من اومدم به
اتاق تاریک
دیدم که
یه دختر
چادر سفید
افتاده روی زمین
گفتم
نکنه
مرده
رفتم دستمو گزاشتم روی گردنش
دیدم نبض داره
اما بعدش نبزش کند شد ومرد
منم گفتم به درک و بعدش از اونجا خارج شدم
وقتی اومدم بیرون یه نفر از پشت سر یه چیزی زد توی سرم
چشمام سیاهی شد و هیچ جا رو ندیدم ، سپس بیهوش شدم
وقتی به هوش اومدم روی شکمم یه جای زخم کنده بود و دورو برم پرخون بود
خیلی عجیب بود مثل فیلم های ترسناک خارجی بود
من از ترس شروع کردم به دویدن
دویدمو دیویدم
تا این که یکی از مرده ها پای منو گرفت وبه من گفت
اینجا راه خروج نداره
منم هر جوری بود خودمو از دستش نجات دادمو به طرف در دویدم ولی
تا به در رسیدم در قیب شد مثل یه سراب بود
دوروبرمو نیگا کردم دیدم ی چیزی مثل جعبه کمی اون طرف تَر آزم هست رفتم طرفش
خیلی قشنگ بود جعبه برداشتمش و رفتم
توی خیال و بی هوش شدم وقتی که به هوش اومدم
دیدم تو بیمارستانم خخخ اصلا حواسم نبود که من
مُردم
---------------
والسلام نامه تمام بعدیو شروع کنید
این مطلب در 1394/11/12 16:25:18 نوشته شده است و در 1394/11/12 16:25:27 ویرایش شده است .
با کسی که خره بحث نکن
سوارش شو پیتیکو پیتیکو کن
والااااا
---
بهـ بعضیآ بآیدبگی:خآص بودن پیشکش..آدم بآش بلدی؟
من اومدم به
اتاق تاریک
دیدم که
یه دختر
چادر سفید
افتاده روی زمین
گفتم
نکنه
مرده
رفتم دستمو گزاشتم روی گردنش
دیدم نبض داره
اما بعدش نبزش کند شد ومرد
منم گفتم به درک و بعدش از اونجا خارج شدم
وقتی اومدم بیرون یه نفر از پشت سر یه چیزی زد توی سرم
چشمام سیاهی شد و هیچ جا رو ندیدم ، سپس بیهوش شدم
وقتی به هوش اومدم روی شکمم یه جای زخم کنده بود و دورو برم پرخون بود
خیلی عجیب بود مثل فیلم های ترسناک خارجی بود
من از ترس شروع کردم به دویدن
دویدمو دیویدم
تا این که یکی از مرده ها پای منو گرفت وبه من گفت
اینجا راه خروج نداره
منم هر جوری بود خودمو از دستش نجات دادمو به طرف در دویدم ولی
تا به در رسیدم در قیب شد مثل یه سراب بود
دوروبرمو نیگا کردم دیدم ی چیزی مثل جعبه کمی اون طرف تَر آزم هست رفتم طرفش
خیلی قشنگ بود جعبه برداشتمش و رفتم
توی خیال و بی هوش شدم وقتی که به هوش اومدم
دیدم تو بیمارستانم خخخ اصلا حواسم نبود که من
[b]مُردم[/b]
---------------
[b]والسلام نامه تمام بعدیو شروع کنید[/b]