« اولین « قبلی

12...21222324252627...199200

بعدی » آخرین »

نویسنده	پیغام
lord_پروازه تشکر شده: 33,468 تعداد نوشته: 56 تعداد پاسخ: 9,331 سابقه بازی در 14 سرور	‏1393/09/19 23:41:13 قهر نکن عزیزم! همیشه که عشق پشت پنجره هامان سوت نمی زند گاهی هم باد شکوفه های آلوچه را می لرزاند دنیا همیشه قشنگ نیست پاشو عزیزم! برایت یک سبد ،گل ِ نرگس آورده ام با قصه ی آدم ها روی پل آدم ها روی پل راه می روند آدم ها روی پل می ترسند آدمها روی پل می میرند. پــــــروازه خانوم هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن [i]قهر نکن عزیزم! همیشه که عشق پشت پنجره هامان سوت نمی زند گاهی هم باد شکوفه های آلوچه را می لرزاند دنیا همیشه قشنگ نیست پاشو عزیزم! برایت یک سبد ،گل ِ نرگس آورده ام با قصه ی آدم ها روی پل آدم ها روی پل راه می روند آدم ها روی پل می ترسند آدمها روی پل می میرند.[/i] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، mmkarimi1377 ، maryam joon ، zahra14 ، thorin-1378
mmkarimi1377 تشکر شده: 1,102 تعداد نوشته: 0 تعداد پاسخ: 425 سابقه بازی در 68 سرور	‏1393/09/19 23:43:14 بارالها… از کوی تو بیرون نشود پای خیالم نکند فرق به حالم .... چه برانی، چه بخوانی… چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی… نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی.. نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد… نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی * به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی... Bermoda شاهزادگان پارسی بارالها… از کوی تو بیرون نشود پای خیالم نکند فرق به حالم .... چه برانی، چه بخوانی… چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی… نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی.. نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی در اگر باز نگردد… نروم باز به جایی پشت دیوار نشینم چو گدا بر سر راهی کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی... افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، maryam joon ، zahra14
lord_پروازه تشکر شده: 33,468 تعداد نوشته: 56 تعداد پاسخ: 9,331 سابقه بازی در 14 سرور	‏1393/09/19 23:47:48 بارانی که سال‌ها پشت چشم‌هایم انبار شده بود عاقبت از نگاه آسمان بارید من ایستاده در صف زندگی بودم به خاطر چیزی که خدا می‌خواست و یکی از روی صندلی بلند شد و گفت: جای خالی ... بفرمایید بنشینید و کسی دیگر به من یک چتر تعارف کرد چه غمگنانه بود... یک روز که باران می‌بارد مرا به دهکده‌ای دور می‌برند چتری روی سرم نگیرید بگذارید خیس باران شوم مگر می‌شود باران ببارد... من خیس باران نشوم و شعری نگویم پــــــروازه خانوم هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن [b]بارانی که سال‌ها پشت چشم‌هایم انبار شده بود عاقبت از نگاه آسمان بارید من ایستاده در صف زندگی بودم به خاطر چیزی که خدا می‌خواست و یکی از روی صندلی بلند شد و گفت: جای خالی ... بفرمایید بنشینید و کسی دیگر به من یک چتر تعارف کرد چه غمگنانه بود... یک روز که باران می‌بارد مرا به دهکده‌ای دور می‌برند چتری روی سرم نگیرید بگذارید خیس باران شوم مگر می‌شود باران ببارد... من خیس باران نشوم و شعری نگویم[/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، mmkarimi1377 ، maryam joon ، alemi ، zahra14 ، thorin-1378
mmkarimi1377 تشکر شده: 1,102 تعداد نوشته: 0 تعداد پاسخ: 425 سابقه بازی در 68 سرور	‏1393/09/19 23:54:28 راستی..! اگر لحظه ای به یادت آمدم زود از ذهنت بیرونم نکن... من برای این لحظه ساعت ها به یادت بوده ام....!!! Bermoda شاهزادگان پارسی راستی..! اگر لحظه ای به یادت آمدم زود از ذهنت بیرونم نکن... من برای این لحظه ساعت ها به یادت بوده ام....!!! افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، maryam joon ، lord_پروازه ، alemi ، zahra14
lord_پروازه تشکر شده: 33,468 تعداد نوشته: 56 تعداد پاسخ: 9,331 سابقه بازی در 14 سرور	‏1393/09/21 00:33:46 حالا که تو رفته یی می فهمم دست های تو بود که به نان طعم می داد پنیر را به سفیدی برف می کرد و روز می آمد و سر راهش با ما می نشست. _ حالا که تو رفته یی و ملال غروبی نان را قاچ می کند و برگ درختان به بهانۀ پاییز ناپدید می شوند. پــــــروازه خانوم هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن [b]حالا که تو رفته یی می فهمم دست های تو بود که به نان طعم می داد پنیر را به سفیدی برف می کرد و روز می آمد و سر راهش با ما می نشست. _ حالا که تو رفته یی و ملال غروبی نان را قاچ می کند و برگ درختان به بهانۀ پاییز ناپدید می شوند.[/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، alemi ، mmkarimi1377 ، maryam joon ، zahra14 ، thorin-1378
lord_پروازه تشکر شده: 33,468 تعداد نوشته: 56 تعداد پاسخ: 9,331 سابقه بازی در 14 سرور	‏1393/09/21 00:35:32 صدای تو بیداری گل‌هاست صدای تو نهایت خوبی است صدای تو رقص گل‌های قالی است صدای تو مانند خود تو است صدای تو اتاقم را پر کرده است من با صدای تو می‌خوابم صدای تو شعر است، موسیقی است صدای تو عشق است اصلاً جهان با صدای تو تسخیر شده است! رویاهایم با صدای تو تعبیر می‌شود صدای تو تکیه گاه من است بگذار به صدایت تکیه کنم همه اتاقِ من در طواف صدای تو جاریست در صدایت مانند برق نگاهت چیزی است که من به آن محتاجم من تنها به صدای تو تکیه می‌کنم این تکیه گاه را از من دریغ نکن صدای تو خود آرامش است آرام دلم... صدایت را از من نگیر. پــــــروازه خانوم هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن [b]صدای تو بیداری گل‌هاست صدای تو نهایت خوبی است صدای تو رقص گل‌های قالی است صدای تو مانند خود تو است صدای تو اتاقم را پر کرده است من با صدای تو می‌خوابم صدای تو شعر است، موسیقی است صدای تو عشق است اصلاً جهان با صدای تو تسخیر شده است! رویاهایم با صدای تو تعبیر می‌شود صدای تو تکیه گاه من است بگذار به صدایت تکیه کنم همه اتاقِ من در طواف صدای تو جاریست در صدایت مانند برق نگاهت چیزی است که من به آن محتاجم من تنها به صدای تو تکیه می‌کنم این تکیه گاه را از من دریغ نکن صدای تو خود آرامش است آرام دلم... صدایت را از من نگیر.[/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، alemi ، mmkarimi1377 ، maryam joon ، zahra14 ، thorin-1378
lord_پروازه تشکر شده: 33,468 تعداد نوشته: 56 تعداد پاسخ: 9,331 سابقه بازی در 14 سرور	‏1393/09/21 00:37:48 مرگ در برگ ها زرد می شود در آدم ها سفید و در من، درست رنگ تو را گرفته پیش از آنکه مشت های گره کرده ام از پندار زندگی تهی شوند برگرد و برایم شعری بخوان برگرد تا صدایت در دستم گلی شود رو به همه تلخی ها روزی باز می گردی تا رنگ های رفته را به زندگی ام بازگردانی روزی دیر آنقدر دیر که می ترسم در میان سطرهای غبار گرفته از یاد واژه ها هم رفته باشی. پــــــروازه خانوم هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن [b]مرگ در برگ ها زرد می شود در آدم ها سفید و در من، درست رنگ تو را گرفته پیش از آنکه مشت های گره کرده ام از پندار زندگی تهی شوند برگرد و برایم شعری بخوان برگرد تا صدایت در دستم گلی شود رو به همه تلخی ها روزی باز می گردی تا رنگ های رفته را به زندگی ام بازگردانی روزی دیر آنقدر دیر که می ترسم در میان سطرهای غبار گرفته از یاد واژه ها هم رفته باشی.[/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، alemi ، mmkarimi1377 ، maryam joon ، zahra14 ، thorin-1378
سارگن کبیر تشکر شده: 11,829 تعداد نوشته: 16 تعداد پاسخ: 4,888 سابقه بازی در 48 سرور	‏1393/09/21 00:37:57 در اعماق وجودم شعله هایی سوزان زبانه میکشد در اعماق قلبم امیدی است برای شروع من در احساسم مرده ام جهان من رویایی است من در رویاهایم زنده ام در رویاهایم تو در قلب منی تو در وجود منی به هر کجا که روم متجلی اش خواهم کرد تو در قلب منی تو در وجود منی تو را همیشه برای خود حفظ خواهم کرد و برای همیشه کنارت خواهم ماند تو در قلب منی تو در وجود منی آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود تو در قلب منی تو در وجود منی این تنها چیزی است که واقعا میدانم بیا با هم درها را به روی قلبمان ببندیم و به آن معتقد شویم آسوده بمان. بیا و آتشی در قلبت روشن کن چراغها را روشن نگاه می دارم اجازه بده تمام جانت در وجودم آب شود من در رویاهایم زنده ام در رویاهایم در اعماق وجودم شعله هایی سوزان زبانه میکشد در اعماق قلبم امیدی است برای شروع من در احساسم مرده ام جهان من رویایی است من در رویاهایم زنده ام در رویاهایم تو در قلب منی تو در وجود منی به هر کجا که روم متجلی اش خواهم کرد تو در قلب منی تو در وجود منی تو را همیشه برای خود حفظ خواهم کرد و برای همیشه کنارت خواهم ماند تو در قلب منی تو در وجود منی آری احساس میکنم که عشقمان شکوفا می شود تو در قلب منی تو در وجود منی این تنها چیزی است که واقعا میدانم بیا با هم درها را به روی قلبمان ببندیم و به آن معتقد شویم آسوده بمان. بیا و آتشی در قلبت روشن کن چراغها را روشن نگاه می دارم اجازه بده تمام جانت در وجودم آب شود من در رویاهایم زنده ام در رویاهایم افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، alemi ، mmkarimi1377 ، maryam joon ، zahra14
lord_پروازه تشکر شده: 33,468 تعداد نوشته: 56 تعداد پاسخ: 9,331 سابقه بازی در 14 سرور	‏1393/09/21 00:39:50 خسته‌ام شبیه آن مسافری که از هزار فرسخ سیاه آمده‌ست و بازوان هیچ * برای در بغل گرفتنش گشوده نیست. خسته‌ام شبیه قفل کهنه‌ای که سال‌های سال بی کلید مانده‌ است. خسته‌ام شبیه نامۀ بدون مقصدی که باد کرده روی دست پست‌چی. خسته‌ام شبیه پلّه‌های بی سر و تهی که... خشک و خالیی که... غم گرفته‌ای که... چند پلّه خسته‌تر هنوز... پــــــروازه خانوم هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن [b]خسته‌ام شبیه آن مسافری که از هزار فرسخ سیاه آمده‌ست و بازوان هیچ کس برای در بغل گرفتنش گشوده نیست. خسته‌ام شبیه قفل کهنه‌ای که سال‌های سال بی کلید مانده‌ است. خسته‌ام شبیه نامۀ بدون مقصدی که باد کرده روی دست پست‌چی. خسته‌ام شبیه پلّه‌های بی سر و تهی که... خشک و خالیی که... غم گرفته‌ای که... چند پلّه خسته‌تر هنوز...[/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، alemi ، mmkarimi1377 ، maryam joon ، zahra14 ، thorin-1378
lord_پروازه تشکر شده: 33,468 تعداد نوشته: 56 تعداد پاسخ: 9,331 سابقه بازی در 14 سرور	‏1393/09/21 00:42:57 گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد هشدار که سرمایه سودای جهان عمرست چنان کش گذرانی گذرد. پــــــروازه خانوم هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن [b]گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد هشدار که سرمایه سودای جهان عمرست چنان کش گذرانی گذرد.[/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، alemi ، mmkarimi1377 ، maryam joon ، zahra14 ، thorin-1378

« اولین « قبلی

12...21222324252627...199200

بعدی » آخرین »

ارسال پاسخ برای [ دل نوشته ]

	منوی کاربری
	.:: ::. مشاهده کلیه نوشته ها مشاهده کلیه پاسخ ها

پیغام