تو طاقت حق کنی به امیى بهشت نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
شیخ بهایی
شیخ بهایی
نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم
نویسنده | پیغام |
---|---|
|
1392/04/02 18:47:16
تو طاقت حق کنی به امیى بهشت نه نه تو نه عاشقی که مزدوری تو
شیخ بهایی نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم
|
|
1392/04/02 18:53:44
ور نبود مشربه از زرناب بادوکف دست توان خورد اب
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
|
1392/04/02 18:58:50
با نام حق اغاز کنم شعر خویش شاید از سر لطفش روم به پیش دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرداسمان ابی می بینم و میدانم که نیست خدایی که نمی بینم و میدانم ک هست.
دکتر علی شعریتی |
|
1392/04/02 19:03:10
شرط عاشق نیست بایکدل دودلبر داشتن یازجانان یا زجان باید که دل برداشتن
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
|
1392/04/02 19:10:05
نفس باد صبا مشت فشان خواهد شد عالم پی دگر باره جوان خواهد شد دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرداسمان ابی می بینم و میدانم که نیست خدایی که نمی بینم و میدانم ک هست.
دکتر علی شعریتی |
|
1392/04/02 19:13:35
دوقرص نان گرازگندم است وگرجو دوتای جامه اگر کهنه است و گرازنو
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
|
1392/04/02 19:29:48
وقتی تو میگوی وطن بر خویش می لرزد قلم من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرداسمان ابی می بینم و میدانم که نیست خدایی که نمی بینم و میدانم ک هست.
دکتر علی شعریتی |
|
1392/04/02 19:34:52
من نمیگویم سمندرباش یا پروانه باش چون به فکر سوختن افتاده ای مردانه باش
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
|
1392/04/02 20:06:25
مادر هستی ام به امید دعای توست فردا کلید باغ بهشتم رضای توست
شهریار |
|
1392/04/02 20:46:13
تامرا عشق تو تعلیم سخن داد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین منست
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
منوی کاربری
|
||