ب نام کسی که انسان را از گل و ب زیبایی گل آفرید.....
من ی پسر عمه ای داشتم ک تقریبا 8 سال از من بزرگتر بود خیلی منو دعوا میکرد با اینکه من 6 سالم بود ....
خونهامون هم نزدیک هم بود منم چون ی دونه بچه بودم بیشتر اوقات خونه اونا میرفتم و ناگفته نماند از این کار من خیلی بدش میومد
ولی من کاری ب کارش نداشتم با سه تا داداشهای اون وسطی بازی میکردم .. تازه شام هم میرفتم خونه خودمون
اونم از دور هی منو نگا میکرد تا وقتی گیرش بیاد و هی حال منو بگیره .........
ی روز مادرم براش کاری پیش اومد منو گذاشت خونه عمه ام ولی هیچ کسی خونه نبود ... فقط منو پسر عمه ام ..پسر عمه ام اومد گفت من برم سر کوچه ی چیزی بخرم ... ولی در کل نرفته بود
منم داشتم نقاشی میکردم
پسر عمه ام رفت ی دیگ بزرگ گذاشت رو سرش ی چادر سیاهم انداخت رو سرش اومد طبقه بالا
هیچی دیگه فقط میتونم بگم قسمتتون بشه .. تا یک ماه تمام لکنت زبان گرفته بودم و این شد ک دیگه خونه اونا آفتابی نشدم
من ی پسر عمه ای داشتم ک تقریبا 8 سال از من بزرگتر بود خیلی منو دعوا میکرد با اینکه من 6 سالم بود ....

خونهامون هم نزدیک هم بود منم چون ی دونه بچه بودم بیشتر اوقات خونه اونا میرفتم و ناگفته نماند از این کار من خیلی بدش میومد
ولی من کاری ب کارش نداشتم با سه تا داداشهای اون وسطی بازی میکردم .. تازه شام هم میرفتم خونه خودمون
اونم از دور هی منو نگا میکرد تا وقتی گیرش بیاد و هی حال منو بگیره .........
ی روز مادرم براش کاری پیش اومد منو گذاشت خونه عمه ام ولی هیچ کسی خونه نبود ... فقط منو پسر عمه ام ..پسر عمه ام اومد گفت من برم سر کوچه ی چیزی بخرم ... ولی در کل نرفته بود
منم داشتم نقاشی میکردم
پسر عمه ام رفت ی دیگ بزرگ گذاشت رو سرش ی چادر سیاهم انداخت رو سرش اومد طبقه بالا
هیچی دیگه فقط میتونم بگم قسمتتون بشه .. تا یک ماه تمام لکنت زبان گرفته بودم و این شد ک دیگه خونه اونا آفتابی نشدم
پــــــروازه خانوم
هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن
هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن


.در قسمتی از شهر را گل می کاشتم و وسایلی که برای شهرم احتیاج بود می گرفتم
و تمام جوان های شهر را استخدام می کنم.من اعلامیه میزدم که هر * می خواهد به بودجه های شهرداری کمک کند کمک کند!یعنی به بودجه شهرداری کمک کند.در تمام شهر یک دستشویی می زدم و یک نگهبان هم می گذاشتم و شهرداری را در جایی قرار می دادم که آنجا زیباترین جای استان یا شهرم باشد مثلاً در سرچشمه یا در اطراف در نقطه بالای شهر . من مانند یک آدم خوب رفتار می کنم با مردم و هر کار که آنها بگویند انجام میدهم. و رفتگرانی که زحمت می کشند حقوق آنها را بالاتر می برم و در اطراف شهر که حتماً این کار بهتر است را انجام می دهم منظور از این است که در شهر بیمارستان درست می کنم که مریض ها راهی طولانی طی نکنندو ساختن داروخانه بزرگ هم واجب است.و زمین های خالی را به کار می برم و می توانم از یکی از زمین های بزرگ زمین فوتبال یا تکواندو و یا در کارهایی که در صفحه قبل گفتم استفاده می کردم.انشای من بود.