در قسمت قبل دیدیم ... امیر حسین و صلاح الدین از تیم جدا شدن و به نیروانا برگشتن ... بقیه اعضا تیم به همراه هادی راه افتادن به سمت جایی به اسم المپ ... دو روز بعد وقتی شب در جایی کمپ زدن .... هادی تعریف میکنه که در المپ نژاد خاصی زندگی میکنن که عمری طولانی و قدرت جسمی بالایی دارن که انجل نام دارن ..
و این که انجل ها قدرت جادویی ندارن اما 3 نفر بینشون با جادو متولد شد و قدرت زیادی پیدا کرد ... زئوس پادشاه المپ شد و پوسایدن فرمانروای دریا و اقیانوس ها و هیدیس حاک دنیای زیرزمین
ازون طرف صبح وقتی میخوان راه بیفتن .. میبینن انبوهی از پرندگان و حیوانات مثل اینکه از چیزی فرار میکنن .. در همین وقت هم یه سرباز سرتا پا خونی از جنگل میاد بیرون و قبل از مرگ درخاست کمک میکنه
و اما ادامه داستان ..........
وقتی دوستامون به محل میرسن میبینن یه نفر سوار بر اسبی بالدار داره با یه اژدهای 8 سر میجنگه ... و زمین پر از اجساد سربازاس
-(هادی) : شوخی میکنی ؟؟؟ یه هیدرا ؟؟؟ اما اینجا چه کار میکنه ؟؟؟
-(معین) : این هیولا دیگه چیه ؟؟؟
-(هادی) : یه اژدهای باستانی ... اونم از نوع قویش
معین میخواست ادامه بده که با دیدن صحنه حرفش رو خورد ... اون فرد مرموز با هر زحمتی بود تونست یکی از سر های اژدها رو قطع کنه و به جاش به سرعت 2 سر دیگه رشد کرد
-(شاهین) : نامیراس ؟؟؟ اصلا چه طور باس با این جنگید
-(ممد حسن) : شاید به جای قطع کردن سرش باس منفجرش کنیم .. هنوز حرفش تمام نشده که تیرش رو میذاره تو کمان
... ( killing art - explotion ) .... و تیر رو رها میکنه ... تیر به محض اصابت 2 تا از سر های اژدها رو منفجر میکنه ولی درجا 4 تا جاش درمیاد
-(علیرضا) : این روش کشتنش نیست ... فقط اینجوری قویترش میکنین
مرد مرموز که با انفجار رخ داده توجه ش جلب شده متوجه قهرمانامون میشه و میره سمتشون و میگه : این دیگه چی بود ؟؟؟ شما جادوگرید ؟؟؟
-(هادی) : جنگـجو ..! تا همینجا هم که زنده موندی خودش خیلیه بقیه ش رو به ما بسپار این رو میگه و شروع میکنه به اسپل خوندن
من برای چند لحظه زمین گیرش میکنم تو همین فرصت بهش ضربه بزنین ( source migic - gravite ) ... حـــالا
با این جادو میدان جاذبه رو روی اژدها قوی میکنه و اژدها زمین گیر میشه اما تا میخوان بهش حمله کنن اژدها نعره ای بلند میکشه و سعی میکنه که دوباره بلند شه
-(علیرضا) : جادوی تنها نمیتونه نگهش داره ... منم یه ترفندی دارم اما رو اژدهای خودمون هم تاثیر داره
یادتون میاد گفتم یکی از توانایی های اژدهام قدرت ارتباط با موجودات دیگه س ... به نظرتون اگه به جای ارتباط و صحبت ازین قدرت استفاده کنم و چیزی شبیه نویز تو سر این اژدهای چند سر ایجاد کنم چه واکنشی نشون میده ؟؟؟
-(ممدحسن) : من اژدها ها میبرم عقب اما وقعا بدون اژدها میشه باش جنگید ؟؟؟
در ضمن به نظر میاد بهترین کار اینه با یه ضربه ترتیبش رو بدیم که معین این توانایی رو داره
-(شاهین) : اما بدون اژدها چطوری نزدیکش بشیم فک کنم راهی برا متوقف کردنش داشته باشم
-(علیرضا) : تو داداش کوچیکه امیر حسینی دیگه ؟؟؟ ببینم چه میکنی
خب بلاخره وقتش شد من و اژدهام خودی نشون بدیم
-(هادی) : جلسه استراتژیکتون تموم نشد ؟؟؟ بیشتر از این نمویتونم نگهش دار...م
وسط حرفاش بود که آژدها دوباره نعره ای بلند میزنه و جادوی جاذبه ی هادی رو میشکنه ... ممد حسن اژدهای خودش و معین و شاهین رو عقب میبره .... بلک هم شاهین رو بر میداره و مسقیم سمت اژدها ( هیدرا ) میره و طبق خواست خودش اون رو نزدیک یکی از پاهای اژدها میندازه
-(علیرضا) : بلک حالا وقتشه ( black scream )
این موج حمله ی بلک چنان بلایی سر هیدرا میاره که از چشماش به جای اشک خون میاد
-(شاهین هم که روی پای اژدها افتاده ) : شـرمنده ... ممکنه با اینم یکم دردت بیاد ..
اینو میگه و شمشیر رو روی پای اژدها میکوبه و زیر لب اسپل میگه ( blade make - thousand sword ) ... که تیغه ها پای اژدها رو نابود میکنن و اژدها تعادل خودش رو از دست میده و زمین میخوره
ازون طرف معین هم که تا حالا انرژیش رو جمع میکرد میذارش روی این حرکت شمشیرش ( excalibur - dark slash )
این رو میگه و شمشیرش رو تکون میده .. از ضرب شمشیر موج ضربه ای سیاه از شمشیر ساطع میشه و هیدرا رو از وسط نصف میکنه
با دیدن این صحنه همه یه دفعه از خوشحالی هورا میکشن ولی با نعره ی دوباره هیدرا این خوشحالی چند لحظه بیشتر طول نمیکشه در کمال تعجب میبینن شکاف ایجاد شده در بدن اژدها بسته شده و دوباره زنده شده
-(هادی) : این دیگه چه جونوریه ؟؟؟ معین .. اسم اکسکالیبور رو اوردی ازت خیلی سوال دارم ولی الان جاش نیس
میدونم قدرت اکسکالیبور خیلی بیشتر از ایناس دوباره میتونی یه ضربه بهش وارد کنی ... ( source migic - gravite ) ... من سعی میکنم با این جادوی جاذبه یکم معتلش کنم
-(معین در حالی که دست راستش رو از درد گرفته ) : گمونم یه بار دیگه بتونم ضربه بزنم ولی این یکی رو نمیتونم کنترل کنم ... علیرضا شاهین رو از صحنه فراری بده .. و شمشیرش رو بالای سر میبره و دوباره شروع میکنه به جمع کردن انرژی
مرد مرموز که هنوز اونجا بود و در کمال تعجب داشت قدرت باور نکردنی دوستامون رو میدید .. به حرف میاد و رو به علیرضا میگه : قدرتت فقط رو اژدهها جواب میده دیگه ... اون رفیقتون با من
سوار بر اسب بالدارش میشه و به سرعت میره و شاهین رو بر میداره و از صحنه فرار میکنه
معین که در حال جمع کردن انرژیش بود صدایی تو سرش میشنوه
-(دث) : داری زیاده روی میکنی .. میدونی که این قدرتی که داری استفاده میکنی از نیمه ی نفرین شده ی شمشیره .. اینطوری به خودت صدمه میزنی
-(معین) : شمشیر که نباس حرف بزنه ... گفتی قدرتت رو در اختیارم میذاری ... الان وقتشه
و درحالی که شمشیرش شمشیرش رو پاینن میاره و داد میزنه ( excalibur - dark resonance ) ... هاله و موجی عظیم و تاریک از شمشیر خارج میشه و هیدرا رو تو خودش میبیلعه
این دفعه که از شکست هیدرا مطمئن شدن خوشحالیشون با چیز دیگه ای قطع شد ... ممد حسن که تازه برگشته داد میزنه : معیــن
معین بعد از ضربه از شدت درد به خودش میپیچه .. همه جمع میشن دورش که ببینن چی شده
-(هادی) : برین کنار ببینم ... وقتی آستین راست معین رو بالا میزنه میبینه رگه هایی از تارکی تا ساعد دستش بالا اومده
وقتی گفتی اکسکالیبور و اون ضربه سیاه اولی رو ازت دیدم باید خودم حدس میزدم (یه پارچه روی اکسکالیبور میندازه ) هیچ کـس به هیچ وجه به این سلاح دست نمیزنه .. انگار بی دلیل نبوده مرلین اونو مخفی کرده
-(ممدحسن) : اما معین رو چیکار کنیم ؟؟؟ کاری نمیشه براش کرد ؟؟؟
-(هادی) : متاسفانه فقط یه راه مونده ... این رو میگه و شمشیر علیرضا رو که به کمرش بسته بود رو از غلاف میکشه بیرون و باهاش دست معین رو از آرنج قطع میکنه
اینم قسمت 2 فصل 3
اما قسمت بعد چی میشه ؟؟؟ معین که دستش رو از دست داد بازم توانایی مبارزه داره ؟؟؟ چی بر سرش میاد ؟؟؟ اون شخص مرموز بلاخره کی بود ؟؟؟ آیا بلاخره به المپ میرسن ؟؟؟ قسمت های بعد رو دنبال کنین
و این که انجل ها قدرت جادویی ندارن اما 3 نفر بینشون با جادو متولد شد و قدرت زیادی پیدا کرد ... زئوس پادشاه المپ شد و پوسایدن فرمانروای دریا و اقیانوس ها و هیدیس حاک دنیای زیرزمین
ازون طرف صبح وقتی میخوان راه بیفتن .. میبینن انبوهی از پرندگان و حیوانات مثل اینکه از چیزی فرار میکنن .. در همین وقت هم یه سرباز سرتا پا خونی از جنگل میاد بیرون و قبل از مرگ درخاست کمک میکنه
و اما ادامه داستان ..........
وقتی دوستامون به محل میرسن میبینن یه نفر سوار بر اسبی بالدار داره با یه اژدهای 8 سر میجنگه ... و زمین پر از اجساد سربازاس
-(هادی) : شوخی میکنی ؟؟؟ یه هیدرا ؟؟؟ اما اینجا چه کار میکنه ؟؟؟
-(معین) : این هیولا دیگه چیه ؟؟؟
-(هادی) : یه اژدهای باستانی ... اونم از نوع قویش
معین میخواست ادامه بده که با دیدن صحنه حرفش رو خورد ... اون فرد مرموز با هر زحمتی بود تونست یکی از سر های اژدها رو قطع کنه و به جاش به سرعت 2 سر دیگه رشد کرد
-(شاهین) : نامیراس ؟؟؟ اصلا چه طور باس با این جنگید
-(ممد حسن) : شاید به جای قطع کردن سرش باس منفجرش کنیم .. هنوز حرفش تمام نشده که تیرش رو میذاره تو کمان
... ( killing art - explotion ) .... و تیر رو رها میکنه ... تیر به محض اصابت 2 تا از سر های اژدها رو منفجر میکنه ولی درجا 4 تا جاش درمیاد
-(علیرضا) : این روش کشتنش نیست ... فقط اینجوری قویترش میکنین
مرد مرموز که با انفجار رخ داده توجه ش جلب شده متوجه قهرمانامون میشه و میره سمتشون و میگه : این دیگه چی بود ؟؟؟ شما جادوگرید ؟؟؟
-(هادی) : جنگـجو ..! تا همینجا هم که زنده موندی خودش خیلیه بقیه ش رو به ما بسپار این رو میگه و شروع میکنه به اسپل خوندن
من برای چند لحظه زمین گیرش میکنم تو همین فرصت بهش ضربه بزنین ( source migic - gravite ) ... حـــالا
با این جادو میدان جاذبه رو روی اژدها قوی میکنه و اژدها زمین گیر میشه اما تا میخوان بهش حمله کنن اژدها نعره ای بلند میکشه و سعی میکنه که دوباره بلند شه
-(علیرضا) : جادوی تنها نمیتونه نگهش داره ... منم یه ترفندی دارم اما رو اژدهای خودمون هم تاثیر داره
یادتون میاد گفتم یکی از توانایی های اژدهام قدرت ارتباط با موجودات دیگه س ... به نظرتون اگه به جای ارتباط و صحبت ازین قدرت استفاده کنم و چیزی شبیه نویز تو سر این اژدهای چند سر ایجاد کنم چه واکنشی نشون میده ؟؟؟
-(ممدحسن) : من اژدها ها میبرم عقب اما وقعا بدون اژدها میشه باش جنگید ؟؟؟
در ضمن به نظر میاد بهترین کار اینه با یه ضربه ترتیبش رو بدیم که معین این توانایی رو داره
-(شاهین) : اما بدون اژدها چطوری نزدیکش بشیم فک کنم راهی برا متوقف کردنش داشته باشم
-(علیرضا) : تو داداش کوچیکه امیر حسینی دیگه ؟؟؟ ببینم چه میکنی
خب بلاخره وقتش شد من و اژدهام خودی نشون بدیم
-(هادی) : جلسه استراتژیکتون تموم نشد ؟؟؟ بیشتر از این نمویتونم نگهش دار...م
وسط حرفاش بود که آژدها دوباره نعره ای بلند میزنه و جادوی جاذبه ی هادی رو میشکنه ... ممد حسن اژدهای خودش و معین و شاهین رو عقب میبره .... بلک هم شاهین رو بر میداره و مسقیم سمت اژدها ( هیدرا ) میره و طبق خواست خودش اون رو نزدیک یکی از پاهای اژدها میندازه
-(علیرضا) : بلک حالا وقتشه ( black scream )
این موج حمله ی بلک چنان بلایی سر هیدرا میاره که از چشماش به جای اشک خون میاد
-(شاهین هم که روی پای اژدها افتاده ) : شـرمنده ... ممکنه با اینم یکم دردت بیاد ..
اینو میگه و شمشیر رو روی پای اژدها میکوبه و زیر لب اسپل میگه ( blade make - thousand sword ) ... که تیغه ها پای اژدها رو نابود میکنن و اژدها تعادل خودش رو از دست میده و زمین میخوره
ازون طرف معین هم که تا حالا انرژیش رو جمع میکرد میذارش روی این حرکت شمشیرش ( excalibur - dark slash )
این رو میگه و شمشیرش رو تکون میده .. از ضرب شمشیر موج ضربه ای سیاه از شمشیر ساطع میشه و هیدرا رو از وسط نصف میکنه
با دیدن این صحنه همه یه دفعه از خوشحالی هورا میکشن ولی با نعره ی دوباره هیدرا این خوشحالی چند لحظه بیشتر طول نمیکشه در کمال تعجب میبینن شکاف ایجاد شده در بدن اژدها بسته شده و دوباره زنده شده
-(هادی) : این دیگه چه جونوریه ؟؟؟ معین .. اسم اکسکالیبور رو اوردی ازت خیلی سوال دارم ولی الان جاش نیس
میدونم قدرت اکسکالیبور خیلی بیشتر از ایناس دوباره میتونی یه ضربه بهش وارد کنی ... ( source migic - gravite ) ... من سعی میکنم با این جادوی جاذبه یکم معتلش کنم
-(معین در حالی که دست راستش رو از درد گرفته ) : گمونم یه بار دیگه بتونم ضربه بزنم ولی این یکی رو نمیتونم کنترل کنم ... علیرضا شاهین رو از صحنه فراری بده .. و شمشیرش رو بالای سر میبره و دوباره شروع میکنه به جمع کردن انرژی
مرد مرموز که هنوز اونجا بود و در کمال تعجب داشت قدرت باور نکردنی دوستامون رو میدید .. به حرف میاد و رو به علیرضا میگه : قدرتت فقط رو اژدهها جواب میده دیگه ... اون رفیقتون با من
سوار بر اسب بالدارش میشه و به سرعت میره و شاهین رو بر میداره و از صحنه فرار میکنه
معین که در حال جمع کردن انرژیش بود صدایی تو سرش میشنوه
-(دث) : داری زیاده روی میکنی .. میدونی که این قدرتی که داری استفاده میکنی از نیمه ی نفرین شده ی شمشیره .. اینطوری به خودت صدمه میزنی
-(معین) : شمشیر که نباس حرف بزنه ... گفتی قدرتت رو در اختیارم میذاری ... الان وقتشه
و درحالی که شمشیرش شمشیرش رو پاینن میاره و داد میزنه ( excalibur - dark resonance ) ... هاله و موجی عظیم و تاریک از شمشیر خارج میشه و هیدرا رو تو خودش میبیلعه
این دفعه که از شکست هیدرا مطمئن شدن خوشحالیشون با چیز دیگه ای قطع شد ... ممد حسن که تازه برگشته داد میزنه : معیــن
معین بعد از ضربه از شدت درد به خودش میپیچه .. همه جمع میشن دورش که ببینن چی شده
-(هادی) : برین کنار ببینم ... وقتی آستین راست معین رو بالا میزنه میبینه رگه هایی از تارکی تا ساعد دستش بالا اومده
وقتی گفتی اکسکالیبور و اون ضربه سیاه اولی رو ازت دیدم باید خودم حدس میزدم (یه پارچه روی اکسکالیبور میندازه ) هیچ کـس به هیچ وجه به این سلاح دست نمیزنه .. انگار بی دلیل نبوده مرلین اونو مخفی کرده
-(ممدحسن) : اما معین رو چیکار کنیم ؟؟؟ کاری نمیشه براش کرد ؟؟؟
-(هادی) : متاسفانه فقط یه راه مونده ... این رو میگه و شمشیر علیرضا رو که به کمرش بسته بود رو از غلاف میکشه بیرون و باهاش دست معین رو از آرنج قطع میکنه
اینم قسمت 2 فصل 3
اما قسمت بعد چی میشه ؟؟؟ معین که دستش رو از دست داد بازم توانایی مبارزه داره ؟؟؟ چی بر سرش میاد ؟؟؟ اون شخص مرموز بلاخره کی بود ؟؟؟ آیا بلاخره به المپ میرسن ؟؟؟ قسمت های بعد رو دنبال کنین
نظرسنجی
- خوب بود ^_^
- خوشم نیومد -_-
این مطلب در 1395/04/21 01:36:25 نوشته شده است و در 1395/04/21 10:01:39 ویرایش شده است .
امیرحسینم
فقط خواهشا رعایت کنین بعضی مباحث جا و مکان خودشون رو دارن
فقط خواهشا رعایت کنین بعضی مباحث جا و مکان خودشون رو دارن