یک زن روستایی یک سبد تخم مرغ به میدان میبره که بفروشه. هنوز هیچ نفروخته بود که پای اسب یک سوار به سبد تخم مرغ زن خورد و بیشتر تخم مرغ ها شکست. اسب سوار پوزش خواست و حاضر شد تا پول آنهارو بپردازد.
اسب سوار:مادر جان چند تخم مرغ داشتی؟
زن روستائی:نمی دانم اما وقتی،آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یکی باقی میماند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی می ماند وقتی چهارتا چهارتا برمیداشتم یکی باقی میماند وقتی پنج تا پنج تا برمیداشتم یکی باقی میماند وقتی شش تا شش تا بر میداشتم یکی باقی میماند اما وقتی هفت تا هفت تا بر میداشتم چیزی باقی نمی ماند!
اسب سوار حساب کرد و پول آنهارا پرداخت.
سوال:کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستائی در سبد جا می داد چند تا بود
؟
اللهم صل على محمد و آل محمد(کپی کنیدثواب داره
)
یک زن روستایی یک سبد تخم مرغ به میدان میبره که بفروشه. هنوز هیچ نفروخته بود که پای اسب یک سوار به سبد تخم مرغ زن خورد و بیشتر تخم مرغ ها شکست. اسب سوار پوزش خواست و حاضر شد تا پول آنهارو بپردازد.
اسب سوار:مادر جان چند تخم مرغ داشتی؟
زن روستائی:نمی دانم اما وقتی،آنهارا دوتا دوتا بر میداشتم یکی باقی میماند وقتی سه تا سه تا بر میداشتم یکی باقی می ماند وقتی چهارتا چهارتا برمیداشتم یکی باقی میماند وقتی پنج تا پنج تا برمیداشتم یکی باقی میماند وقتی شش تا شش تا بر میداشتم یکی باقی میماند اما وقتی هفت تا هفت تا بر میداشتم چیزی باقی نمی ماند!
اسب سوار حساب کرد و پول آنهارا پرداخت.
سوال:کمترین تعداد تخم مرغی که زن روستائی در سبد جا می داد چند تا بود:mrgreen:؟