و باز هم اردوی مدرسه :lol::lol::lol:
با مدرسه رفته بودیم اردوی مناطق جنگی خوزستان ...
یه جایی بود که دیگه سیم خاردار کشیده بودن و ده ها تابلوی خطر انفجار مین زده بودن :o:o:o
اون کسی که داشت برامون توضیح چرت و پرت می داد درمورد این مناطق بعد از 20 دقیقه که حرف زد گفت : خب ، حالا با من بیاید ...
و ما در کمال ناباوری دیدم که اون رفت اونور سیم خاردار ها پیش تابلو های خطر مین :shock::shock::shock:
در مدت چند ثانیه همه بر جای خود میخکوب شده بودن که بعد از 3 ثانیه میخکوب بودن اون یارو گفت : نترسید ، بیاید ..
:shock::shock::shock::shock::shock::shock::shock:
.
.
.
.
:shock::shock::shock::shock:
.
.
.
البته ببخشید ، یادم رفت بگم که بعدشم گفت : این مناطق پاکسازی شدن ، بیاید :lol::lol::lol::lol:
...
خب دیگه ... یه عده بسیجی رفتن دنبال اون یارو و یه عده اهل دل هم شروع کردن به گرفتن سلفی با تابلو های خطر انفجار مین :lol::lol::lol::lol::lol:
.
.
.
دارم با کمبود خاطره مواجه میشم :o:o:o
باید بیش تر فکر کنم که خاطره هام یادم بیاد ...