ی-رهام-عزیز-%29?allpost_page=1&ut=dXNlcnM&uti=245579[/div][/quote]
جالب بود
ما با بچه های مدرسه سرور 9 شروع کردیم ......
دوتا اتحاد مختلف از دوتا کلاس مختلف داشتیم....
به قدری هیجان و جو بازی اون موقع مارو گرفته بود که تو مدرسه بچه های اتحاد دیگرو تحویل نمیگرفتیم
سرور دومی بود که بازی میکردم
دیپلماسی جنگ میزدید به کلاس رو به رو بعد کلاس همدیگرو منجنیقی میکردید
سلوووووووووووووووم
اومدم اسpم بدم فقط همین
من انتقاممو از دنیا میگیرم...
معجزه یعنی من...
[quote][div][b]مهدی-098[/b][/div][div][quote][div][b]ni ma 79[/b][/div][div]ما با بچه های مدرسه سرور 9 شروع کردیم ......
دوتا اتحاد مختلف از دوتا کلاس مختلف داشتیم....
به قدری هیجان و جو بازی اون موقع مارو گرفته بود که تو مدرسه بچه های اتحاد دیگرو تحویل نمیگرفتیم :lol:
سرور دومی بود که بازی میکردم
[/div][/quote]
دیپلماسی جنگ میزدید به کلاس رو به رو بعد کلاس همدیگرو منجنیقی میکردید[/div][/quote]
سلوووووووووووووووم :D
اومدم اسpم بدم فقط همین :icon_4:
انجمن عصرپادشاهان قسمتی از باشگاه بازیکنان عصرپادشاهان است. از این جهت دارای ثبت نام مجزا نمی باشد. هر بازیکنی که عضو عصرپادشاهان است، می تواند با نام کاربری و رمز مرکزی خود در انجمن نیز لاگین نماید.
خخخخخ معلومه دیگه ، وقتی یه همسایه ی بزرگ داشته باشی فارمت می کنه . به هر شکلی که بود من از فارم در اومدم .. بعد از یه ماه یه کم قوی شدم . خیلی از بازی خوشم اومده بود . که به دوستان و اقوامم هم پیشنهاد دادم که بیان بازی کنن . یکی از بچه های اقوام ما پسر 9 ساله بود ... اومد و بازی رو با کمک من شروع کرد . ولی اونم چون دیر اومده بود ، ریختن سرش ... که تا اومد شهرشو دید گریه کردو به من زنگ زد .خخخخخ بهمگفت : خاله ، همه ی سربازام مردن !! منم دلم براش سوخت و با غارتگراش صحبت کردم .. گفتم که کوچولوئه !! یکیشون عذاب وجدان گرفته بود .. بردش تو اتحادشون و بهش پست هم داد ...خخخخخ بیچاره ی اعضای اتحادشون که یکی از مدیراشون نی نی بود ... تا یادم نرفته بگم 50 تا سکه هم خودش زد .. ولی تمام قابلیت های ویژه اش رو فعال کرد و ظرف چند دقیقه همه رو خرج کرد خخخخ
) 
