با درود فراوان خدمت تمامی دوستان
جهت بالا بردن فضای معنوی در انجمن این تاپیک رو زدم و یک سخنرانی رو توش گذاشتم....
خود من این سخنرانی رو چند بار گوش کردم ولی هر دفعه گریم میگیره....
برای یک بارم که شده به جای اون نیم ساعتی که می خواستین توی خونه الکی وقت بگذرونین این کلیپ صوتی رو گوش کنین یا اینکه متن سخنرانی رو بخونین...
حجت الاسلام مهدوی: http://dlnew.ir/asr-entezar.ir/defa-moghaddas/revayat-gari/bayat-talaiyeh-mp3.rar
پنجـره زیـبـاســت اگــر بـگـذارند چشم مخصوص تماشاست اگربگذارند
من از اظهارنظر های دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
اینجا علقمه علمدار خمینی حاج حسین خرازیه. اینجا همون جاست که دست حسین خرازی فرمانده پیروز لشکر ۱۴ از تنش جداشد. اینجا همون جائیه که سر نازنین حاج ابراهیم همت ؛ سردار خیبر از تنش جداشد. اینجا همون جائیه که حاج مهدی باکری وقتی رد میشد شب عملیات ، دید جنازه برادرش حمید باکری افتاده رد شد و رفت هر چی فریاد زدند آقا مهدی جنازه حمید رو برگردون گوش نکرد آخر در مقابل اصرار فرمانده از پشت بی سیم جواب داد آخه اینا که اینجا افتادند همشون حمید باکری اند کدوم رو برگردونم؟ * شهید باکری میگه ما سه تا برادر داشتیم هر سه تاشون شهید شدند هیچ کدوم جنازه هاشون به ما نرسید. یکی علی باکری بود ، زمان شاه ، ساواک علی ما رو دستگیر کرد ، تکه تکه کرد و هیچ چی از جنازشو به ما نداد. داداش حمید ما رو هم که آقا مهدی تو خیبر جا گذاشت و رفت. خود آقا مهدی هم تو وصیت نامش نوشته بود :”خدایا از تو میخوام که وقتی کشته میشم جسدم پیدا نشه تا من یه وجب از خاک این دنیا رو اشغال نکنم ” توو عملیات بعدی افتاد تو دجله جنازشو آب برد. هیچ کدوم از سه برادر برنگشتند.
اینجا طلائیه است. جوونها! نوجوونها! اینجا یه دونه درخت هم نداره. نه دریاست ، نه کیش ، نه تفریحات داره ، نه پارکه. اینجا فقط بیابونه.اما حالا بزار بگم طلائیه چیه تا هر کی پرسید بگی طلائیه چه جور جائیه. طلائیه بوی خدا میده اگه رفتی طلائیه هر کی ازت پرسید کجا رفتی سرتو بالا بگیر و بگو رفته بودم قطعه ای از بهشت. مگه بهشت غیر از اینه؟ بهشت اونجائیه که هیچ کدوم از زرق و برقهای دنیا دیگه اونجا ارزش نداره. تو اگه رئیس جمهور هم باشی با یه گدا فرق نداری… به عملت بستگی داره “یوم لا ینفع فیه مال ولا بنون الا من اتی الله لقلب سلیم” اون روزیه که نه شهرتت ، نه مقامت ، نه مدرکت ، نه مسئولیتت ، نه نسب ات ، نه فرزندت ، نه مالت ، هیچگدوم به درد نمی خورند فقط یه دل شفاف میخواد عین آینه. طلائیه بهشته چون شهدا دعوت می کنند. شهدا شما رو بومیکنند تا ببینند دلهامون بوی حضرت زهرا میده؟؟ برین بشینین یه گوشه که دیگه حتی موبایلتون آنتن نده از دنیا دور بشین راحت بشینین یه دل سیر گریه کنین. مگه ما مشکل نداریم وقتی که دیگه از همه جا رونده شدیم بریم طلائیه .
چرا طلائیه؟
آخه طلائیه مقر ابوالفضل عباسه. طلائیه خیلی شهید داره که هنوز پیدا نشده خیلی از شهدا رو هنوز جنازه هاسونو به ما نشون ندادند. تو طلائیه عراق اعلام کرد من تو این منطقه ۸۰۰۰۰۰ گلوله سر فرزندان شما ریختم. طلائیه سه راهی شهادته. یعنی اینجا جنازه بچه ها اینقدر روهم روهم ریخت که رزمنده ها مجبور شدند از رو جنازه بچه ها رد شوند. خیمه گاه قمر بنی هاشم تو طلائیه ست. سر حاج ابراهیم همت تو طلائیه از تنش جدا شد. توحسینیه قمر بنی هاشم پای عکس شهید حسنی که میری از در باب التوبه که وارد شی میبینی عکس یه شهیدی ست که بدنشو گلوله برده سرش جداشده کنار پاش افتاده ، بدن نداره کنار عکسش ۶۰۰۰ تا از همین جوونایی که خیلی ها تهمت میزنند میگن اینا ارزشها رودیگه زیر پا میذارند دست نوشته نوشتند. یه دختر جوون نوشته بود : ای سروپا منِ بی سرو پا خودمو کنار عکس تو تازه پیدا کردم. یه دختر خانم تو طلائیه اومده بود با خودش کیک تولدبا خودش آورده بود. بچه های صدا وسیمای خوزستان رفتن باهاش صحبت کردند گفتند خانم کیک براچی آوردی گفت امروز اومدم تولدموتو طلائیه با شهدا جشن بگیرم خیال کردند تولد شناسنامه ایشه گفتند خوب به سلامتی چند ساله میشی گفت امروز یکساله شدم.گفتند یعنی چی؟گفت من یه عمر زیر بار گناه مرده بودم پارسال همین روز مارو آوردند طلائیه شهدا منو زنده کردند اومدم طلائیه جشن یکسالگی بگیرم. اینجا طلائیه ست……
اینجا طلائیه ست … اینجا خاکش خیلی مقدسه. شهید زنده ست. خدا وقتی تو قرآن میفرماید : ولا تحسبن الذین قتلوفی سبیل الله امواتا شوخی نداره با کسی. میگه شما مردید شهید زنده ست. من وتومردیم منِ بیچاره مردم که نمیتونم بچه خودم ، برادر خودم،همسایه خودمو هدایتش کنم. شهید یه پلاکش هزار هزار دل میبره. طلائیه که میری چه جوری خاکی میشی؟کسی غیر از شهید آدمو میکشونه طلائیه؟ طلائیه که هیچ چی نیست حتی تخت جمشید هم نیست که بگی رفتم آثار باستانی دیدم خاکهای طلائیه هم تا حالا توسط گروه تفحص چهار بار زیرو رو شده هیچ چی نیست همش خاکه. ولی چشمها چی میبینه که که آدمو میکشونه طلائیه؟
راستش اصلا اینجور نیست که عاشق بشی بری طلائیه .شهدا دلشون برامون تنگ میشه مارو میکشونند. چون طلائیه تا سال ۶۹ دست عراقیها بود. چند ساله راه طلائیه باز شده؟
اگر مجنون دل شوریده ای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بید
خوش به حال اونا که شهدا دعوتشون میکنن طلائیه.
یکی از فرمانده های جنگ میگفت خدارحمت کنه حاج عبدلله ضابط رو میگفت تو دنیا خیلی دلم میخواست سید مرتضی آوینی رو ببینم. هر کاری کردم جور نشد. بالاخره آقا مرتضی سید شهیدان اهل قلم تو فکه رفت رو مین وبه آسمون پر کشید. یه شب با کاروانی اومدم تو مناطق جنگی. شب تو جایی موندیم ومستقر شدیم. شب به خواب رفتم. خواب دیدم آقای آوینی اومد. تو خواب باهاش حرف زدم درددلامو گفتم بعد بهش گفتم آقا سید خیلی دوست داشتم وقتی تو زنده بودی ببینمت ولی توفیق نشد. تو خواب به من گفتش نگران نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرتم. صبح بلند شدم مثل منِ بیچاره که هنوز به زنده بودن شهید شک دارم گفتم این چه خوابی بود؟ این که خیلی وقته شهید شده!! گفتم حالا برم ببینم چی میشه. بلند شدم رفتم سر قراری که با من گذاشته بودنیم ساعت دیررسیدو دیدم خبری از آوینی نیست داشتم مطمئن می شدم که خواب وخیالِ. سربازی که اون نزدیکی نگهبانی میداد اومد نزدیک من گفت آقا شما منتظر کسی هستین؟ گفتم آره با یکی از رفقا قرار داشتم. گفت چه شکلی بود براش توصیف کردم گفت عجب!!! رفیقت اومد اینجا تا ساعت ۸ منتظر شد نیومدی بعد که میخواست بره اومد پیش من گفت یه کسی میاد با این مشخصات با این قیافه بهش بگو آقا مرتضی اومد خیلی منتظر شد نیومدی کار داشت رفت وبا انگشتش کنار این پل یه چیزی نوشته برو بخون میگفت بخدا رفتم دیدم کنار پل با انگشتش خود مرتضی آوینی نوشته : فلانی آمدیم نبودید وعده مابهشت (سید مرتضی آوینی).
یه شهیدی از طلائیه پیدا کردند سیزده سال زیر خاک طلائیه که یکسال زیر خاک جنازه بمونه میپوسه ، سالم دراومد …
خدا رحمت کند آقای ضابط رو میگفت: طلائیه چه طلائیه…
واقعا چه طلائیه.کاش میشد همونجا زندگی کنیم برا همیشه.
یکی از راویای لشکر ۱۷ میگفت من ۷ یا ۸ ساله دارم کاروان میارم یه روز یه کاروانی آوردم بین اونا یه دختری دانشجوی پزشکی کاشان بود تو راه رفتیم شلمچه مسخره کرد ، رفتیم فکه مسخره کرد ، آوردیم طلائیه مسخره کرد ، تو طلائیه من بعد از صحبتها خاک تبرکی دادم دست این دانشجوها گفتم اینجا قدمگاه ابوالفضل العباسه این خاک رو ببرید هروقت دلتون گرفت و دلاتون آلوده شد یه گوشه بشینید و این خاک رو بو کنید یاد طلائیه کنید دلاتون باز بشه تا خاک رو دادم به این دختر خاک رو پرت کرد وگفت این مسخره بازیها چیه؟ تحویل نگرفت رفتیم از اینجا خرمشهر. شب خرمشهر خوابیدیم اول صبح دیدم یه کسی در اطاق رو میکوبه درو وا کردم دیدم همین دختر داره چه جور اشک میریزه و میگه یالا منو ببر طلائیه گفتم تو که میگفتی مسخره بازیه گفت تو رو خدا تو دیگه نگو شب خواب دبدم یه شهیدی از طلائیه اومد تو خوابم گفت تو میدونی اونایی که میان طلائیه ما یکی یکی میریم در خونه هاشون دعوتنامه بهشون میدیم.کی تورو راه داده خونه ما اومدی تو با اجازه کی پاتو گذاشتی تو طلائیه؟ گفتم آخه خانم دیگه مسیر ما طلائیه نیست.گفت یا منو میبری طلائیه یا من دیگه کاشان برنمیگردم همینجا میمونم.
گفت خدا شاهدِه برداشتم آوردمش طلائیه تا از ماشین پیاده شد پابرهنه شد دوید رو این خاکا خودشو انداخت اینقدر خودشو زد وگریه کرد…
طلائیه چه طلائیه. طلائیه قطعه ای از بهشت…
اونجا دیگه شاه وگدا با هم فرق نمیکنند اونجا دیگه همه میگن خدا.
اونجا میشه با خود حاج ابراهیم همت حرف زد
خدایی خوندی یا اینکه گوش کردی؟؟؟
جهت بالا بردن فضای معنوی در انجمن این تاپیک رو زدم و یک سخنرانی رو توش گذاشتم....
خود من این سخنرانی رو چند بار گوش کردم ولی هر دفعه گریم میگیره....
برای یک بارم که شده به جای اون نیم ساعتی که می خواستین توی خونه الکی وقت بگذرونین این کلیپ صوتی رو گوش کنین یا اینکه متن سخنرانی رو بخونین...
حجت الاسلام مهدوی: http://dlnew.ir/asr-entezar.ir/defa-moghaddas/revayat-gari/bayat-talaiyeh-mp3.rar
پنجـره زیـبـاســت اگــر بـگـذارند چشم مخصوص تماشاست اگربگذارند
من از اظهارنظر های دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
اینجا علقمه علمدار خمینی حاج حسین خرازیه. اینجا همون جاست که دست حسین خرازی فرمانده پیروز لشکر ۱۴ از تنش جداشد. اینجا همون جائیه که سر نازنین حاج ابراهیم همت ؛ سردار خیبر از تنش جداشد. اینجا همون جائیه که حاج مهدی باکری وقتی رد میشد شب عملیات ، دید جنازه برادرش حمید باکری افتاده رد شد و رفت هر چی فریاد زدند آقا مهدی جنازه حمید رو برگردون گوش نکرد آخر در مقابل اصرار فرمانده از پشت بی سیم جواب داد آخه اینا که اینجا افتادند همشون حمید باکری اند کدوم رو برگردونم؟ * شهید باکری میگه ما سه تا برادر داشتیم هر سه تاشون شهید شدند هیچ کدوم جنازه هاشون به ما نرسید. یکی علی باکری بود ، زمان شاه ، ساواک علی ما رو دستگیر کرد ، تکه تکه کرد و هیچ چی از جنازشو به ما نداد. داداش حمید ما رو هم که آقا مهدی تو خیبر جا گذاشت و رفت. خود آقا مهدی هم تو وصیت نامش نوشته بود :”خدایا از تو میخوام که وقتی کشته میشم جسدم پیدا نشه تا من یه وجب از خاک این دنیا رو اشغال نکنم ” توو عملیات بعدی افتاد تو دجله جنازشو آب برد. هیچ کدوم از سه برادر برنگشتند.
اینجا طلائیه است. جوونها! نوجوونها! اینجا یه دونه درخت هم نداره. نه دریاست ، نه کیش ، نه تفریحات داره ، نه پارکه. اینجا فقط بیابونه.اما حالا بزار بگم طلائیه چیه تا هر کی پرسید بگی طلائیه چه جور جائیه. طلائیه بوی خدا میده اگه رفتی طلائیه هر کی ازت پرسید کجا رفتی سرتو بالا بگیر و بگو رفته بودم قطعه ای از بهشت. مگه بهشت غیر از اینه؟ بهشت اونجائیه که هیچ کدوم از زرق و برقهای دنیا دیگه اونجا ارزش نداره. تو اگه رئیس جمهور هم باشی با یه گدا فرق نداری… به عملت بستگی داره “یوم لا ینفع فیه مال ولا بنون الا من اتی الله لقلب سلیم” اون روزیه که نه شهرتت ، نه مقامت ، نه مدرکت ، نه مسئولیتت ، نه نسب ات ، نه فرزندت ، نه مالت ، هیچگدوم به درد نمی خورند فقط یه دل شفاف میخواد عین آینه. طلائیه بهشته چون شهدا دعوت می کنند. شهدا شما رو بومیکنند تا ببینند دلهامون بوی حضرت زهرا میده؟؟ برین بشینین یه گوشه که دیگه حتی موبایلتون آنتن نده از دنیا دور بشین راحت بشینین یه دل سیر گریه کنین. مگه ما مشکل نداریم وقتی که دیگه از همه جا رونده شدیم بریم طلائیه .
چرا طلائیه؟
آخه طلائیه مقر ابوالفضل عباسه. طلائیه خیلی شهید داره که هنوز پیدا نشده خیلی از شهدا رو هنوز جنازه هاسونو به ما نشون ندادند. تو طلائیه عراق اعلام کرد من تو این منطقه ۸۰۰۰۰۰ گلوله سر فرزندان شما ریختم. طلائیه سه راهی شهادته. یعنی اینجا جنازه بچه ها اینقدر روهم روهم ریخت که رزمنده ها مجبور شدند از رو جنازه بچه ها رد شوند. خیمه گاه قمر بنی هاشم تو طلائیه ست. سر حاج ابراهیم همت تو طلائیه از تنش جدا شد. توحسینیه قمر بنی هاشم پای عکس شهید حسنی که میری از در باب التوبه که وارد شی میبینی عکس یه شهیدی ست که بدنشو گلوله برده سرش جداشده کنار پاش افتاده ، بدن نداره کنار عکسش ۶۰۰۰ تا از همین جوونایی که خیلی ها تهمت میزنند میگن اینا ارزشها رودیگه زیر پا میذارند دست نوشته نوشتند. یه دختر جوون نوشته بود : ای سروپا منِ بی سرو پا خودمو کنار عکس تو تازه پیدا کردم. یه دختر خانم تو طلائیه اومده بود با خودش کیک تولدبا خودش آورده بود. بچه های صدا وسیمای خوزستان رفتن باهاش صحبت کردند گفتند خانم کیک براچی آوردی گفت امروز اومدم تولدموتو طلائیه با شهدا جشن بگیرم خیال کردند تولد شناسنامه ایشه گفتند خوب به سلامتی چند ساله میشی گفت امروز یکساله شدم.گفتند یعنی چی؟گفت من یه عمر زیر بار گناه مرده بودم پارسال همین روز مارو آوردند طلائیه شهدا منو زنده کردند اومدم طلائیه جشن یکسالگی بگیرم. اینجا طلائیه ست……
اینجا طلائیه ست … اینجا خاکش خیلی مقدسه. شهید زنده ست. خدا وقتی تو قرآن میفرماید : ولا تحسبن الذین قتلوفی سبیل الله امواتا شوخی نداره با کسی. میگه شما مردید شهید زنده ست. من وتومردیم منِ بیچاره مردم که نمیتونم بچه خودم ، برادر خودم،همسایه خودمو هدایتش کنم. شهید یه پلاکش هزار هزار دل میبره. طلائیه که میری چه جوری خاکی میشی؟کسی غیر از شهید آدمو میکشونه طلائیه؟ طلائیه که هیچ چی نیست حتی تخت جمشید هم نیست که بگی رفتم آثار باستانی دیدم خاکهای طلائیه هم تا حالا توسط گروه تفحص چهار بار زیرو رو شده هیچ چی نیست همش خاکه. ولی چشمها چی میبینه که که آدمو میکشونه طلائیه؟
راستش اصلا اینجور نیست که عاشق بشی بری طلائیه .شهدا دلشون برامون تنگ میشه مارو میکشونند. چون طلائیه تا سال ۶۹ دست عراقیها بود. چند ساله راه طلائیه باز شده؟
اگر مجنون دل شوریده ای داشت دل لیلی از آن شوریده تر بید
خوش به حال اونا که شهدا دعوتشون میکنن طلائیه.
یکی از فرمانده های جنگ میگفت خدارحمت کنه حاج عبدلله ضابط رو میگفت تو دنیا خیلی دلم میخواست سید مرتضی آوینی رو ببینم. هر کاری کردم جور نشد. بالاخره آقا مرتضی سید شهیدان اهل قلم تو فکه رفت رو مین وبه آسمون پر کشید. یه شب با کاروانی اومدم تو مناطق جنگی. شب تو جایی موندیم ومستقر شدیم. شب به خواب رفتم. خواب دیدم آقای آوینی اومد. تو خواب باهاش حرف زدم درددلامو گفتم بعد بهش گفتم آقا سید خیلی دوست داشتم وقتی تو زنده بودی ببینمت ولی توفیق نشد. تو خواب به من گفتش نگران نباش فردا ساعت ۸ صبح بیا سر پل کرخه منتظرتم. صبح بلند شدم مثل منِ بیچاره که هنوز به زنده بودن شهید شک دارم گفتم این چه خوابی بود؟ این که خیلی وقته شهید شده!! گفتم حالا برم ببینم چی میشه. بلند شدم رفتم سر قراری که با من گذاشته بودنیم ساعت دیررسیدو دیدم خبری از آوینی نیست داشتم مطمئن می شدم که خواب وخیالِ. سربازی که اون نزدیکی نگهبانی میداد اومد نزدیک من گفت آقا شما منتظر کسی هستین؟ گفتم آره با یکی از رفقا قرار داشتم. گفت چه شکلی بود براش توصیف کردم گفت عجب!!! رفیقت اومد اینجا تا ساعت ۸ منتظر شد نیومدی بعد که میخواست بره اومد پیش من گفت یه کسی میاد با این مشخصات با این قیافه بهش بگو آقا مرتضی اومد خیلی منتظر شد نیومدی کار داشت رفت وبا انگشتش کنار این پل یه چیزی نوشته برو بخون میگفت بخدا رفتم دیدم کنار پل با انگشتش خود مرتضی آوینی نوشته : فلانی آمدیم نبودید وعده مابهشت (سید مرتضی آوینی).
یه شهیدی از طلائیه پیدا کردند سیزده سال زیر خاک طلائیه که یکسال زیر خاک جنازه بمونه میپوسه ، سالم دراومد …
خدا رحمت کند آقای ضابط رو میگفت: طلائیه چه طلائیه…
واقعا چه طلائیه.کاش میشد همونجا زندگی کنیم برا همیشه.
یکی از راویای لشکر ۱۷ میگفت من ۷ یا ۸ ساله دارم کاروان میارم یه روز یه کاروانی آوردم بین اونا یه دختری دانشجوی پزشکی کاشان بود تو راه رفتیم شلمچه مسخره کرد ، رفتیم فکه مسخره کرد ، آوردیم طلائیه مسخره کرد ، تو طلائیه من بعد از صحبتها خاک تبرکی دادم دست این دانشجوها گفتم اینجا قدمگاه ابوالفضل العباسه این خاک رو ببرید هروقت دلتون گرفت و دلاتون آلوده شد یه گوشه بشینید و این خاک رو بو کنید یاد طلائیه کنید دلاتون باز بشه تا خاک رو دادم به این دختر خاک رو پرت کرد وگفت این مسخره بازیها چیه؟ تحویل نگرفت رفتیم از اینجا خرمشهر. شب خرمشهر خوابیدیم اول صبح دیدم یه کسی در اطاق رو میکوبه درو وا کردم دیدم همین دختر داره چه جور اشک میریزه و میگه یالا منو ببر طلائیه گفتم تو که میگفتی مسخره بازیه گفت تو رو خدا تو دیگه نگو شب خواب دبدم یه شهیدی از طلائیه اومد تو خوابم گفت تو میدونی اونایی که میان طلائیه ما یکی یکی میریم در خونه هاشون دعوتنامه بهشون میدیم.کی تورو راه داده خونه ما اومدی تو با اجازه کی پاتو گذاشتی تو طلائیه؟ گفتم آخه خانم دیگه مسیر ما طلائیه نیست.گفت یا منو میبری طلائیه یا من دیگه کاشان برنمیگردم همینجا میمونم.
گفت خدا شاهدِه برداشتم آوردمش طلائیه تا از ماشین پیاده شد پابرهنه شد دوید رو این خاکا خودشو انداخت اینقدر خودشو زد وگریه کرد…
طلائیه چه طلائیه. طلائیه قطعه ای از بهشت…
اونجا دیگه شاه وگدا با هم فرق نمیکنند اونجا دیگه همه میگن خدا.
اونجا میشه با خود حاج ابراهیم همت حرف زد
خدایی خوندی یا اینکه گوش کردی؟؟؟
نظرسنجی
- بله
- خیر
این مطلب در 1393/02/29 13:08:38 نوشته شده است و در 1393/03/17 13:11:49 ویرایش شده است .
god is good