داداش بخند چرا ناراحتی همش به جنبه منفیش فکر نکن به این فکر کن که البته نمیدونم چندسالته ولی اگه دانش آموزی که شنبه میری مدرسه با دوستات این خاطرات رو مرور میکنین و خوش میگذرونید یا اگه دانشجویی هم همینطور نگران نباش
نبینم غمت را عزیز
بخند تا غم کند گریز
زندگی دو رو داره یکی خوبه اون یکی بد اما انگار کلا روشو از ما برگردونده نه میتونیم خوبیشو بفهمیم نه بدیشو
[quote][div][b]mahdi282[/b][/div][div]داداش بخدا دارم میمیرم :cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry::cry:[/div][/quote]
داداش بخند چرا ناراحتی همش به جنبه منفیش فکر نکن به این فکر کن که البته نمیدونم چندسالته ولی اگه دانش آموزی که شنبه میری مدرسه با دوستات این خاطرات رو مرور میکنین و خوش میگذرونید یا اگه دانشجویی هم همینطور نگران نباش
نبینم غمت را عزیز
بخند تا غم کند گریز:D
یادتونه بچه بودیم مدیر و معلما هی بهمون تلقین میکردن که دوره ما کنکور حذف میشه اما نشده
یادتونه پنجم دبستان بودیم آموزگارمون بهم میگفت مواظب رفتارتون باشید و شخصیتتون رو حفظ کنید چون دارین میرین راهنمایی بعد یادتونه سوم راهنمایی معلممون بهمون میگفت دیگه بزرگ شدید باید رفتارهای پسندیده داشته باشید چون دارید میرید دبیرستان بعد یادتونه که پیش دانشگاهی میرسیم داره تموم میشه دبیرمون بهمون میگه شما که دیگه دارید وارد دانشگاه و سرو کله زدن با استاداتون میشید و قدر ما دبیرارو بدونید(البته این قسمت آخرو من یادم نیست چون میدونم همچین حرفی میزنن اینو گفتم)
یادتونه بچه بودیم میرفتیم دستشویی یا آشپزخونه خلاق بودیم کلی مایع میریختیم تو دستمون بعد یکم آب میریختیم روش و دستمونو مثل دایره درست میکردیم و از اون دایره حباب درست میشد و فوت میکردیم نمیرفت هوا و تو دستمون میترکید
یادتونه بچه بودیم با این حیوون بدبخت گنجشگ خدا دشمنی دیرینه داشتیم از این سنگ پرت کنای قدیمی میگرفتیم یه سنگ تو پلاستیکش میذاشتیم و میکشیدیم بعد پرت میکردیم طرف گنجشکه آخرش بهش نمیخورد و در میرفت و ما ضایع میشدیم
یادتون بچه بودیم مدیر و معاونا میخواستن آی کیوی مارو بسنجن که چطوریم ازمون میپرسیدن یک کیلو آهن سنگین تره یا یک کیلو پنبه
این مطلب در 1392/10/26 19:29:44 نوشته شده است و در 1392/10/26 19:31:57 ویرایش شده است .
زندگی دو رو داره یکی خوبه اون یکی بد اما انگار کلا روشو از ما برگردونده نه میتونیم خوبیشو بفهمیم نه بدیشو
یادتونه بچه بودیم مدیر و معلما هی بهمون تلقین میکردن که دوره ما کنکور حذف میشه اما نشده:lol:
یادتونه پنجم دبستان بودیم آموزگارمون بهم میگفت مواظب رفتارتون باشید و شخصیتتون رو حفظ کنید چون دارین میرین راهنمایی بعد یادتونه سوم راهنمایی معلممون بهمون میگفت دیگه بزرگ شدید باید رفتارهای پسندیده داشته باشید چون دارید میرید دبیرستان بعد یادتونه که پیش دانشگاهی میرسیم داره تموم میشه دبیرمون بهمون میگه شما که دیگه دارید وارد دانشگاه و سرو کله زدن با استاداتون میشید و قدر ما دبیرارو بدونید(البته این قسمت آخرو من یادم نیست چون میدونم همچین حرفی میزنن اینو گفتم:D)
یادتونه بچه بودیم میرفتیم دستشویی یا آشپزخونه خلاق بودیم کلی مایع میریختیم تو دستمون بعد یکم آب میریختیم روش و دستمونو مثل دایره درست میکردیم و از اون دایره حباب درست میشد و فوت میکردیم نمیرفت هوا و تو دستمون میترکید
یادتونه بچه بودیم با این حیوون بدبخت گنجشگ خدا دشمنی دیرینه داشتیم از این سنگ پرت کنای قدیمی میگرفتیم یه سنگ تو پلاستیکش میذاشتیم و میکشیدیم بعد پرت میکردیم طرف گنجشکه آخرش بهش نمیخورد و در میرفت و ما ضایع میشدیم
یادتون بچه بودیم مدیر و معاونا میخواستن آی کیوی مارو بسنجن که چطوریم ازمون میپرسیدن یک کیلو آهن سنگین تره یا یک کیلو پنبه;)
یادتونه بچه بودیم معلمون بهم میگفت هیچوقت صلوات و تلاوت سوره حمد و توحید رو فراموش نکنید
یادتونه بچه بودیم ازمون امتحان قرآن میگرفتن کلی استرس داشتیم که سر اه . عه . او اشتباه نکنیم و یه نمره از روخوانیمون کم نشه
یادتون وقتی بچه بودیم ازمون امتحان نماز میگرفتن ماهم میترسیدیم که یه موقع رکوع و سجده رو جابجا نریم و معلم ازمون ناامید نشه
زندگی دو رو داره یکی خوبه اون یکی بد اما انگار کلا روشو از ما برگردونده نه میتونیم خوبیشو بفهمیم نه بدیشو
یادتونه بچه بودیم معلمون بهم میگفت هیچوقت صلوات و تلاوت سوره حمد و توحید رو فراموش نکنید
یادتونه بچه بودیم ازمون امتحان قرآن میگرفتن کلی استرس داشتیم که سر اه . عه . او اشتباه نکنیم و یه نمره از روخوانیمون کم نشه
یادتون وقتی بچه بودیم ازمون امتحان نماز میگرفتن ماهم میترسیدیم که یه موقع رکوع و سجده رو جابجا نریم و معلم ازمون ناامید نشه
یادتونه بچه بودیم موقع عید میشد بهمون کارت همیار پلیس میدادن اونوقت تو راه که همراه بابامون بودیم جاده رو به دقت نگاه میکردیم هرکی سبقت میگیره و سرعتش غیرمجازه شماره پلاکشو تو یه برگه مینوشتیم اولین پلیس راه که میرسیدیم بهشون تحویل میدادیم
یادتونه بچه بودیم میخواستیم بستنی یخی بخریم میرفتیم از این بستی یخی های دو چوبه میخریدیم و میومدیم جلوی بچه ها پز میدادیم
یادتونه بچه بودیم دوچرخمونو میگرفتیم و میزدیم به دشت و بیابون تا سرخودمونو گرم کنیم
یادتونه بچه بودیم کرم داشتیم میرفتیم از تو حیاط مدرسه حلزون روی دیوار رو برمیداشتیم و میومدیم تو کلاس و یواشکی یقه جلوییمونو میکشدیم و حلزون رو مینداختیم تو لباسش
یادتون بچه بودیم با نوک مداد یا نوک اتود میزدیم به پای بقل دستیمون اگه مارو اذیت میکرد
یادتونه بچه بودیم اگه یکی از بچه های کلاس کچل میکرد همه بهش میخندیدیم و بر خودمون واجب میدونستیم که یه ضربه محکم با کف دست بزنیم تو سرش تا دلمون حال بیاد
این مطلب در 1392/10/26 21:08:48 نوشته شده است و در 1392/10/26 21:09:28 ویرایش شده است .
زندگی دو رو داره یکی خوبه اون یکی بد اما انگار کلا روشو از ما برگردونده نه میتونیم خوبیشو بفهمیم نه بدیشو
یادتونه بچه بودیم موقع عید میشد بهمون کارت همیار پلیس میدادن اونوقت تو راه که همراه بابامون بودیم جاده رو به دقت نگاه میکردیم هرکی سبقت میگیره و سرعتش غیرمجازه شماره پلاکشو تو یه برگه مینوشتیم اولین پلیس راه که میرسیدیم بهشون تحویل میدادیم
یادتونه بچه بودیم میخواستیم بستنی یخی بخریم میرفتیم از این بستی یخی های دو چوبه میخریدیم و میومدیم جلوی بچه ها پز میدادیم
یادتونه بچه بودیم دوچرخمونو میگرفتیم و میزدیم به دشت و بیابون تا سرخودمونو گرم کنیم
یادتونه بچه بودیم کرم داشتیم میرفتیم از تو حیاط مدرسه حلزون روی دیوار رو برمیداشتیم و میومدیم تو کلاس و یواشکی یقه جلوییمونو میکشدیم و حلزون رو مینداختیم تو لباسش
یادتون بچه بودیم با نوک مداد یا نوک اتود میزدیم به پای بقل دستیمون اگه مارو اذیت میکرد
یادتونه بچه بودیم اگه یکی از بچه های کلاس کچل میکرد همه بهش میخندیدیم و بر خودمون واجب میدونستیم که یه ضربه محکم با کف دست بزنیم تو سرش تا دلمون حال بیاد:lol:
یادتونه بچه بودیم تو راه برگشت از مدرسه میرفتیم مغازه های قدیمی و آلوچه نمکی و ازگل نمکی میخریدیم و تو راه میخوردیم
یادتونه بچه بودیم اگه دوستامون میخواستن تو مدرسه خفتمون کنن از دستشون در میرفتیم و خیلی تند میدوییدیم و اوناهم دنبالمون میکردن اگه شانس داشتیم ناظم اونارو واسه دویدن میگرفت و تنبیه میکرد یا برعکس
یادتونه بچه بودیم باحال ترین بازیی که تو پلی استیشنمون بازی میکردیم تیکن و سرباز کوچک بود
یادتونه بچه بودیم روز اول مدرسه بخاطر دوری از والدین و خونه اشکمون در اومده بود
یادتونه بچه بودیم اگه یه جا درخت میوه ای میدیدیم که حفاظ نداشت و مال یه نفر بود دوستامونو روز بعد جمع میکردیم میبردیم اونجا و درخت رو از میوه خالی میکردیم
یادتونه بچه بودیم نمیتونستیم شب ها تنهایی بخوابیم و از تاریکی میترسیدیم
یادتونه بچه بودیم اگه با ماشینمون همراه والدین میرفتیم سفر چند ساعت بعد اینکه تو راه بودیم خسته میشدیم میگفتیم پس کی میرسیم و تیر های چراغ تو جاده رو میشمردیم
یادتونه بچه بودیم و اگه یه مسافت طولانی رو میخواستیم تو شهر همراه پدر یا مادرمون با ماشین طی کنیم برای اینکه حوصلمون سر نره تابلو های مغازه هارو نگاه میکردیم و دونه دونه اسماشونو میخوندیم
یادتونه بچه بودیم تا یه جا مهمونی میرفتیم اگه صاحب خونه بچه نداشت دپرس میشدیم که تا آخر مهمونی باید یه جا بشینیم و گفتگو بزرگتر را رو گوش کنیم و اگه صاحب خونه بچه داشت 5دقیقه تحمل نمیکردیم یه جا بشینیم و با ایما و اشاره به طرف حالی میکردیم بریم بازی
این مطلب در 1392/10/27 11:59:13 نوشته شده است و در 1392/10/27 12:01:04 ویرایش شده است .
زندگی دو رو داره یکی خوبه اون یکی بد اما انگار کلا روشو از ما برگردونده نه میتونیم خوبیشو بفهمیم نه بدیشو
یادتونه بچه بودیم تو راه برگشت از مدرسه میرفتیم مغازه های قدیمی و آلوچه نمکی و ازگل نمکی میخریدیم و تو راه میخوردیم
یادتونه بچه بودیم اگه دوستامون میخواستن تو مدرسه خفتمون کنن از دستشون در میرفتیم و خیلی تند میدوییدیم و اوناهم دنبالمون میکردن اگه شانس داشتیم ناظم اونارو واسه دویدن میگرفت و تنبیه میکرد یا برعکس
یادتونه بچه بودیم باحال ترین بازیی که تو پلی استیشنمون بازی میکردیم تیکن و سرباز کوچک بود
یادتونه بچه بودیم روز اول مدرسه بخاطر دوری از والدین و خونه اشکمون در اومده بود
یادتونه بچه بودیم اگه یه جا درخت میوه ای میدیدیم که حفاظ نداشت و مال یه نفر بود دوستامونو روز بعد جمع میکردیم میبردیم اونجا و درخت رو از میوه خالی میکردیم
یادتونه بچه بودیم نمیتونستیم شب ها تنهایی بخوابیم و از تاریکی میترسیدیم
یادتونه بچه بودیم اگه با ماشینمون همراه والدین میرفتیم سفر چند ساعت بعد اینکه تو راه بودیم خسته میشدیم میگفتیم پس کی میرسیم و تیر های چراغ تو جاده رو میشمردیم
یادتونه بچه بودیم و اگه یه مسافت طولانی رو میخواستیم تو شهر همراه پدر یا مادرمون با ماشین طی کنیم برای اینکه حوصلمون سر نره تابلو های مغازه هارو نگاه میکردیم و دونه دونه اسماشونو میخوندیم
یادتونه بچه بودیم تا یه جا مهمونی میرفتیم اگه صاحب خونه بچه نداشت دپرس میشدیم که تا آخر مهمونی باید یه جا بشینیم و گفتگو بزرگتر را رو گوش کنیم و اگه صاحب خونه بچه داشت 5دقیقه تحمل نمیکردیم یه جا بشینیم و با ایما و اشاره به طرف حالی میکردیم بریم بازی:lol:
یادتونه بچه بودیم وقتی والدینمون برامون کامپیوتر میخرید همون روز اول توقع داشتیم که به اینترنت هم وصل شیم
یادتونه بچه بودیم بعد از صرف شام یا نهار همراه پدربزرگ و مادربزرگمون بعدش پدرمون بهمون میگفت بی زحمت برو تو کاسه آب بریز بیار تا پدربزرگت دستشو توش بشوره
یادتونه بچه بودیم تو مدرسه آلوچه بازی میکردیم آلوچه دو طرف رو بهم جفت میکردیم و فشار میدادیم هرکدوم از آلوچه ها به فنا میرفت هردوتاش ماله اون طرفی که آلوچش دووم آورد میشد
یادتونه بچه بودیم خوراکمون فقط چیپس و پفک نمکی بود
یادتونه بچه بودیم قرص جوشان یا همون قرص های ویتامینه مینداختیم تو یه لیوان آب و یکدفعه آب رنگش زرد میشد و مزه اش مثله نوشابه میشد و میخوردیم
یادتونه بچه بودیم سرما میخوردیم از طرفی خوشحال بودیم مدرسه نمیرفتیم و از طرفی ناراحت بودیم که چرا هی سرفه میکنیم و بدنمون سرد میشه و هی بخاطر تب بدنمون درد میکنه
یادتونه بچه بودیم یک هفته بخاطر آنفولانزا خوکی نوع A تمام مدارس ایران تعطیل شد و به اجبار پدرمادرمون نمیتونستیم از در خونه بیایم بیرون چون آنفولانزا میگرفتیم
یادتونه بچه بودیم از تزریق آمپول میترسیدیم و گاهی از درمانگاه میزدیم بیرون
یادتونه وقتی بچه بودیم چون سرما داشتیم و ضعیف میشدیم والدینمون ما رو میبرد درمانگاه و بهمون سرم وصل میکردن و بعد از چند دقیقه وصل شدن سرم تو بدنمون احساس سردی و خنکی میکردیم
یادتونه بچه بودیم پدرمون مارو ساعت 3صبحم اگه سرمامون شدید میشد مارو سریع میبرد درمانگاه و کلی نگرانمون بود
این مطلب در 1392/10/27 20:20:27 نوشته شده است و در 1392/10/27 20:22:29 ویرایش شده است .
زندگی دو رو داره یکی خوبه اون یکی بد اما انگار کلا روشو از ما برگردونده نه میتونیم خوبیشو بفهمیم نه بدیشو
یادتونه بچه بودیم وقتی والدینمون برامون کامپیوتر میخرید همون روز اول توقع داشتیم که به اینترنت هم وصل شیم
یادتونه بچه بودیم بعد از صرف شام یا نهار همراه پدربزرگ و مادربزرگمون بعدش پدرمون بهمون میگفت بی زحمت برو تو کاسه آب بریز بیار تا پدربزرگت دستشو توش بشوره
یادتونه بچه بودیم تو مدرسه آلوچه بازی میکردیم آلوچه دو طرف رو بهم جفت میکردیم و فشار میدادیم هرکدوم از آلوچه ها به فنا میرفت هردوتاش ماله اون طرفی که آلوچش دووم آورد میشد
یادتونه بچه بودیم خوراکمون فقط چیپس و پفک نمکی بود
یادتونه بچه بودیم قرص جوشان یا همون قرص های ویتامینه مینداختیم تو یه لیوان آب و یکدفعه آب رنگش زرد میشد و مزه اش مثله نوشابه میشد و میخوردیم
یادتونه بچه بودیم سرما میخوردیم از طرفی خوشحال بودیم مدرسه نمیرفتیم و از طرفی ناراحت بودیم که چرا هی سرفه میکنیم و بدنمون سرد میشه و هی بخاطر تب بدنمون درد میکنه
یادتونه بچه بودیم یک هفته بخاطر آنفولانزا خوکی نوع A تمام مدارس ایران تعطیل شد و به اجبار پدرمادرمون نمیتونستیم از در خونه بیایم بیرون چون آنفولانزا میگرفتیم
یادتونه بچه بودیم از تزریق آمپول میترسیدیم و گاهی از درمانگاه میزدیم بیرون
یادتونه وقتی بچه بودیم چون سرما داشتیم و ضعیف میشدیم والدینمون ما رو میبرد درمانگاه و بهمون سرم وصل میکردن و بعد از چند دقیقه وصل شدن سرم تو بدنمون احساس سردی و خنکی میکردیم
یادتونه بچه بودیم پدرمون مارو ساعت 3صبحم اگه سرمامون شدید میشد مارو سریع میبرد درمانگاه و کلی نگرانمون بود:(
یادتونه بچه بودیم پنج شنبه ها میرفتیم قبرستون واسه جمع کردن شکلات
یادتونه بچه بودیم میکرو داشتیمو اولین بازیمون قارچ خور بود
یادتونه بچه بودیم با بچه ها تو زنگ تفریح خروس جنگی بازی میکردیم .رو یه پا وایمیسادیم باید به اون یکی هم که یه پا واساده به هم میزدیم و هر کی میفتاد باخته بود
یادتونه بچه بودیم ؟؟؟؟؟
خیلی دلم واسه اون روزا تنگه
این مطلب در 1392/10/28 09:17:20 نوشته شده است و در 1392/10/28 09:17:45 ویرایش شده است .
سنگ قبرم را نمی سازد کسی مانده ام در کوچه هایه بی کسی سوختم خاکسترم را باد برد بهترین دوستم مرا از یاد
برد:
یادتونه بچه بودیم پنج شنبه ها میرفتیم قبرستون واسه جمع کردن شکلات:lol:
یادتونه بچه بودیم میکرو داشتیمو اولین بازیمون قارچ خور بود:P
یادتونه بچه بودیم با بچه ها تو زنگ تفریح خروس جنگی بازی میکردیم .رو یه پا وایمیسادیم باید به اون یکی هم که یه پا واساده به هم میزدیم و هر کی میفتاد باخته بود:lol:
یادتونه بچه بودیم ؟؟؟؟؟
خیلی دلم واسه اون روزا تنگه:cry:
انجمن عصرپادشاهان قسمتی از باشگاه بازیکنان عصرپادشاهان است. از این جهت دارای ثبت نام مجزا نمی باشد. هر بازیکنی که عضو عصرپادشاهان است، می تواند با نام کاربری و رمز مرکزی خود در انجمن نیز لاگین نماید.