12 سال داشتم من شیفت صبح مدرسه بودم ظهر که از مدرسه اومدم با 6 تا شیف بعد از ظهری 12 ساله که تازه میومدن مدرسه درگیر شدم دوست منم از دور نگاره میکرد فتم ناکس بیا کمک دیدم فرار کرد.خلاصه یه کتکی خوردیم.
کلا بچه های شیفت بعد از ظهری کم داشتن.
ما هم همه خرابکاریای مدرسه رو می ذاشتیم تقصیر اون شیفتی ها..
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم...
[quote][div][b]آرمان خان[/b][/div][div]12 سال داشتم من شیفت صبح مدرسه بودم ظهر که از مدرسه اومدم با 6 تا شیف بعد از ظهری 12 ساله که تازه میومدن مدرسه درگیر شدم دوست منم از دور نگاره میکرد فتم ناکس بیا کمک دیدم فرار کرد.:shock:خلاصه یه کتکی خوردیم.:?
کلا بچه های شیفت بعد از ظهری کم داشتن.:x[/div][/quote]
ما هم همه خرابکاریای مدرسه رو می ذاشتیم تقصیر اون شیفتی ها..
12 سال داشتم من شیفت صبح مدرسه بودم ظهر که از مدرسه اومدم با 6 تا شیف بعد از ظهری 12 ساله که تازه میومدن مدرسه درگیر شدم دوست منم از دور نگاره میکرد فتم ناکس بیا کمک دیدم فرار کرد.خلاصه یه کتکی خوردیم.
کلا بچه های شیفت بعد از ظهری کم داشتن.
ما هم همه خرابکاریای مدرسه رو می ذاشتیم تقصیر اون شیفتی ها..
راست میگی.ما هم این طور بودیم ولی واقعا خربکار بودن.کاردستی های مارو پاره پاره کرده بودند.
[quote][div][b]mohadeseh33[/b][/div][div][quote][div][b]آرمان خان[/b][/div][div]12 سال داشتم من شیفت صبح مدرسه بودم ظهر که از مدرسه اومدم با 6 تا شیف بعد از ظهری 12 ساله که تازه میومدن مدرسه درگیر شدم دوست منم از دور نگاره میکرد فتم ناکس بیا کمک دیدم فرار کرد.:shock:خلاصه یه کتکی خوردیم.:?
کلا بچه های شیفت بعد از ظهری کم داشتن.:x[/div][/quote]
ما هم همه خرابکاریای مدرسه رو می ذاشتیم تقصیر اون شیفتی ها..[/div][/quote]
راست میگی.ما هم این طور بودیم ولی واقعا خربکار بودن.کاردستی های مارو پاره پاره کرده بودند.
سال اول دوم راهنمایی بود فک کنم هر روز صبح که میرفتم نون بگیرم کنتور اصلی ساختمون رو که اپارتمان بود
قطع میکردم 1هفته کارم این بود یه رو اومدم این کارو بکنم نگو سرایدار حواسش هست تا اومدم قطع کنم اوفتا دنبالموای چقدر ترسیده بودم سریع رفتم بیرون تا خود نونوایی دویدم.ولی منو نشناخت
خیلی ترسیده بودم:
این مطلب در 1392/07/16 14:14:01 نوشته شده است و در 1392/07/16 14:14:55 ویرایش شده است .
سال اول دوم راهنمایی بود فک کنم هر روز صبح که میرفتم نون بگیرم کنتور اصلی ساختمون رو که اپارتمان بود
قطع میکردم 1هفته کارم این بود یه رو اومدم این کارو بکنم نگو سرایدار حواسش هست تا اومدم قطع کنم اوفتا دنبالموای چقدر ترسیده بودم سریع رفتم بیرون تا خود نونوایی دویدم.ولی منو نشناخت
خیلی ترسیده بودم::oops:
9 سالم بود
داشتم جومونگ میدیدم که یهو جو گیر شدم یه کله ملق زدم بعد با دماغ اومدم رو زمین....(بقیشو خودتون میدونین)
جومونگو دو سه سال پیش گذاشت!
کلا الآن چندسالته؟
بازم مثل همیشه آلمان قهرمان میشه
تبریک میگم قهرمانی با شکوه آلمانو
[quote][div][b]فرزند زندگی[/b][/div][div]9 سالم بود
داشتم جومونگ میدیدم که یهو جو گیر شدم یه کله ملق زدم بعد با دماغ اومدم رو زمین....(بقیشو خودتون میدونین):lol::lol::lol:[/div][/quote]
جومونگو دو سه سال پیش گذاشت!
کلا الآن چندسالته؟
واقعا حیف شد جومونگ و از این روش سریال ها.به زندگی ما نظم داده بود.واسه رسیدن سه شنبه چه کارهایی که نمیکردیم.بعدا هر روز میدادن.
اما از وقتی که تموم شد دیگه روز ها رو نمیدونم.بچه ها امروز چند شنبس؟؟؟؟
خوب یادم سه شنبه عالی ترین روز هفته بود هم ورزش داشتیم هم جومونگ
درود بر شرفت
[quote][div][b]آرمان خان[/b][/div][div]واقعا حیف شد جومونگ و از این روش سریال ها.به زندگی ما نظم داده بود.واسه رسیدن سه شنبه چه کارهایی که نمیکردیم.بعدا هر روز میدادن.:shock:
اما از وقتی که تموم شد دیگه روز ها رو نمیدونم.بچه ها امروز چند شنبس؟؟؟؟:o[/div][/quote]
خوب یادم سه شنبه عالی ترین روز هفته بود هم ورزش داشتیم هم جومونگ
7 سالم بود خونمون آپارتمان بود یادمه فلکه آب همین که از در وارد میشدی میدیدیش هیچی دیگه منو دوستم رفتیمفلکه ها رو یکی در میون بستیم خلاصه ظهر که اومدم دیدم که همه جمع شدم رفتم خونه فهمیدم دوست نامردم لو داده
یه بارم کفش زنونه همسایه مون رو از بالای آپارتمان پرت کردم پایین
درود بر شرفت
7 سالم بود خونمون آپارتمان بود یادمه فلکه آب همین که از در وارد میشدی میدیدیش هیچی دیگه منو دوستم رفتیمفلکه ها رو یکی در میون بستیم خلاصه ظهر که اومدم دیدم که همه جمع شدم رفتم خونه فهمیدم دوست نامردم لو داده:evil:
یه بارم کفش زنونه همسایه مون رو از بالای آپارتمان پرت کردم پایین :lol::lol:
هی , زیاد یادم نیست ولی از مامانم شنیدم از روی صندلی افتادم با سر خوردم به زمین , لبم بادندونم پاره شد کلی خون ازم رفت و بعدشم....
[quote][div][b]آرمان خان[/b][/div][div][quote][div][b]درانا[/b][/div][div][quote][div][b]درانا[/b][/div][div]یادمه 4 ساله بودم ......:cry:[/div][/quote]
بدترین خاطره ی زندگیم:([/div][/quote]
وقتی 4 ساله بودی بدترین خاطرته؟[/div][/quote]
هی , زیاد یادم نیست ولی از مامانم شنیدم از روی صندلی افتادم با سر خوردم به زمین , لبم بادندونم پاره شد کلی خون ازم رفت و بعدشم....:oops::cry:
انجمن عصرپادشاهان قسمتی از باشگاه بازیکنان عصرپادشاهان است. از این جهت دارای ثبت نام مجزا نمی باشد. هر بازیکنی که عضو عصرپادشاهان است، می تواند با نام کاربری و رمز مرکزی خود در انجمن نیز لاگین نماید.