یقین دیده مردبیننده کرد شد وتکیه برافریننده کرد
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم...
نویسنده | پیغام |
---|---|
|
1392/04/08 18:07:30
یقین دیده مردبیننده کرد شد وتکیه برافریننده کرد
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
|
1392/04/08 18:08:07
بعدی د بده ـــــــــــــــ
--??!؟؟-- ---♦7♦--- ـــــــــــــــ |
|
1392/04/08 18:13:37
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را حقا که راز پنهان خواهد شد اشکارا دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرداسمان ابی می بینم و میدانم که نیست خدایی که نمی بینم و میدانم ک هست.
دکتر علی شعریتی |
|
1392/04/08 18:15:45
داداش خواهشا الف و عدم نمایش بزن لطفا دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرداسمان ابی می بینم و میدانم که نیست خدایی که نمی بینم و میدانم ک هست.
دکتر علی شعریتی |
|
1392/04/08 18:16:55
حقا نه دردا ....ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
|
1392/04/08 18:23:04
توی پولی چیزی به اسم وفا گمه گذشت زمانی که میگفتم مهم تفاهمه بد خاها تا صبح؟
چی بگویند؟ یه سریا ما بودیم دهنشون بسته بود مار رفتیم بلبل شدن.چنگیز من اینارو دوست داره |
|
1392/04/08 18:28:57
چندتاشو رو کن......دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند ...
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
|
1392/04/08 19:32:19
دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید بخواب شیرین فرهاد رفته باشد دم از حکم دل میزنی! به زبان قمار برایت بگویم،
قمار زندگی را به کسی باختم که تک دل را با خشت برید کلانتر شهر عشق |
|
1392/04/08 23:31:26
دوش می امدو رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود ...............
|
|
1392/04/09 01:17:43
در اصنه ی عشقم چو قلم بی خودو اضطر...طومار همی گویم منو طومار ندانم
ـــــــــــــــ
--??!؟؟-- ---♦7♦--- ـــــــــــــــ |
منوی کاربری
|
||