در مرام پیر میخانه همین بس که همه
آتش جُرم بر زبانش می زنند و واهمه
آتش جُرم بر زبانش می زنند و واهمه
نویسنده | پیغام |
---|---|
|
1394/06/04 20:56:35
در مرام پیر میخانه همین بس که همه
آتش جُرم بر زبانش می زنند و واهمه |
|
1394/06/04 21:09:54
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست که آشــنـا ســخــن آشـنـــا نــگــه دارد یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز.... |
|
1394/06/05 21:37:43
به به عجب شعر زیبایی تو قطعا از رستگاران هستی پیچ من در اپارات : http://www.aparat.com/Arashmusic11
|
|
1394/06/06 20:01:59
در این وضع و حالت همی گویم این را خطابت :
زاهدا من که خراباتی ومستم به توچه ساغروباده بُوَد در پی دستم به تو چه تو اگرگوشه محراب نشستی صنمی گفت چرا من اگرگوشه میخانه نشستم به تو چه |
|
1394/06/06 20:19:31
جواب دندان شکن به خانم ژینا سنایی:
کفر و بی دینی ات ای یار ؛ به ما مربوط است بشنو این پند گهربار ؛ به ما مربوط است تو که با لهو و لعب در پی مستی هستی میکنی جمع گرفتار ، به ما مربوط است بی خیالت بشوم بارش طوفان بلا می رسد از در و دیوار ، به ما مربوط است آنچه آمد به سر طایفه ی نوح نبی می شود واقعه تکرار ، به ما مربوط است من اگر لایق الطاف خدایم ، به تو چه ؟ تو کنی جامعه بیمار ، به ما مربوط است تو اگر می بخوری در پس خانه ، چه به من ؟ گر بیایی بر انظار ، به ما مربوط است تو به این کوه گنه عامل شیطان گشتی شده ای نوکر دربار به ما مربوط است گر نبندیم بر پوزه ی او قلاده می درد همچو سگ هار ، به ما مربوط است گر تو سوراخ کنی کشتی این جامعه را می شود غرق به ناچار ، به ما مربوط است مست کن لیک نبینم که تو مستی کردی اربده، کوچه و بازار ؟ به ما مربوط است تو که با چنگ و ربابت همه ی مردم را می کنی مستعد نار ، به ما مربوط است به جهنم که خودت را بکشی در خانه در خیابان بزنی دار به ما مربوط است دین من داده اجازه که دخالت بکنم تا نبینم ز تو آزار ، به ما مربوط است امر معروف کنم ؛ نهی ز منکر بپذیر تا ابد، ترمز اشرار ؛ به ما مربوط است.. شعر از: میثم صفر پور یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز.... |
اکانت های فعال کنونی |
1394/06/06 22:51:00
تار و پود موج این دریا به هم پیوسته است
می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند ...
|
|
1394/06/06 22:54:00
در خرابات مغان گر گذر افتد بازم
حاصل خرقه و سجاده روان دربازم حلقه توبه گر امروز چو زهاد زنم خازن میکده فردا نکند در بازم یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز.... |
|
1394/06/06 23:06:21
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواست
از بهر طمع بال و پر خویش بیاراست یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز.... |
|
1394/06/17 08:45:28
تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد
|
|
1394/06/17 08:47:22
داداش شعر رو اشتباه نوشتی درستش رو می نویسم برات البته این هم درسته ولی ناقصه میازار موری که دانه کش است که جانم به قربانت ولی حالا چرا عاقل کند کاری که باز آید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خواستن توانستن است |
منوی کاربری
|
||