amirbagheri@mahdi521دمت گرم بابا تو قسمت های احساسی حتی از منم بهتر مینویسی هاa.ghoقسمت چهارم(آخر)
دیگه ته امیدمون هم به یاس تبدیل شد
خیلی سعی کردیم مقاومت کنیم و نشد
منو و رموو رو چند فرمانده رو بستن به طناب اتش
بقیه سرباز ها هم با اونا متحد نشدن و هموشون رو کشتن
همیشه میگن نا امید نباید شد ولی من برای اولین بار نا امید شدم
غرورم وقتی خدشه دار شد که شمشیرمو شکوند
دوست داشتم پسر گینگز اعظم رو مثل خودش بکشم
ولی نشد
همه نگاشون به لب گینگز اعظم بود
که ناگهان در اون سکوت مرگبار صدای اسبی سکوت رو شکوند
ولی جالب بود
چون اون اردوگاه هیچ سواره نظامی نداشت که اسبیی داشته باشد
و سایر اسب ها در اطراف اردوگاه بودن
پس صدا چی بود
معین بود
داداش مهدی هم همراش بود
البته + تمام برو بچ انجمن
بینگو
شعبانی
و...
همشون اومده بودن
درست در همونت زمان لشکر گینگز ها رسیدن به اردوگاه برای همراهی گینگز جدیدشون
یعنی
خیر در برابر شر قرار گفت
جنگی که تنیجش فقط مرگ و زندگی بود
و بعداز رفتن بیشتر سربازان از اردوگاه
وقتی منو رموو رو میخواستن میسوزندن
به سختی خودمون رو نجات دادیم
و به لشکریان پیوستیم
کل عصر پادشاهان دست به دست هم داده بودن
در کمال نا باوری
ممد دراگون فرماندهی رو به من داد
شمشیرمو تز کردم
نشونه گرفتم به سمت گینگز اعظم و بلند گفتم یا مرگ یا زندگی
و شیپور نواخته شد
صدای پای اسبان همه ی اطراف را میبرزاند
بالا خره
اولین ضربه شمیشیر بین منو گینگز اعظم برخورد کرد
ضربه این که منو به یاد آرمان خان انداخت
من فکر میکردم مرده
ولی دیم زندست
همون طوری که میدونید اون خودش رو اداخت روگینگز اعظم
ولی در پاکسازی اطراف ما گمش کردیم و فکر کردیم مرده
ولی اون خودش رو با یک سپاه 12 میلونی رسوند و جنگ تازه برابر شد
سه شبانه روز طول کشید
رقابت منو گینگز اعظم شدید بود
و اون موفق شد بازوی منو بزنه ولی زیاد عمیق نبود
و در اخرین لحظه من شمشیر رو در وسط سرش فرو بردم
و سرش به دو قسمت تقسیم شد
و فرماندهی سپاهش به دست جانشینش افتاد
وقتی نبرد شروع شد
حدود 500میلیون سواره نظام فقط داشتن
ولی وقتی فرمان عقب نشینی دادن حتی 1 میلیون هم نداشتن
و ما با سپاه انبوه به طرفشون حمله کردیم و همشون رو به حلاکت رسوندیم
و ما فرماندهان شجاع سروری را با نام سرور قهرمانان ایجاد کردیم
ما صلح را آوردیم
و ما را نماد صلح در قلعه ها با نام قهرمان انتخاب کردن
این داستان واقعی بوده
پایان...؟
بهتر از قبلی ها بود .
لایک نکنید نامردیدا قشنگ بود
این قدر طولانی بود نخوندم
اما چون گفتی لایکو زدم
داستانش باحاله بخون
گفتا تو از کجایی که آشفته می نمایی
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
25 سرور از سال 91 با a.gho
برای رفیقا میام
گفتم منم غریبی از شهر آشنایی
25 سرور از سال 91 با a.gho
برای رفیقا میام