من باید از سرزمین کربلا با پرچم یا حسین الشهید وارد بشم.
اونطوری نباید وارد بشی همون جا باید بمونی
باید برای نجات دادن شما وارد بشم.
هنوز جنگ شروع نشده
خب وقتی شروع شد،
اون زمانی که شما دیگه قوا ندارید از پا افتادید.
ما پیروز میشیم
تا جایی که من خوندم هی دارید شکست میخورید.
فیلم سینمایی نمیبینی همش شکست میخورن آخرین لحظه پیروز میشن
خب من به کمکتون میشتابم و شما پیروز میشید،
اینطوری سینمایی تره.
یا حسین الشهید
[quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][b]پس چرا گومر توی داستان نیست؟؟[/b][/div][/quote]
گومرو بزارین فرمانده گیگیزا:icon_10:[/div][/quote]
من باید از سرزمین کربلا با پرچم یا حسین الشهید وارد بشم. :icon_10:[/div][/quote]
اونطوری نباید وارد بشی همون جا باید بمونی:icon_10:[/div][/quote]
باید برای نجات دادن شما وارد بشم. :icon_10:[/div][/quote]
هنوز جنگ شروع نشده:icon_10:[/div][/quote]
خب وقتی شروع شد،
اون زمانی که شما دیگه قوا ندارید از پا افتادید. :icon_10:[/div][/quote]
ما پیروز میشیم:icon_10:[/div][/quote]
تا جایی که من خوندم هی دارید شکست میخورید. :icon_10:[/div][/quote]
فیلم سینمایی نمیبینی همش شکست میخورن آخرین لحظه پیروز میشن:icon_10:[/div][/quote]
خب من به کمکتون میشتابم و شما پیروز میشید،
اینطوری سینمایی تره. :icon_10:
به هدفمون رسیدیم
حکومت ما شروع شد
امپراطور ها تصمیمشون رو گرفتند
قرار شد که ما همه با هم متحد بشیم و در کشوری واحد باشیم اسم اون کشور پادشاهان بود
دیگه وقت عصر پادشهان بود تا بدرخشه
فورا به ژنرال های عالی رتبه عالمی , امیر,و... را احظار کردم به همشو لقب شوالیه دادم
لقبی که هر کسی لیاقتش رو نداشت
در مدت سه سال ارتشی جمع کردیم بزرگ هر مرد و پسری میتونست به ما پیوست زن ها هم در ساخت نیزه ها و تیر کمان ها کمک کردند و دور های پرستاری دیدند
همه چیز آماده بود
دستوری دادم همه ی سپاه شوالیه ها و فرمانده ها همه و همه جمع شوند وقتی زره خودمو پوشیدم سپاه رو دیدم
چقدر شبیه سپاه پدر بزرگم بود
من اون موقع کوچیک بودم ولی وقتی عظمت اون روز ها یادم میاد اشک از چشم هام جاری میشه
وقتی شمشیری که جدم بهم رسیده بود را بالا بردم ناگهان باد شدیدی به وزیدن کرد و این همون نشانه بود
من امپراطوری بودم که تاریخ گفت
کسی بودم که طلسم اژدها را نابود میکرد
و با فریادی بلند دستور حرکت دادم
چه شوقی داشت
و من با ارتش میلیونی حرکت کردیم
تمام امید هامون رو جمع کردیم به امید نا امیدی اما از تله های سر راه خبر نداشتیم
برای همین دستور دادم امیر با سپاهی به راه را باز کنه
داشتیم میرفیتیم که ناگهان دیدم امیر و افرادش بر میگرند و فریاد میزنند انها گلادر هستند
گلادر ها از موجوداتی هستند که هیچ کسی انها را نمی شناخت ولی قدرت زیادی داشتند
به هر حال با رد شدن از جسد آنها به در رسیدیم
دره ای که بهش میگفتن
دره ی جهنم...
این مطلب در 1393/10/20 16:17:14 نوشته شده است و در 1393/10/20 16:18:23 ویرایش شده است .
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ.
ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،
لبخند...
lovely
[b]به هدفمون رسیدیم
حکومت ما شروع شد
امپراطور ها تصمیمشون رو گرفتند
قرار شد که ما همه با هم متحد بشیم و در کشوری واحد باشیم اسم اون کشور پادشاهان بود
دیگه وقت عصر پادشهان بود تا بدرخشه
فورا به ژنرال های عالی رتبه عالمی , امیر,و... را احظار کردم به همشو لقب شوالیه دادم
لقبی که هر کسی لیاقتش رو نداشت
در مدت سه سال ارتشی جمع کردیم بزرگ هر مرد و پسری میتونست به ما پیوست زن ها هم در ساخت نیزه ها و تیر کمان ها کمک کردند و دور های پرستاری دیدند
همه چیز آماده بود
دستوری دادم همه ی سپاه شوالیه ها و فرمانده ها همه و همه جمع شوند وقتی زره خودمو پوشیدم سپاه رو دیدم
چقدر شبیه سپاه پدر بزرگم بود
من اون موقع کوچیک بودم ولی وقتی عظمت اون روز ها یادم میاد اشک از چشم هام جاری میشه
وقتی شمشیری که جدم بهم رسیده بود را بالا بردم ناگهان باد شدیدی به وزیدن کرد و این همون نشانه بود
من امپراطوری بودم که تاریخ گفت
کسی بودم که طلسم اژدها را نابود میکرد
و با فریادی بلند دستور حرکت دادم
چه شوقی داشت
و من با ارتش میلیونی حرکت کردیم
تمام امید هامون رو جمع کردیم به امید نا امیدی اما از تله های سر راه خبر نداشتیم
برای همین دستور دادم امیر با سپاهی به راه را باز کنه
داشتیم میرفیتیم که ناگهان دیدم امیر و افرادش بر میگرند و فریاد میزنند انها گلادر هستند
گلادر ها از موجوداتی هستند که هیچ کسی انها را نمی شناخت ولی قدرت زیادی داشتند
به هر حال با رد شدن از جسد آنها به در رسیدیم
دره ای که بهش میگفتن
دره ی جهنم...[/b]
امیر سفیید نگیر
زود کثیف میشه تصادفم بکنی بدیم صافکاری جاش میمونه
یه رنگ دیگه بگیر
بالا آفتاب تیز میتابه... اذیت میکنه اگه رنگ دیگه بگیرم
بابا یه اژدها دیده بودم یشمی با خالای صورتی
با لبات بازی میکنه رنگش لامصب
هنو اژدها نرسیده تو گمرک گیر کرده انگار
امیرحسینم
فقط خواهشا رعایت کنین بعضی مباحث جا و مکان خودشون رو دارن
[quote][div][b]alixfazl5[/b][/div][div][quote][div][b]dmc4s[/b][/div][div][quote][div][b]alixfazl5[/b][/div][div]امیر سفیید نگیر
زود کثیف میشه تصادفم بکنی بدیم صافکاری جاش میمونه
یه رنگ دیگه بگیر
[/div][/quote]
بالا آفتاب تیز میتابه... اذیت میکنه اگه رنگ دیگه بگیرم :icon_10:[/div][/quote]
بابا یه اژدها دیده بودم یشمی با خالای صورتی
با لبات بازی میکنه رنگش لامصب
[/div][/quote]
هنو اژدها نرسیده تو گمرک گیر کرده انگار :icon_10:
به هدفمون رسیدیم
حکومت ما شروع شد
امپراطور ها تصمیمشون رو گرفتند
قرار شد که ما همه با هم متحد بشیم و در کشوری واحد باشیم اسم اون کشور پادشاهان بود
دیگه وقت عصر پادشهان بود تا بدرخشه
فورا به ژنرال های عالی رتبه عالمی , امیر,و... را احظار کردم به همشو لقب شوالیه دادم
لقبی که هر کسی لیاقتش رو نداشت
در مدت سه سال ارتشی جمع کردیم بزرگ هر مرد و پسری میتونست به ما پیوست زن ها هم در ساخت نیزه ها و تیر کمان ها کمک کردند و دور های پرستاری دیدند
همه چیز آماده بود
دستوری دادم همه ی سپاه شوالیه ها و فرمانده ها همه و همه جمع شوند وقتی زره خودمو پوشیدم سپاه رو دیدم
چقدر شبیه سپاه پدر بزرگم بود
من اون موقع کوچیک بودم ولی وقتی عظمت اون روز ها یادم میاد اشک از چشم هام جاری میشه
وقتی شمشیری که جدم بهم رسیده بود را بالا بردم ناگهان باد شدیدی به وزیدن کرد و این همون نشانه بود
من امپراطوری بودم که تاریخ گفت
کسی بودم که طلسم اژدها را نابود میکرد
و با فریادی بلند دستور حرکت دادم
چه شوقی داشت
و من با ارتش میلیونی حرکت کردیم
تمام امید هامون رو جمع کردیم به امید نا امیدی اما از تله های سر راه خبر نداشتیم
برای همین دستور دادم امیر با سپاهی به راه را باز کنه
داشتیم میرفیتیم که ناگهان دیدم امیر و افرادش بر میگرند و فریاد میزنند انها گلادر هستند
گلادر ها از موجوداتی هستند که هیچ کسی انها را نمی شناخت ولی قدرت زیادی داشتند
به هر حال با رد شدن از جسد آنها به در رسیدیم
دره ای که بهش میگفتن
دره ی جهنم...
آقا خداوکیلی منو از سرزمین کربلا با پرچم یا حسین الشهید وارد کن،
در اوج داستان، اونجایی که از پا افتادید من بیام و نجاتتون بدم،
با سپاه کربلایی.
یا حسین الشهید
[quote][div][b]behnam_lion[/b][/div][div][b]به هدفمون رسیدیم
حکومت ما شروع شد
امپراطور ها تصمیمشون رو گرفتند
قرار شد که ما همه با هم متحد بشیم و در کشوری واحد باشیم اسم اون کشور پادشاهان بود
دیگه وقت عصر پادشهان بود تا بدرخشه
فورا به ژنرال های عالی رتبه عالمی , امیر,و... را احظار کردم به همشو لقب شوالیه دادم
لقبی که هر کسی لیاقتش رو نداشت
در مدت سه سال ارتشی جمع کردیم بزرگ هر مرد و پسری میتونست به ما پیوست زن ها هم در ساخت نیزه ها و تیر کمان ها کمک کردند و دور های پرستاری دیدند
همه چیز آماده بود
دستوری دادم همه ی سپاه شوالیه ها و فرمانده ها همه و همه جمع شوند وقتی زره خودمو پوشیدم سپاه رو دیدم
چقدر شبیه سپاه پدر بزرگم بود
من اون موقع کوچیک بودم ولی وقتی عظمت اون روز ها یادم میاد اشک از چشم هام جاری میشه
وقتی شمشیری که جدم بهم رسیده بود را بالا بردم ناگهان باد شدیدی به وزیدن کرد و این همون نشانه بود
من امپراطوری بودم که تاریخ گفت
کسی بودم که طلسم اژدها را نابود میکرد
و با فریادی بلند دستور حرکت دادم
چه شوقی داشت
و من با ارتش میلیونی حرکت کردیم
تمام امید هامون رو جمع کردیم به امید نا امیدی اما از تله های سر راه خبر نداشتیم
برای همین دستور دادم امیر با سپاهی به راه را باز کنه
داشتیم میرفیتیم که ناگهان دیدم امیر و افرادش بر میگرند و فریاد میزنند انها گلادر هستند
گلادر ها از موجوداتی هستند که هیچ کسی انها را نمی شناخت ولی قدرت زیادی داشتند
به هر حال با رد شدن از جسد آنها به در رسیدیم
دره ای که بهش میگفتن
دره ی جهنم...[/b][/div][/quote]
آقا خداوکیلی منو از سرزمین کربلا با پرچم یا حسین الشهید وارد کن،
در اوج داستان، اونجایی که از پا افتادید من بیام و نجاتتون بدم،
با سپاه کربلایی. :icon_12: :icon_12:
:icon_10:
من باید از سرزمین کربلا با پرچم یا حسین الشهید وارد بشم.
اونطوری نباید وارد بشی همون جا باید بمونی
باید برای نجات دادن شما وارد بشم.
هنوز جنگ شروع نشده
خب وقتی شروع شد،
اون زمانی که شما دیگه قوا ندارید از پا افتادید.
ما پیروز میشیم
تا جایی که من خوندم هی دارید شکست میخورید.
فیلم سینمایی نمیبینی همش شکست میخورن آخرین لحظه پیروز میشن
خب من به کمکتون میشتابم و شما پیروز میشید،
اینطوری سینمایی تره.
داستان باید اینطوری باشه که گینگیزا تو و همه ی افرادتو وقتی دارین برای کمک ما میاین اسیر میکنن بعد ما میایم نجاتتون میدیم
کسی نمیتواند سپاه کربلایی مرا به اسارت بگیرد،
تا زمانی که خون من یارانم را بریزد.
یا حسین الشهید
[quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][b]پس چرا گومر توی داستان نیست؟؟[/b][/div][/quote]
گومرو بزارین فرمانده گیگیزا:icon_10:[/div][/quote]
من باید از سرزمین کربلا با پرچم یا حسین الشهید وارد بشم. :icon_10:[/div][/quote]
اونطوری نباید وارد بشی همون جا باید بمونی:icon_10:[/div][/quote]
باید برای نجات دادن شما وارد بشم. :icon_10:[/div][/quote]
هنوز جنگ شروع نشده:icon_10:[/div][/quote]
خب وقتی شروع شد،
اون زمانی که شما دیگه قوا ندارید از پا افتادید. :icon_10:[/div][/quote]
ما پیروز میشیم:icon_10:[/div][/quote]
تا جایی که من خوندم هی دارید شکست میخورید. :icon_10:[/div][/quote]
فیلم سینمایی نمیبینی همش شکست میخورن آخرین لحظه پیروز میشن:icon_10:[/div][/quote]
خب من به کمکتون میشتابم و شما پیروز میشید،
اینطوری سینمایی تره. :icon_10:[/div][/quote]
داستان باید اینطوری باشه که گینگیزا تو و همه ی افرادتو وقتی دارین برای کمک ما میاین اسیر میکنن بعد ما میایم نجاتتون میدیم:icon_10:[/div][/quote]
کسی نمیتواند سپاه کربلایی مرا به اسارت بگیرد،
تا زمانی که خون من یارانم را بریزد.
آقا زنان رو چرا تبعیش قایل میشی نمیزاری بیان تو جنگ؟
اون ساغرو نبین ژنرالش کردی زد همرو به کشتن داد
موقعی که حمله کردن نرسید آرایش بکنه سر این اونجوری شدش
خائن محترم ... راجع به ژنرال فقید ما بد نگو خواهشا
امیرحسینم
فقط خواهشا رعایت کنین بعضی مباحث جا و مکان خودشون رو دارن
[quote][div][b]alixfazl5[/b][/div][div]آقا زنان رو چرا تبعیش قایل میشی نمیزاری بیان تو جنگ؟
اون ساغرو نبین ژنرالش کردی زد همرو به کشتن داد
موقعی که حمله کردن نرسید آرایش بکنه سر این اونجوری شدش [/div][/quote]
خائن محترم ... راجع به ژنرال فقید ما بد نگو خواهشا :icon_10:
من باید از سرزمین کربلا با پرچم یا حسین الشهید وارد بشم.
اونطوری نباید وارد بشی همون جا باید بمونی
باید برای نجات دادن شما وارد بشم.
هنوز جنگ شروع نشده
خب وقتی شروع شد،
اون زمانی که شما دیگه قوا ندارید از پا افتادید.
ما پیروز میشیم
تا جایی که من خوندم هی دارید شکست میخورید.
فیلم سینمایی نمیبینی همش شکست میخورن آخرین لحظه پیروز میشن
خب من به کمکتون میشتابم و شما پیروز میشید،
اینطوری سینمایی تره.
داستان باید اینطوری باشه که گینگیزا تو و همه ی افرادتو وقتی دارین برای کمک ما میاین اسیر میکنن بعد ما میایم نجاتتون میدیم
کسی نمیتواند سپاه کربلایی مرا به اسارت بگیرد،
تا زمانی که خون من یارانم را بریزد.
یکی داوطلب میشه خون اینو همینجا بریزه؟
من موافقم
>احساستو با یه شکلک ب نفر قبلیت نشون بده<
کم لایک میکنم اصن
منم میدونم
بخند خاله بببینه
[quote][div][b]alixfazl5[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][quote][div][b]alemi[/b][/div][div][quote][div][b]خادم-الحسین[/b][/div][div][b]پس چرا گومر توی داستان نیست؟؟[/b][/div][/quote]
گومرو بزارین فرمانده گیگیزا:icon_10:[/div][/quote]
من باید از سرزمین کربلا با پرچم یا حسین الشهید وارد بشم. :icon_10:[/div][/quote]
اونطوری نباید وارد بشی همون جا باید بمونی:icon_10:[/div][/quote]
باید برای نجات دادن شما وارد بشم. :icon_10:[/div][/quote]
هنوز جنگ شروع نشده:icon_10:[/div][/quote]
خب وقتی شروع شد،
اون زمانی که شما دیگه قوا ندارید از پا افتادید. :icon_10:[/div][/quote]
ما پیروز میشیم:icon_10:[/div][/quote]
تا جایی که من خوندم هی دارید شکست میخورید. :icon_10:[/div][/quote]
فیلم سینمایی نمیبینی همش شکست میخورن آخرین لحظه پیروز میشن:icon_10:[/div][/quote]
خب من به کمکتون میشتابم و شما پیروز میشید،
اینطوری سینمایی تره. :icon_10:[/div][/quote]
داستان باید اینطوری باشه که گینگیزا تو و همه ی افرادتو وقتی دارین برای کمک ما میاین اسیر میکنن بعد ما میایم نجاتتون میدیم:icon_10:[/div][/quote]
کسی نمیتواند سپاه کربلایی مرا به اسارت بگیرد،
تا زمانی که خون من یارانم را بریزد.[/div][/quote]
یکی داوطلب میشه خون اینو همینجا بریزه؟[/div][/quote]
من موافقم:|
انجمن عصرپادشاهان قسمتی از باشگاه بازیکنان عصرپادشاهان است. از این جهت دارای ثبت نام مجزا نمی باشد. هر بازیکنی که عضو عصرپادشاهان است، می تواند با نام کاربری و رمز مرکزی خود در انجمن نیز لاگین نماید.