انجمن رسمی عصر پادشاهان | بحث و گفتگوی آزاد | فصـــــــــــل دوم ســــــرزمـــــین عجــــــایب(بخش سوم)

نویسنده	پیغام
behnam_lion تشکر شده: 1,293 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 282 سابقه بازی در 15 سرور	‏1393/10/24 13:02:11 گومر قسمت بعدو بزار گومر از کربلا چه خبر؟ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، لبخند... lovely [quote][div][b]گومر[/b][/div][div]قسمت بعدو بزار :icon_5:[/div][/quote] گومر از کربلا چه خبر؟ افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، گومر ، lord_sepehr ، moein0 ، zahra14
kingali00 تشکر شده: 4,169 تعداد نوشته: 1 تعداد پاسخ: 791 سابقه بازی در 30 سرور	‏1393/10/24 13:11:08 داش مارو هم تو داستان جدید اضافه کن 1 داش مارو هم تو داستان جدید اضافه کن افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، lord_sepehr ، moein0 ، گومر ، zahra14
behnam_lion تشکر شده: 1,293 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 282 سابقه بازی در 15 سرور	‏1393/10/24 13:18:34 پارت سوم همین دیگه من این قسمت رو نمیزارم چون خیلی اکشن هست به درد نمیخوره قسمت بعد رو خلاصه میکنه انچه در قسمت بعد خواهیم دید... متوجه میشیم که گینگز اعظم در قالب کی بوده و نقشه امیر چی بود رهام فرمانده کل نیرو ها هست و... ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، لبخند... lovely [u][b]پارت سوم[/b][/u] [b]همین دیگه من این قسمت رو نمیزارم چون خیلی اکشن هست به درد نمیخوره قسمت بعد رو خلاصه میکنه انچه در قسمت بعد خواهیم دید... متوجه میشیم که گینگز اعظم در قالب کی بوده و نقشه امیر چی بود رهام فرمانده کل نیرو ها هست و...[/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، lord_sepehr ، گومر ، amir.mz ، zahra14 ، hani...gonjeshke
behnam_lion تشکر شده: 1,293 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 282 سابقه بازی در 15 سرور	‏1393/10/24 13:40:38 گومر behnam_lion پارت سوم همین دیگه من این قسمت رو نمیزارم چون خیلی اکشن هست به درد نمیخوره قسمت بعد رو خلاصه میکنه انچه در قسمت بعد خواهیم دید... متوجه میشیم که گینگز اعظم در قالب کی بوده و نقشه امیر چی بود رهام فرمانده کل نیرو ها هست و... پس من چی؟ انشالله هر موقع کربلا و فاجعه عاشورا یعنی در چند هزار سال دیگه ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، لبخند... lovely [quote][div][b]گومر[/b][/div][div][quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][u][b]پارت سوم[/b][/u] [b]همین دیگه من این قسمت رو نمیزارم چون خیلی اکشن هست به درد نمیخوره قسمت بعد رو خلاصه میکنه انچه در قسمت بعد خواهیم دید... متوجه میشیم که گینگز اعظم در قالب کی بوده و نقشه امیر چی بود رهام فرمانده کل نیرو ها هست و...[/b][/div][/quote] پس من چی؟ :icon_10:[/div][/quote] انشالله هر موقع کربلا و فاجعه عاشورا یعنی در چند هزار سال دیگه افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند dmc4s ، گومر ، amir.mz ، zahra14
behnam_lion تشکر شده: 1,293 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 282 سابقه بازی در 15 سرور	‏1393/10/24 13:43:35 گومر behnam_lion گومر behnam_lion پارت سوم همین دیگه من این قسمت رو نمیزارم چون خیلی اکشن هست به درد نمیخوره قسمت بعد رو خلاصه میکنه انچه در قسمت بعد خواهیم دید... متوجه میشیم که گینگز اعظم در قالب کی بوده و نقشه امیر چی بود رهام فرمانده کل نیرو ها هست و... پس من چی؟ انشالله هر موقع کربلا و فاجعه عاشورا یعنی در چند هزار سال دیگه هر روز عاشوراست.. همه جا کربلاست... ولی اون موقع این شعار هنوز نبود ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، لبخند... lovely [quote][div][b]گومر[/b][/div][div][quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][quote][div][b]گومر[/b][/div][div][quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][u][b]پارت سوم[/b][/u] [b]همین دیگه من این قسمت رو نمیزارم چون خیلی اکشن هست به درد نمیخوره قسمت بعد رو خلاصه میکنه انچه در قسمت بعد خواهیم دید... متوجه میشیم که گینگز اعظم در قالب کی بوده و نقشه امیر چی بود رهام فرمانده کل نیرو ها هست و...[/b][/div][/quote] پس من چی؟ :icon_10:[/div][/quote] انشالله هر موقع کربلا و فاجعه عاشورا یعنی در چند هزار سال دیگه[/div][/quote] [b]هر روز عاشوراست.. همه جا کربلاست...[/b][/div][/quote] ولی اون موقع این شعار هنوز نبود افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند گومر ، dmc4s ، amir.mz ، zahra14
غول قرمز تشکر شده: 13,441 تعداد نوشته: 159 تعداد پاسخ: 6,288 سابقه بازی در 51 سرور	‏1393/10/24 13:45:49 من به این خوبی با کسی که خره بحث نکن سوارش شو پیتیکو پیتیکو کن والااااا --- بهـ بعضیآ بآیدبگی:خآص بودن پیشکش..آدم بآش بلدی؟ :\| من به این خوبی:\| :\| افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند behnam_lion ، گومر ، dmc4s ، zahra14
behnam_lion تشکر شده: 1,293 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 282 سابقه بازی در 15 سرور	‏1393/10/24 13:49:59 گومر behnam_lion گومر behnam_lion گومر behnam_lion پارت سوم همین دیگه من این قسمت رو نمیزارم چون خیلی اکشن هست به درد نمیخوره قسمت بعد رو خلاصه میکنه انچه در قسمت بعد خواهیم دید... متوجه میشیم که گینگز اعظم در قالب کی بوده و نقشه امیر چی بود رهام فرمانده کل نیرو ها هست و... پس من چی؟ انشالله هر موقع کربلا و فاجعه عاشورا یعنی در چند هزار سال دیگه هر روز عاشوراست.. همه جا کربلاست... ولی اون موقع این شعار هنوز نبود این شعار نیست. به هر حال وقتی داشتید از پا میوفتادید منو از کربلا وارد کن نجاتتون بدم اگر بخوای بدون کربلا؟ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ، لبخند... lovely [quote][div][b]گومر[/b][/div][div][quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][quote][div][b]گومر[/b][/div][div][quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][quote][div][b]گومر[/b][/div][div][quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][u][b]پارت سوم[/b][/u] [b]همین دیگه من این قسمت رو نمیزارم چون خیلی اکشن هست به درد نمیخوره قسمت بعد رو خلاصه میکنه انچه در قسمت بعد خواهیم دید... متوجه میشیم که گینگز اعظم در قالب کی بوده و نقشه امیر چی بود رهام فرمانده کل نیرو ها هست و...[/b][/div][/quote] پس من چی؟ :icon_10:[/div][/quote] انشالله هر موقع کربلا و فاجعه عاشورا یعنی در چند هزار سال دیگه[/div][/quote] [b]هر روز عاشوراست.. همه جا کربلاست...[/b][/div][/quote] ولی اون موقع این شعار هنوز نبود[/div][/quote] این شعار نیست. به هر حال وقتی داشتید از پا میوفتادید منو از کربلا وارد کن نجاتتون بدم :icon_10:[/div][/quote] اگر بخوای بدون کربلا؟ افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند گومر ، dmc4s ، zahra14
mahdi222_52 تشکر شده: 1,348 تعداد نوشته: 10 تعداد پاسخ: 379 سابقه بازی در 19 سرور	‏1393/10/24 13:58:26 behnam_lion قسمت سوم به عاملی گفتم که فو تیمی از بهترین نیرو های حدود 5 نفر تشکیل بده عالمی گفت یکی هست به اسم مهدی با کمک اون قصد داشتیم شهر آپادانا را نگه داریم گفت هیچ کسی در مقابلش نمیتونست مقاومت کنه من گفتم : اگر به نبرد هست و قدرت نظامی هست که رهام مگه نبود فرمانده گارد سلطنتی من بود هر چی میخواست داشت اون چرا خیانت کرد؟ عالمی گفت رهام خیانت نکرد که گفتم پس اونی که ما با جنگید کی بود گفت: مگه امیر بهت نگفت گفتم نه گفت وقتی لورد پرواز و ساغر گیر افتادن امیر و من و رهام رفتیم برای کمک رفتیم گفت امیر گفت بهتره استراحت کنیم نشستیم امیر گفت تو رو برو هیزم بیار من رفتم هیزم اوردم ولی وقتی رسیدم دیدم رهام نیست و امیر بی هوش هست گفت وقتی بهوش اومد گفتم چی شده؟ امیر:به ما حمله کردن و رهام رو بردن امیر گفت من میرم دنبال رهام و گفت به شما چیزی نگم خودش تعریف میکنه وقتی برگشت گفت رهام مرده به شما نگفت؟ نه به من نگفت فقط گفت رهام به ما خیانت کرد عجیبه؟ من: بریم میخوام بریم اونجایی که اتفاق افتاد رو ببینم با چند نفر با اسب فورا رسیدیم اونجا نزدیک دره جهنم بود داشتیم میگشتیم که دیدیم بعلللله یک اردوگاه کوچک گینگز بود داشتن یک نفر را شکنجه میکردن ناگهان دیدم رهام هست شمشیر به دست شدم خواستم حمله کنم که یکدفعه عالمی گفت نه عالمی رفت و گفت با تعدادی نیرو بر میگرده تو اردوگاه حدودا 300 نفر بودن ما هم 20 نفر بودیم شاید کمتر وقتی عالمی برگشت 100 نفری شدیم با فرمان من حمله کردیم و من نفر اول بودم وقتی به سرباز در اردوگاه رسیدم با یک ضربه شمشیر نابود شد نفر سوم و اما فرمانده گینگز که شبیه غول بود بهش میگفتن غول قرمز دیدم راه نداره اول زیر پاشو خالی کردم اما زنده موند یک لحظه به خودم اومدم دیدم عالمی و بقیه کنارم نیستن و چند نفر با غول قرمز منو دوره کردن دیگه شانسی نداشتم شمشیر جدم رو در اوردم و به طرف رهام پرتاب کردم دیدم رهام بیحال شمشیر رو گرفت در چند حرکت فرار کردم و دست رهام را آزاد کردم وقتی رهام آزاد شد اول همه ترسیدن رهام در 10 ضربه همه رو نابود کرد یاد پدرش افتادم پدرش صدراعظم دوره پدربزرگم بود و فرمانده قابلی بود رهام مثل پدرش بهترین بود غول قرمز به شدت زخمی فرار کرد رهامرو بغل کردم و بهش گفتم کجا بودی چرا این همه سال؟ گفت امیر امیر گفتم چی؟ گفت امیر یک خائن هست اون منو فریب داد که یکدفعه چند سرباز گینگز ریختن سرم گفتم ولی من یکی رو توی جنگ کشتم که فهمیدم اون رهام نبود بلکه طلسم اژدها بود اگر کسی بلد باشه از طلسم کار کنه میتونه شخصیتی از کسی بسازه از پیدا شدن رهام خوشحال بودم اما امیر اینکه چرا بهم نگفت و دروغ گفت خیلی منو آزار میداد ولی رهام... دوباره ک منو نذاشتی\| سلام علیکم [quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][b][u]قسمت سوم[/u][/b] [b]به عاملی گفتم که فو تیمی از بهترین نیرو های حدود 5 نفر تشکیل بده عالمی گفت یکی هست به اسم مهدی با کمک اون قصد داشتیم شهر آپادانا را نگه داریم گفت هیچ کسی در مقابلش نمیتونست مقاومت کنه من گفتم : اگر به نبرد هست و قدرت نظامی هست که رهام مگه نبود فرمانده گارد سلطنتی من بود هر چی میخواست داشت اون چرا خیانت کرد؟ عالمی گفت رهام خیانت نکرد که گفتم پس اونی که ما با جنگید کی بود گفت: مگه امیر بهت نگفت گفتم نه گفت وقتی لورد پرواز و ساغر گیر افتادن امیر و من و رهام رفتیم برای کمک رفتیم گفت امیر گفت بهتره استراحت کنیم نشستیم امیر گفت تو رو برو هیزم بیار من رفتم هیزم اوردم ولی وقتی رسیدم دیدم رهام نیست و امیر بی هوش هست گفت وقتی بهوش اومد گفتم چی شده؟ امیر:به ما حمله کردن و رهام رو بردن امیر گفت من میرم دنبال رهام و گفت به شما چیزی نگم خودش تعریف میکنه وقتی برگشت گفت رهام مرده به شما نگفت؟ نه به من نگفت فقط گفت رهام به ما خیانت کرد عجیبه؟ من: بریم میخوام بریم اونجایی که اتفاق افتاد رو ببینم با چند نفر با اسب فورا رسیدیم اونجا نزدیک دره جهنم بود داشتیم میگشتیم که دیدیم بعلللله یک اردوگاه کوچک گینگز بود داشتن یک نفر را شکنجه میکردن ناگهان دیدم رهام هست شمشیر به دست شدم خواستم حمله کنم که یکدفعه عالمی گفت نه عالمی رفت و گفت با تعدادی نیرو بر میگرده تو اردوگاه حدودا 300 نفر بودن ما هم 20 نفر بودیم شاید کمتر وقتی عالمی برگشت 100 نفری شدیم با فرمان من حمله کردیم و من نفر اول بودم وقتی به سرباز در اردوگاه رسیدم با یک ضربه شمشیر نابود شد نفر سوم و اما فرمانده گینگز که شبیه غول بود بهش میگفتن غول قرمز دیدم راه نداره اول زیر پاشو خالی کردم اما زنده موند یک لحظه به خودم اومدم دیدم عالمی و بقیه کنارم نیستن و چند نفر با غول قرمز منو دوره کردن دیگه شانسی نداشتم شمشیر جدم رو در اوردم و به طرف رهام پرتاب کردم دیدم رهام بیحال شمشیر رو گرفت در چند حرکت فرار کردم و دست رهام را آزاد کردم وقتی رهام آزاد شد اول همه ترسیدن رهام در 10 ضربه همه رو نابود کرد یاد پدرش افتادم پدرش صدراعظم دوره پدربزرگم بود و فرمانده قابلی بود رهام مثل پدرش بهترین بود غول قرمز به شدت زخمی فرار کرد رهامرو بغل کردم و بهش گفتم کجا بودی چرا این همه سال؟ گفت امیر امیر گفتم چی؟ گفت امیر یک خائن هست اون منو فریب داد که یکدفعه چند سرباز گینگز ریختن سرم گفتم ولی من یکی رو توی جنگ کشتم که فهمیدم اون رهام نبود بلکه طلسم اژدها بود اگر کسی بلد باشه از طلسم کار کنه میتونه شخصیتی از کسی بسازه از پیدا شدن رهام خوشحال بودم اما امیر اینکه چرا بهم نگفت و دروغ گفت خیلی منو آزار میداد ولی رهام...[/b][/div][/quote] دوباره ک منو نذاشتی:shock::?:\| افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند گومر ، dmc4s ، zahra14
mahdi222_52 تشکر شده: 1,348 تعداد نوشته: 10 تعداد پاسخ: 379 سابقه بازی در 19 سرور	‏1393/10/24 14:02:14 behnam_lion mahdi222_52 behnam_lion قسمت سوم به عاملی گفتم که فو تیمی از بهترین نیرو های حدود 5 نفر تشکیل بده عالمی گفت یکی هست به اسم مهدی با کمک اون قصد داشتیم شهر آپادانا را نگه داریم گفت هیچ کسی در مقابلش نمیتونست مقاومت کنه من گفتم : اگر به نبرد هست و قدرت نظامی هست که رهام مگه نبود فرمانده گارد سلطنتی من بود هر چی میخواست داشت اون چرا خیانت کرد؟ عالمی گفت رهام خیانت نکرد که گفتم پس اونی که ما با جنگید کی بود گفت: مگه امیر بهت نگفت گفتم نه گفت وقتی لورد پرواز و ساغر گیر افتادن امیر و من و رهام رفتیم برای کمک رفتیم گفت امیر گفت بهتره استراحت کنیم نشستیم امیر گفت تو رو برو هیزم بیار من رفتم هیزم اوردم ولی وقتی رسیدم دیدم رهام نیست و امیر بی هوش هست گفت وقتی بهوش اومد گفتم چی شده؟ امیر:به ما حمله کردن و رهام رو بردن امیر گفت من میرم دنبال رهام و گفت به شما چیزی نگم خودش تعریف میکنه وقتی برگشت گفت رهام مرده به شما نگفت؟ نه به من نگفت فقط گفت رهام به ما خیانت کرد عجیبه؟ من: بریم میخوام بریم اونجایی که اتفاق افتاد رو ببینم با چند نفر با اسب فورا رسیدیم اونجا نزدیک دره جهنم بود داشتیم میگشتیم که دیدیم بعلللله یک اردوگاه کوچک گینگز بود داشتن یک نفر را شکنجه میکردن ناگهان دیدم رهام هست شمشیر به دست شدم خواستم حمله کنم که یکدفعه عالمی گفت نه عالمی رفت و گفت با تعدادی نیرو بر میگرده تو اردوگاه حدودا 300 نفر بودن ما هم 20 نفر بودیم شاید کمتر وقتی عالمی برگشت 100 نفری شدیم با فرمان من حمله کردیم و من نفر اول بودم وقتی به سرباز در اردوگاه رسیدم با یک ضربه شمشیر نابود شد نفر سوم و اما فرمانده گینگز که شبیه غول بود بهش میگفتن غول قرمز دیدم راه نداره اول زیر پاشو خالی کردم اما زنده موند یک لحظه به خودم اومدم دیدم عالمی و بقیه کنارم نیستن و چند نفر با غول قرمز منو دوره کردن دیگه شانسی نداشتم شمشیر جدم رو در اوردم و به طرف رهام پرتاب کردم دیدم رهام بیحال شمشیر رو گرفت در چند حرکت فرار کردم و دست رهام را آزاد کردم وقتی رهام آزاد شد اول همه ترسیدن رهام در 10 ضربه همه رو نابود کرد یاد پدرش افتادم پدرش صدراعظم دوره پدربزرگم بود و فرمانده قابلی بود رهام مثل پدرش بهترین بود غول قرمز به شدت زخمی فرار کرد رهامرو بغل کردم و بهش گفتم کجا بودی چرا این همه سال؟ گفت امیر امیر گفتم چی؟ گفت امیر یک خائن هست اون منو فریب داد که یکدفعه چند سرباز گینگز ریختن سرم گفتم ولی من یکی رو توی جنگ کشتم که فهمیدم اون رهام نبود بلکه طلسم اژدها بود اگر کسی بلد باشه از طلسم کار کنه میتونه شخصیتی از کسی بسازه از پیدا شدن رهام خوشحال بودم اما امیر اینکه چرا بهم نگفت و دروغ گفت خیلی منو آزار میداد ولی رهام... دوباره ک منو نذاشتی\| چرا دیگه مهدی تو و اون مهدی کفتر بازه هر دو یکی هستین من نقش جدا می خوام بنویس مهدی (mahdi222_52) یا (098mahdi ) سلام علیکم [quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][quote][div][b]mahdi222_52[/b][/div][div][quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][b][u]قسمت سوم[/u][/b] [b]به عاملی گفتم که فو تیمی از بهترین نیرو های حدود 5 نفر تشکیل بده عالمی گفت یکی هست به اسم مهدی با کمک اون قصد داشتیم شهر آپادانا را نگه داریم گفت هیچ کسی در مقابلش نمیتونست مقاومت کنه من گفتم : اگر به نبرد هست و قدرت نظامی هست که رهام مگه نبود فرمانده گارد سلطنتی من بود هر چی میخواست داشت اون چرا خیانت کرد؟ عالمی گفت رهام خیانت نکرد که گفتم پس اونی که ما با جنگید کی بود گفت: مگه امیر بهت نگفت گفتم نه گفت وقتی لورد پرواز و ساغر گیر افتادن امیر و من و رهام رفتیم برای کمک رفتیم گفت امیر گفت بهتره استراحت کنیم نشستیم امیر گفت تو رو برو هیزم بیار من رفتم هیزم اوردم ولی وقتی رسیدم دیدم رهام نیست و امیر بی هوش هست گفت وقتی بهوش اومد گفتم چی شده؟ امیر:به ما حمله کردن و رهام رو بردن امیر گفت من میرم دنبال رهام و گفت به شما چیزی نگم خودش تعریف میکنه وقتی برگشت گفت رهام مرده به شما نگفت؟ نه به من نگفت فقط گفت رهام به ما خیانت کرد عجیبه؟ من: بریم میخوام بریم اونجایی که اتفاق افتاد رو ببینم با چند نفر با اسب فورا رسیدیم اونجا نزدیک دره جهنم بود داشتیم میگشتیم که دیدیم بعلللله یک اردوگاه کوچک گینگز بود داشتن یک نفر را شکنجه میکردن ناگهان دیدم رهام هست شمشیر به دست شدم خواستم حمله کنم که یکدفعه عالمی گفت نه عالمی رفت و گفت با تعدادی نیرو بر میگرده تو اردوگاه حدودا 300 نفر بودن ما هم 20 نفر بودیم شاید کمتر وقتی عالمی برگشت 100 نفری شدیم با فرمان من حمله کردیم و من نفر اول بودم وقتی به سرباز در اردوگاه رسیدم با یک ضربه شمشیر نابود شد نفر سوم و اما فرمانده گینگز که شبیه غول بود بهش میگفتن غول قرمز دیدم راه نداره اول زیر پاشو خالی کردم اما زنده موند یک لحظه به خودم اومدم دیدم عالمی و بقیه کنارم نیستن و چند نفر با غول قرمز منو دوره کردن دیگه شانسی نداشتم شمشیر جدم رو در اوردم و به طرف رهام پرتاب کردم دیدم رهام بیحال شمشیر رو گرفت در چند حرکت فرار کردم و دست رهام را آزاد کردم وقتی رهام آزاد شد اول همه ترسیدن رهام در 10 ضربه همه رو نابود کرد یاد پدرش افتادم پدرش صدراعظم دوره پدربزرگم بود و فرمانده قابلی بود رهام مثل پدرش بهترین بود غول قرمز به شدت زخمی فرار کرد رهامرو بغل کردم و بهش گفتم کجا بودی چرا این همه سال؟ گفت امیر امیر گفتم چی؟ گفت امیر یک خائن هست اون منو فریب داد که یکدفعه چند سرباز گینگز ریختن سرم گفتم ولی من یکی رو توی جنگ کشتم که فهمیدم اون رهام نبود بلکه طلسم اژدها بود اگر کسی بلد باشه از طلسم کار کنه میتونه شخصیتی از کسی بسازه از پیدا شدن رهام خوشحال بودم اما امیر اینکه چرا بهم نگفت و دروغ گفت خیلی منو آزار میداد ولی رهام...[/b][/div][/quote] دوباره ک منو نذاشتی:shock::?:\|[/div][/quote] چرا دیگه مهدی تو و اون مهدی کفتر بازه هر دو یکی هستین[/div][/quote] من نقش جدا می خوام بنویس مهدی (mahdi222_52) یا (098mahdi ) افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند dmc4s ، masster.of.joint ، zahra14
amir.mz تشکر شده: 465 تعداد نوشته: 1 تعداد پاسخ: 124 سابقه بازی در 29 سرور	‏1393/10/24 15:03:20 این داستان باید کتاب باشه خداییش حیفم میاد این داستان رو کسی نمیخونه خیلی خوبه این امیرdmc4 ر. که سری قبل کشتم اینبارم این مهدی098 رو بکشم دیگه حله مهم نیست برام که داستان خوبی ازخودم تو عصرپادشاهان به یادگارگذاشته باشم مهم برام اینکه یه داستانگوی خوبداشته باشم رهام این داستان باید کتاب باشه خداییش حیفم میاد این داستان رو کسی نمیخونه خیلی خوبه :D این امیرdmc4 ر. که سری قبل کشتم اینبارم این مهدی098 رو بکشم دیگه حله :D افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، behnam_lion ، dmc4s ، گومر ، zahra14 ، m.taslimi