تو این تاپیک خاطرات کلاس و مدرسه و دانشگاه رو بذارین خاطرات خنده دار سه خاطره آخر تاپیک : [b] هروقت سر کلاس دینی گوشی دبیرمون زنگ میخوره بچه ها میگن واای یکی گوشی آورده * * * دبیرمون داشت F و C (کانون و مرکز) رو درس میداد یکی پروند گفت به جای حرف سی، کی بذارین بعد یکی از ته کلاس گفت fu.. یکی دیگه هم گفت: چی ؟ fu..? دبیر هم چپ نگاهشون کرد و درس رو ادمه داد... * * * مال دوسال پیشه .. .... حالا بگذریم ی استاد ریاضی داشتیم داشت درس میداد سر کلاس شلوارش افتاد ی لباس زیر مامان دوز داشت اونم گل گلی و بلند من میز جلو بودم دیگه کلاس منفجر شد از خنده بچه ها :lol::lol: .. من از کلاس همین جور که میخندیدم اشک از چشام میومد بیرون از کلاس اومدم بیرون ... بعد از دوهفته استاد نیومد کلاس خیال کرد یادمون رفته ولی طبق معمول بچه ها هی میخندن البته ریز ریز ...[/b]

[quote][div][b]alixfazl8[/b][/div][div]عاغا امروز زنگ سوم فیزیک داشتیم دفتر نیاوردم نمیخواستم جزوه بنویسم بعد گفت اگه نمینویسی برو بیرون منم گفتم اگه برم منفی/غیبت/دفتر/خانواده یا اخراج جلسه بعد هم دارم؟ گفت نه منم گفتم قول میدی؟ گفت آره بعد هم رفتم بیرون بعدشم یکی از دوستام از اونور کلاس بدو اومد سمته من(خاطره واقعیست جانه خودم)[/div][/quote] باووو من ترم دوم با یکی از استادام دعوام شد میخواستم بزنمش بردنم کمیته انظباطی تعهد دادم

این بغل دستیه من خیلی بچه گل و باحالیه کلی سوژه درست میکنه

یه معلم ادبیات داریم مثل پیش دبستانیها باهامون رفتار میکنه بهمون میگه:عزیزانه من،بچه های گلم با نام و یاد خدا آغاز میکنیم.امیدوارم در تمام زندگیتون موفق باشین عزیزانه گلم.هروقت کسی کلاسو یهم میریزه بعد چندبار تذکر یه ربع یا کمتر میفرستش بیرون.منم یه بار اول کلاس زیادی حرف زدم گفت معین عزیزم یه ربع برو بیرون تا صدات کنم بعد بیا.آقا فک کنم یادش رفت من بیرونم منم بیرون حال کردم.

معلم ادبیات ما و کار و فناوری خیلی سوژن