سید محمد مهدی حسینیممد حسناگه از قسمت یکش بخونی میزارمت تو داستان.
آخه خیلی زیاده ....![]()
![]()
![]()
کار نیم ساعتم نیست همش
خداحافظ برای همیشه من رفتم ولی امیدوارم یه روزی برگردم واسه همیشه خدانگهدار دوستون دارم وهمینطور انجمن رو دوست دارم بای.
نویسنده | پیغام |
---|---|
|
1394/06/06 19:49:57
کار نیم ساعتم نیست همش خداحافظ برای همیشه من رفتم ولی امیدوارم یه روزی برگردم واسه همیشه خدانگهدار دوستون دارم وهمینطور انجمن رو دوست دارم بای.
|
|
1394/06/06 19:53:51
![]() یعنی تو میگی این آشنا نیست؟؟ " دست راستشو بریدن با دست چپ شمشیر گرفت دست چپش رو هم بریدن، بعد تیر بارونش کردن روی زمین زانو زد.." الان یعنی این تو رو یاد هیچی نمیندازه؟ ![]() یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز.... |
|
1394/06/06 19:55:07
نه اصلا یاد هیچی نمی اندازه خب مثلا که چی؟؟؟ خداحافظ برای همیشه من رفتم ولی امیدوارم یه روزی برگردم واسه همیشه خدانگهدار دوستون دارم وهمینطور انجمن رو دوست دارم بای.
|
|
1394/06/06 19:55:54
منو که یاد حضرت عباس انداخت ![]() یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز.... |
|
1394/06/06 19:59:28
پسر جون اولندش حضرت عباس دستش مشک داشت که اول به دست راست بعد به دست چپ بعد به دندون گرفت 2 حضرت عباس تنها بود که داشت از رود برمیگشت 3 حضرت عباس به دنبال کسی نمی رفت که بگیرتش 4 حضرت عباس بعد از اینکه زانو زد کسی جلوش نیومد بگه که تقصیر خودته به من ملحق نشدی. 5تازه اصلا حضرت عباس با پاهاش به سینه کسی نکوبید. 6 حضرت عباس بعد ازاون که داشت جون میداد کسی نجات نداد. 7 بازم بگم.
این مطلب در 1394/06/06 19:59:28 نوشته شده است و در 1394/06/06 20:02:35 ویرایش شده است .
خداحافظ برای همیشه من رفتم ولی امیدوارم یه روزی برگردم واسه همیشه خدانگهدار دوستون دارم وهمینطور انجمن رو دوست دارم بای.
|
|
1394/06/06 20:00:51
نه خب من که نگفتم همش شبیه بود که، اون دو دست و تیر بارون خیلی آشنا اومد به نظرم ![]()
این مطلب در 1394/06/06 20:00:51 نوشته شده است و در 1394/06/06 20:01:06 ویرایش شده است .
یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز.... |
|
1394/06/06 20:02:09
![]()
این مطلب در 1394/06/06 20:02:09 نوشته شده است و در 1394/06/06 20:02:24 ویرایش شده است .
خداحافظ برای همیشه من رفتم ولی امیدوارم یه روزی برگردم واسه همیشه خدانگهدار دوستون دارم وهمینطور انجمن رو دوست دارم بای.
|
|
1394/06/06 20:04:48
اونجایی که میری سراغش بالا سرش، اونجاشم خیلی شباهت داشت به داستان حضرت عباس که امام حسین رفت بالا سرش ![]() بعله کلاً منو یاد حضرت عباس انداخت دیگه شما یادش نیفتادین گناه من نیست که ![]() کلاً خواستم همینو بگم دعوا نداریم که ![]() یا حسین الشهید
خورشید دو تا بود آنروز.... |
|
1394/06/06 20:07:19
اصلا تمومش کن من چون کافرم داستان حضرت عباسو امام حسینو نمیدونم بیخیال شو ![]() خداحافظ برای همیشه من رفتم ولی امیدوارم یه روزی برگردم واسه همیشه خدانگهدار دوستون دارم وهمینطور انجمن رو دوست دارم بای.
|
|
1394/06/06 20:10:37
مدیر خواشه تاپیک قفل نکن.
خداحافظ برای همیشه من رفتم ولی امیدوارم یه روزی برگردم واسه همیشه خدانگهدار دوستون دارم وهمینطور انجمن رو دوست دارم بای.
|
منوی کاربری
|
||