| نویسنده | پیغام |
|---|---|
|
1392/06/19 20:25:50
12 سال داشتم من شیفت صبح مدرسه بودم ظهر که از مدرسه اومدم با 6 تا شیف بعد از ظهری 12 ساله که تازه میومدن مدرسه درگیر شدم دوست منم از دور نگاره میکرد فتم ناکس بیا کمک دیدم فرار کرد.
 خلاصه یه کتکی خوردیم. کلا بچه های شیفت بعد از ظهری کم داشتن. 
|
|
1392/06/19 21:16:07
ای بابا تاپیکو منحرف نکنید
عادت ها میتوانند انسان را نابود کنند کافیست انسان به زیر ستم بودن و رنج کشیدن و گشنگی عادت کند تا هرگز به رهایی فکر نکند
|
|
1392/06/19 21:17:10
اگه یه تاپیک در باره ی جومونگ بزاری 1000 تا لایک می خوری
 عادت ها میتوانند انسان را نابود کنند کافیست انسان به زیر ستم بودن و رنج کشیدن و گشنگی عادت کند تا هرگز به رهایی فکر نکند
|
|
1392/07/12 22:57:16
سلام شبکه تماشا هر شب ساعت 10 جومونگ می زاره
ساخت لباس ورزشی از بین 32تیم جام جهانی
اگه می خواید اسم تیم -اسمتون به انگلیسی-شماره پیرهن رو برام بفرستید |
|
1392/07/12 23:23:03
شبکه باران هر شب ساعت 5 میده قسمت 51 هم امروز نشون داد دلتون بسوره ما یادی از گذشته کردیم یادش بخیر عروسی خاله ام بود من داشتم واسه جومونگ خودمو می کشتم می گفتم جومونگ داره در ضمن اون موقع که جومونگ نشون میداد 5 یا 6 سال پیش بود که من 9 ساله بودم عجب دورانی بود دنیا به من مدیون هست من به مادرم
ادیسون ❣♥✪✪❤☢☢♥ من به هر کی امضا نمیدم مگه الکیه ♥✪✪❤☢☢♥❣ |
|
1392/07/12 23:48:05
دو سه سال پیش بود عروسی دعوت بودیم ، من تو کوچه یه جوب گنده بود که طول و ارتفاش 10 12 برابر این جوبای کوچیکه ، هی میپریدم از روش از این ور به اون ور تا این که با کله افتادم تو لجن و تیغ و کرم ...
 خونه دایی ام همون نزدیک بود که رفتم حمام ... خیلی خاطره ی کثیفی بود ... S h a r v
حـسـیـن |
|
1392/07/13 08:29:48
کوچیک بودم ٥-٦ ساله
رفتیم ده خونه عمع ام اینا... با دختر عمع رفتیم تو دشت قدم زدن و اونجا یه رودخونه بود که کلی اطرافش شلوغ بود یکی لباس میشست و یمکی ظرف... بچه ها هم بازی میکردن وقت برگشتن سه تا دختر و پسر هم سن و سال خودم و دختر عمه از کنارمون رد شدن و دقیقا یادم نیست ، چرا دروغ یادم هست چی گفتن، خیلی هم حرف بدی نبود اما من از شهر رفته بودم و حتی کلماتی که اسم یه حیوون بودن به چشم بدترین ناسزاهای عالم میومد:  یه چیزی گفتن و من فقط پرسیدم چی!!! که سه نفری ریختن سر من ... من رو میگی هر چن ثانیه از بینشون سرم رو میاوردم بیرون و میگفتم کمک!!! دختر عمع ام هم دس به سینه اونور ایستاده بود! دیدم فایده نداره فقط تصورش رو کنید که چطور ممکنه فرق سر یه ادم رو ممکنه بشه با دندون گاز گرفت...!!! هنوز نمیدونم چطور اون کار رو کردم شاید فک میکنید حال به هم زنیه اما اون لحظه تنها کار ممکن همون بود... چن سال بعد دختره باهام همکلاسی شد... باباشم سپردش دست من؛) نه لایک میخوام نه مرحبا
اسپم نده تو رو بخدا... اولش نمیدونستم اسپم چیه! تو ویکیپدیا نوشته (هرزنامه)! در شان ما هست!؟ |
|
1392/07/14 21:02:36
یه بار با پسر داییم که یه سگ ژرمن شپرت داره رفتیم زدیم به کوه و کمر سگه هم اسمش رکسی بود
همش بهش می گفتیم: رکسی خره گاو نره اقا 2 تا سگ ولگرد دیدیم من و پسرداییم نگاهی به هم کردیم کلمونو تکون دادیم وهزمان با هم داد زدیم:رکسی بگیرشون  ما دویدیم رکسی انگار بوگاتی از ما که انگار پراید بودیم جلو زد دنبالش ما هم دویدیم رکسی هم یکی از سگ هارو گرفت من هم با پسرداییم سنگ برداشتیم و به طرف سگ دیگه پرت کردیم مال من خورد به پاش اما مال پسرداییم خورد به دندون رکسی  و من قطره قطره ی خون هارو می دیدم که می چکید اما رکسی مثل تمام سگ های دیگه با وفا بود و فقط یه نگاه به ما کرد و رفت دنبال اون دو تا دو تاشونو نابود کردیم و پسرداییم هم بهم گفت که به کسی نگم منم نگفتم که رکسی دهنش خون اومده وگرنه داییم می کشتموناما دفعه ی بعدی که رفتم خونشون فهمیدم که چند شب بعدش رکسی رو دزدیدن  باختن توی طبیعت من نیست
|
|
1392/07/15 08:06:08
یادم میاد اینو قبلا هم گفته بودی.بیچاره چی کار کرده بود؟ |
|
1392/07/15 08:27:06
معلم چی بود؟ |
|
منوی کاربری
|
||
