بهم میگی توی انجمن بازم کنار هم واژه بچین؟
راجع به چی؟ ههه مدیر؟ باشه بشین
چشاتو باز کن ، یه لحظه مال من باش
یه لحظه بیا توی این تاپیک من باش
پس کیبوردتو به دست من تو بده بگم
از این انجمن و از دلی که تکه تکه ست
هر پست منم مساوی ذکر یک درد
جز اینم ندارم یه فکر بهتر
از مدیری بگم که شده سَمبُل رشادت؟
انجمن براش شده مثل صندوق ِشهــــرت
پس مدیر واقعی الان کجاست؟ نیست؟
اون تو فیسبوک میچرخه چون که مجاز نیست
از چی بگم برات؟
انتظار داری چه کاری از دسته مدیر2 براد /؟
به جز بن کردن دائم کاربر، خوب آره رفیق
حــــــــــــــــــــــــ ــــــــق داری
تو هم مثل منی تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که تو یه مدیر مثل من نداری
ارمان کسی نیست که با این کارا دردش بگیره
ولی این خرابکاری هارو رو کی میخواد گردن بگیره؟
از چی بگم؟
از این کاربرای خسته؟
از این همه بلاکی کمر انجمن رو بلکل شکسته
خنده هامو نبین ، این خنده هام یه چسبه رو لبم
این منم با یه رد پای خسته
از چی بگم؟
بگو از یه مدیر مثل ارمان که باید یه تنه بره تو قلب یکی مثل مهدی
از چی بگم؟
ازکاربرای پایین شهر؟
که پست واسه دادن دارن ماهی یه شب
اون که تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش انجمن کینگز اراس
یا که بگم از اون مدیرای انجمــــن
همونایی که هستن تو کار بن کردن تن به تن
تو به من اینو بگو مهدی، من از چی بگم خوب؟
من گفتمو تموم دردا از سایت ریشه کن شد؟!
از چی بگم برات؟ شاید قصه دوست داریم
اگه قصه تلخه ، گناه واقعیت
داستان ارش و ساغر و مدیرای دیگر
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
یه مشورتی قبل تصمیمات باهاشون داشتی
مشورت صورت نگرفت و ...
آتشی خشمی که چشم منو مثل گرگ گرفت
ارش اومد ، با داد و فریاد گفت
زود بدویین اعتراض دادو فریاد هوی...
چشام خون شد ، یه کم بهم آرامش بده ایزد
آخه این مدیرا با چه امیدی پست بنویسن
ارمان مرد ، در راه مدیریتی که
سوخت و منتظر یه حرکتیه
ارمان نمیخواد ته قصه رو هرگز ببنده
چون باز دلش میخواد که انجمن بخنده
از چی بگم؟
صبح نشده مدیر زد
تو قلب بلاک کردن کاربرای قسمت درودزن
غصه نخور کاربر صدامو بشنو از زیر خونه ت
من صداتو به گوش همه مدیرا میرسونم
از چی بگم؟
مدیری که فقط اسمش مدیره ؟
یا پدرامی که نصفش اشکه نصف دیگه ازش گله
یا از گوگوری که توی زندونه و فقط جسمش وله
معین مجبوره که با شرایط وفقش بده
از چی بگم؟
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره تو مدیریت با کوه سختی
ولی قسم به خدا قسم به روح تختی
که من بدون ترس میرم به سوی عـــــــــلــــــــی
خیلی خشنه مدیریت ولی حوصله کردم
من اومدم جلو که پی فــــــــــــــــقط دردسر بگردم
بهم میگی توی انجمن بازم کنار هم واژه بچین؟
راجع به چی؟ ههه مدیر؟ باشه بشین
چشاتو باز کن ، یه لحظه مال من باش
یه لحظه بیا توی این تاپیک من باش
پس کیبوردتو به دست من تو بده بگم
از این انجمن و از دلی که تکه تکه ست
هر پست منم مساوی ذکر یک درد
جز اینم ندارم یه فکر بهتر
از مدیری بگم که شده سَمبُل رشادت؟
انجمن براش شده مثل صندوق ِشهــــرت
پس مدیر واقعی الان کجاست؟ نیست؟
اون تو فیسبوک میچرخه چون که مجاز نیست
از چی بگم برات؟
انتظار داری چه کاری از دسته مدیر2 براد /؟
به جز بن کردن دائم کاربر، خوب آره رفیق
حــــــــــــــــــــــــ ــــــــق داری
تو هم مثل منی تو هم کم درد نداری
درد اصلیت اینه که تو یه مدیر مثل من نداری
ارمان کسی نیست که با این کارا دردش بگیره
ولی این خرابکاری هارو رو کی میخواد گردن بگیره؟
از چی بگم؟
از این کاربرای خسته؟
از این همه بلاکی کمر انجمن رو بلکل شکسته
خنده هامو نبین ، این خنده هام یه چسبه رو لبم
این منم با یه رد پای خسته
از چی بگم؟
بگو از یه مدیر مثل ارمان که باید یه تنه بره تو قلب یکی مثل مهدی
از چی بگم؟
ازکاربرای پایین شهر؟
که پست واسه دادن دارن ماهی یه شب
اون که تنها دلیل خوابش به عشق فرداست
تنها پاتوق عشق و حالش انجمن کینگز اراس
یا که بگم از اون مدیرای انجمــــن
همونایی که هستن تو کار بن کردن تن به تن
تو به من اینو بگو مهدی، من از چی بگم خوب؟
من گفتمو تموم دردا از سایت ریشه کن شد؟!
از چی بگم برات؟ شاید قصه دوست داریم
اگه قصه تلخه ، گناه واقعیت
داستان ارش و ساغر و مدیرای دیگر
که نشستن با صد چرا و افسوس کاشکی
یه مشورتی قبل تصمیمات باهاشون داشتی
مشورت صورت نگرفت و ...
آتشی خشمی که چشم منو مثل گرگ گرفت
ارش اومد ، با داد و فریاد گفت
زود بدویین اعتراض دادو فریاد هوی...
چشام خون شد ، یه کم بهم آرامش بده ایزد
آخه این مدیرا با چه امیدی پست بنویسن
ارمان مرد ، در راه مدیریتی که
سوخت و منتظر یه حرکتیه
ارمان نمیخواد ته قصه رو هرگز ببنده
چون باز دلش میخواد که انجمن بخنده
از چی بگم؟
صبح نشده مدیر زد
تو قلب بلاک کردن کاربرای قسمت درودزن
غصه نخور کاربر صدامو بشنو از زیر خونه ت
من صداتو به گوش همه مدیرا میرسونم
از چی بگم؟
مدیری که فقط اسمش مدیره ؟
یا پدرامی که نصفش اشکه نصف دیگه ازش گله
یا از گوگوری که توی زندونه و فقط جسمش وله
معین مجبوره که با شرایط وفقش بده
از چی بگم؟
بگو از یه روح زخمی
که باید یک تنه بره تو مدیریت با کوه سختی
ولی قسم به خدا قسم به روح تختی
که من بدون ترس میرم به سوی عـــــــــلــــــــی
خیلی خشنه مدیریت ولی حوصله کردم
من اومدم جلو که پی فــــــــــــــــقط دردسر بگردم