mighty lord
خفریپس مهدسه شما هستی
سارا مشاعره بودا
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم...
نویسنده | پیغام |
---|---|
|
1392/03/30 19:06:37
سارا مشاعره بودا صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
|
1392/03/30 19:15:51
نگرفت درتو گریه ی حافظ به هیچ روی حیران ان دلم که کم از سنگ خاره نیست |
|
1392/03/30 19:20:44
تا توانی دلی را به دست اور دل شکستن هنر نمی باشد
دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرداسمان ابی می بینم و میدانم که نیست خدایی که نمی بینم و میدانم ک هست.
دکتر علی شعریتی |
|
1392/03/30 19:22:18
تکه یخ ها چه سر به زیر وصبور جای خود را به چشمه ها دادند
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
|
1392/03/30 19:31:30
شما ببخش |
|
1392/03/30 19:32:52
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت بشکست عهد و از غم ما هیچ غم نداشت
|
|
1392/03/30 19:34:35
تا تو نگاه می کنی کار اه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرداسمان ابی می بینم و میدانم که نیست خدایی که نمی بینم و میدانم ک هست.
دکتر علی شعریتی |
|
1392/03/30 19:37:27
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن داد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است |
|
1392/03/30 19:42:31
تن ادمیت شریف است به جان ادمیت نه همان لباس زیباست نشان ادمیت
دربیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرداسمان ابی می بینم و میدانم که نیست خدایی که نمی بینم و میدانم ک هست.
دکتر علی شعریتی |
|
1392/03/30 19:42:37
همزمان میاد حرفا جابه جا میشه دیگه....ترگشته زقطره های باران گیسوی بلند شاخساران
صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم...
از شما چه پنهان ما از درون زنگ زدیم... |
منوی کاربری
|
||