حالا که چشم ها ی تو رنگ جفا گرفت
در کنج سینه، خرمن اندوه جا گرفت
دیگر دلم به هیچکسی خو نمی کند
یعنی هم از غریبه، هم از آشنا گرفت
آن * که با خیال تو برلب ترانه داشت
رفتی و در فراق تو بزم عزا گرفت
نقشت اگر که * شده بر دل عجیب نیست
خورشید بود و آینه از آن جلا گرفت
وقتی که ابروان تو محراب شاعر است
از آستان چشم تو باید شفا گرفت
د ر گیر و دار گیس تو یادش بخیر باد
من دامنت گرفتم و چشمت مرا گرفت
سر می نهد به پای تو خورشید هر غروب
از تار موی توست که راه فنا گرفت
پایان داستان مرا گوش کن که او
یکباره رفت و دست مرا در حنا گرفت
حالا که از فراق تو فریاد می زنم
باید که شعرهای مرا در طلا گرفت
در کنج سینه، خرمن اندوه جا گرفت
دیگر دلم به هیچکسی خو نمی کند
یعنی هم از غریبه، هم از آشنا گرفت
آن * که با خیال تو برلب ترانه داشت
رفتی و در فراق تو بزم عزا گرفت
نقشت اگر که * شده بر دل عجیب نیست
خورشید بود و آینه از آن جلا گرفت
وقتی که ابروان تو محراب شاعر است
از آستان چشم تو باید شفا گرفت
د ر گیر و دار گیس تو یادش بخیر باد
من دامنت گرفتم و چشمت مرا گرفت
سر می نهد به پای تو خورشید هر غروب
از تار موی توست که راه فنا گرفت
پایان داستان مرا گوش کن که او
یکباره رفت و دست مرا در حنا گرفت
حالا که از فراق تو فریاد می زنم
باید که شعرهای مرا در طلا گرفت
پــــــروازه خانوم
هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن
هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن