خب بیخیال تعریف میکنم
یبار یه پسری به نام علی که فوضول و ارازل اوباش و کلا رتته ی کلاس بود داشت از این ابمیوه ژلیا میخورد
خلاصه معلممون هم از اون زن جوونا بود که فقط جیغ میزد ولی فایده نداشت
و هر بار فقط میگفت یا شما از کلاس گمشید بیرون یا من میرم بچه ها هم با هم یک صدا میگفتیم پس برو بیرون
و همیشه گریش مینداختیم
خلاصه خیلی رفتم جاده خاکی این علی با خیال راحت ابمیوه ژله ای پرتغالی میخورد (من دلم کشید یکی از شما ندارید؟
) و جوری ته کلاس به بیرون خیره شده بود که انگار جی افش ولش کرده جوری دو تا کبوترو نگاه میکرد که...
وای ببخشید همش منحرف میشم
از موضوع خب اخر داستانو دوست ندارم
موقعی که بچه ها داشتن با بغل دستیاشون حرف میزدن (کاری البته به اونا ندارم به اون علی کار دارم
) بعد معلمه یهو شد مث گوریل و گفت سر کلاس من چیزی نخووووور
دوید به سمت این علی و زد زیر اون ابمیوه ژلیه
بعد ریخت رو همه بعدش پاکم نمیشد
لامصب همه کلاس زدن تو در و رفتیم تو حیاط و اب ریختن رو شلوار و لباسشون تا پاک شه خلاصه جوری تو مدرسه شورش کردیم که نگو
(اینجوری نیگام نکن قطره هاش که پرت شد به سمتمون رو باید میدیدی باور کن رو تمام بچه های کلاس ریخت)
باختن توی طبیعت من نیست
خب بیخیال تعریف میکنم
یبار یه پسری به نام علی که فوضول و ارازل اوباش و کلا رتته ی کلاس بود داشت از این ابمیوه ژلیا میخورد :roll:خلاصه معلممون هم از اون زن جوونا بود که فقط جیغ میزد ولی فایده نداشت :mrgreen:و هر بار فقط میگفت یا شما از کلاس گمشید بیرون یا من میرم بچه ها هم با هم یک صدا میگفتیم پس برو بیرون:icon_4: و همیشه گریش مینداختیم :icon_12:خلاصه خیلی رفتم جاده خاکی این علی با خیال راحت ابمیوه ژله ای پرتغالی میخورد (من دلم کشید یکی از شما ندارید؟:|) و جوری ته کلاس به بیرون خیره شده بود که انگار جی افش ولش کرده جوری دو تا کبوترو نگاه میکرد که...:icon_2: وای ببخشید همش منحرف میشم:mrgreen: از موضوع خب اخر داستانو دوست ندارم:cry: موقعی که بچه ها داشتن با بغل دستیاشون حرف میزدن (کاری البته به اونا ندارم به اون علی کار دارم;) ) بعد معلمه یهو شد مث گوریل و گفت سر کلاس من چیزی نخووووور:icon_6: دوید به سمت این علی و زد زیر اون ابمیوه ژلیه :xبعد ریخت رو همه بعدش پاکم نمیشد:twisted: لامصب همه کلاس زدن تو در و رفتیم تو حیاط و اب ریختن رو شلوار و لباسشون تا پاک شه خلاصه جوری تو مدرسه شورش کردیم که نگو:icon_11::icon_11::icon_11::icon_11::icon_11:
(اینجوری نیگام نکن قطره هاش که پرت شد به سمتمون رو باید میدیدی باور کن رو تمام بچه های کلاس ریخت)