بعدی » آخرین »

نویسنده	پیغام
miss_n.m تشکر شده: 2,115 تعداد نوشته: 12 تعداد پاسخ: 1,539 سابقه بازی در 15 سرور	داااستاان...:\| ‏1395/04/29 13:19:15 خب تاپیک قبلیو که به فنا دادین رفت این بار خراب کنین به قرآن انقد اسپم میدم تو تاپیکاتون تا کلافه شین! خب یه جمله میگم مربوط به اون یه جمله بگین داستان ساخته شه آهنگ آدم بدی نبودمو پی کردم...سرمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به گریه کردن... صداها میگن که توام میری... خب تاپیک قبلیو که به فنا دادین رفت این بار خراب کنین به قرآن انقد اسپم میدم تو تاپیکاتون تا کلافه شین! خب یه جمله میگم مربوط به اون یه جمله بگین داستان ساخته شه آهنگ آدم بدی نبودمو پی کردم...سرمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به گریه کردن... افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_sepehr ، sharv ، kingcrab ، 00امیر00 ، moein0 ، غول قرمز
00امیر00 تشکر شده: 2,330 تعداد نوشته: 27 تعداد پاسخ: 1,224 سابقه بازی در 26 سرور	‏1395/04/29 13:23:04 من حیرون تو این روزا هواتو کردم ... من میرم بدون وداع - من میرم به خاطره ها خداحافظ :\| افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند kingcrab ، غول قرمز
nnnnn...725 تشکر شده: 1,315 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 676 سابقه بازی در 2 سرور	‏1395/04/29 16:48:57 miss_n.m خب تاپیک قبلیو که به فنا دادین رفت این بار خراب کنین به قرآن انقد اسپم میدم تو تاپیکاتون تا کلافه شین! خب یه جمله میگم مربوط به اون یه جمله بگین داستان ساخته شه آهنگ آدم بدی نبودمو پلی کردم...سرمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به گریه کردن... مامانم گفت چته باز چرا گریه میکنی؟ بابام گفت عجب گیری افتادیما...خب بگو چی شده؟ برین بیرووون بابا:مثل آدم صحبت کن! مامان: ولش کن دیگه بزار انقد گریه کنه تا... داد زدم:تا چی؟تا بمیرممم؟؟؟!!!فقط دعا کنین بمیرم! بهت زده بهم نگاه کردن....عقب عقب رفتنو درو بستن خدایا؟حالا چیکار کنم؟... [quote][div][b]miss_n.m[/b][/div][div]خب تاپیک قبلیو که به فنا دادین رفت این بار خراب کنین به قرآن انقد اسپم میدم تو تاپیکاتون تا کلافه شین! خب یه جمله میگم مربوط به اون یه جمله بگین داستان ساخته شه آهنگ آدم بدی نبودمو پلی کردم...سرمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به گریه کردن...[/div][/quote] مامانم گفت چته باز چرا گریه میکنی؟ بابام گفت عجب گیری افتادیما...خب بگو چی شده؟ برین بیرووون بابا:مثل آدم صحبت کن! مامان: ولش کن دیگه بزار انقد گریه کنه تا... داد زدم:تا چی؟تا بمیرممم؟؟؟!!!فقط دعا کنین بمیرم! بهت زده بهم نگاه کردن....عقب عقب رفتنو درو بستن خدایا؟حالا چیکار کنم؟... افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند moein0 ، king-killer ، غول قرمز
moein0 تشکر شده: 7,622 تعداد نوشته: 58 تعداد پاسخ: 3,446 سابقه بازی در 37 سرور	‏1395/04/29 16:51:22 اونا که نمیدونستن من چی دیدم راستشو بخواین....امروز داشتم میرفتم پیشش که... Moein bap اونا که نمیدونستن من چی دیدم:cry: راستشو بخواین....امروز داشتم میرفتم پیشش که... افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند king-killer
nnnnn...725 تشکر شده: 1,315 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 676 سابقه بازی در 2 سرور	‏1395/04/29 16:53:09 دیدم که... ذوباره سرمو گذاشتم رو میز شروع کردم به هق زدن... خدایا گفتم بهش...گفتم نمیخوای بگو...یه وقت دلمو نشکونی دل من همینجوری هزار تا ترک براشته...ولی چیکار کرد؟؟؟؟ دیدم که... ذوباره سرمو گذاشتم رو میز شروع کردم به هق زدن... خدایا گفتم بهش...گفتم نمیخوای بگو...یه وقت دلمو نشکونی دل من همینجوری هزار تا ترک براشته...ولی چیکار کرد؟؟؟؟:cry::cry::cry::cry::cry: افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند
moein0 تشکر شده: 7,622 تعداد نوشته: 58 تعداد پاسخ: 3,446 سابقه بازی در 37 سرور	‏1395/04/29 16:56:18 اون نامرد رو دیدم با یکی دیگه که سوار الاغش بودن داشتن میرفتن لب چشمه روستا اون جایی بود که ما همیشه با پیتر(اسم خرس)میرفتم Moein bap اون نامرد رو دیدم با یکی دیگه که سوار الاغش بودن:cry: داشتن میرفتن لب چشمه روستا:cry: اون جایی بود که ما همیشه با پیتر(اسم خرس)میرفتم:cry: افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند nnnnn...725 ، kingcrab ، arashs2 ، -رعدشب-3-
nnnnn...725 تشکر شده: 1,315 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 676 سابقه بازی در 2 سرور	‏1395/04/29 16:57:57 اآخه چرااا؟چرا ؟چرا اونجا رفت؟چرا با همون الاغی که همیشه منو میبرد؟ باز شروع کردم به گریه کردن... این مطلب در ‏1395/04/29 16:57:57 نوشته شده است و در ‏1395/04/29 16:58:06 ویرایش شده است . اآخه چرااا؟چرا ؟چرا اونجا رفت؟چرا با همون الاغی که همیشه منو میبرد؟ باز شروع کردم به گریه کردن... افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند
moein0 تشکر شده: 7,622 تعداد نوشته: 58 تعداد پاسخ: 3,446 سابقه بازی در 37 سرور	‏1395/04/29 17:03:28 دیگه نمیتونستم تحمل کنم بعد از 3 سال این جواب من بود... رفتم سراغ کمد بابام... تفنگشو برداشتم.... رفتم سمت طویله.... جسیکا رو آوردم بیرون(گوسفندشه)با هم رفتیم به سمت چشمه...... بارون هم میومد(ببخشین این نامزد من یکم خل وضعه به همین خاطر این موقع رفته) جسیکا هی بع بع میکرد فک کنم میدونست قراره اتفاق شومی بیوفته.... رسیدم دیدم خیلی عاشقانه کنار هم نشستن.... تحمل نکردم تفنگ رو گرتم سمتش و گفتم هوووووی وقتی برگشت شلیک کردم.........وااااای خطا زدم....بدتر اینکه تیر با خودم نیاوردم.... و اونجا من.....شدم Moein bap دیگه نمیتونستم تحمل کنم بعد از 3 سال این جواب من بود... رفتم سراغ کمد بابام... تفنگشو برداشتم.... رفتم سمت طویله.... جسیکا رو آوردم بیرون(گوسفندشه)با هم رفتیم به سمت چشمه...... بارون هم میومد(ببخشین این نامزد من یکم خل وضعه به همین خاطر این موقع رفته) جسیکا هی بع بع میکرد فک کنم میدونست قراره اتفاق شومی بیوفته.... رسیدم دیدم خیلی عاشقانه کنار هم نشستن.... تحمل نکردم تفنگ رو گرتم سمتش و گفتم هوووووی وقتی برگشت شلیک کردم.........وااااای خطا زدم....بدتر اینکه تیر با خودم نیاوردم.... و اونجا من.....شدم افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند
moein0 تشکر شده: 7,622 تعداد نوشته: 58 تعداد پاسخ: 3,446 سابقه بازی در 37 سرور	‏1395/04/29 17:09:29 قسمت اول آهنگ آدم بدی نبودمو پی کردم...سرمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به گریه کردن... مامانم گفت چته باز چرا گریه میکنی؟ بابام گفت عجب گیری افتادیما...خب بگو چی شده؟ برین بیرووون بابا:مثل آدم صحبت کن! مامان: ولش کن دیگه بزار انقد گریه کنه تا... داد زدم:تا چی؟تا بمیرممم؟؟؟!!!فقط دعا کنین بمیرم! بهت زده بهم نگاه کردن....عقب عقب رفتنو درو بستن خدایا؟حالا چیکار کنم؟... اونا که نمیدونستن من چی دیدم راستشو بخواین....امروز داشتم میرفتم پیشش که... دیدم که... ذوباره سرمو گذاشتم رو میز شروع کردم به هق زدن... خدایا گفتم بهش...گفتم نمیخوای بگو...یه وقت دلمو نشکونی دل من همینجوری هزار تا ترک براشته...ولی چیکار کرد؟؟؟؟ اون نامرد رو دیدم با یکی دیگه که سوار الاغش بودن داشتن میرفتن لب چشمه روستا اون جایی بود که ما همیشه با پیتر(اسم خرس)میرفتم اآخه چرااا؟چرا ؟چرا اونجا رفت؟چرا با همون الاغی که همیشه منو میبرد؟ باز شروع کردم به گریه کردن... دیگه نمیتونستم تحمل کنم بعد از 3 سال این جواب من بود... رفتم سراغ کمد بابام... تفنگشو برداشتم.... رفتم سمت طویله.... جسیکا رو آوردم بیرون(گوسفندشه)با هم رفتیم به سمت چشمه...... بارون هم میومد(ببخشین این نامزد من یکم خل وضعه به همین خاطر این موقع رفته) جسیکا هی بع بع میکرد فک کنم میدونست قراره اتفاق شومی بیوفته.... رسیدم دیدم خیلی عاشقانه کنار هم نشستن.... تحمل نکردم تفنگ رو گرتم سمتش و گفتم هوووووی وقتی برگشت شلیک کردم.........وااااای خطا زدم....بدتر اینکه تیر با خودم نیاوردم.... و اونجا من.....شدم این مطلب در ‏1395/04/29 17:09:29 نوشته شده است و در ‏1395/04/29 17:10:29 ویرایش شده است . Moein bap [b]قسمت اول [/b][u][/u] آهنگ آدم بدی نبودمو پی کردم...سرمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به گریه کردن... مامانم گفت چته باز چرا گریه میکنی؟ بابام گفت عجب گیری افتادیما...خب بگو چی شده؟ برین بیرووون بابا:مثل آدم صحبت کن! مامان: ولش کن دیگه بزار انقد گریه کنه تا... داد زدم:تا چی؟تا بمیرممم؟؟؟!!!فقط دعا کنین بمیرم! بهت زده بهم نگاه کردن....عقب عقب رفتنو درو بستن خدایا؟حالا چیکار کنم؟... اونا که نمیدونستن من چی دیدم راستشو بخواین....امروز داشتم میرفتم پیشش که... دیدم که... ذوباره سرمو گذاشتم رو میز شروع کردم به هق زدن... خدایا گفتم بهش...گفتم نمیخوای بگو...یه وقت دلمو نشکونی دل من همینجوری هزار تا ترک براشته...ولی چیکار کرد؟؟؟؟ اون نامرد رو دیدم با یکی دیگه که سوار الاغش بودن داشتن میرفتن لب چشمه روستا اون جایی بود که ما همیشه با پیتر(اسم خرس)میرفتم اآخه چرااا؟چرا ؟چرا اونجا رفت؟چرا با همون الاغی که همیشه منو میبرد؟ باز شروع کردم به گریه کردن... دیگه نمیتونستم تحمل کنم بعد از 3 سال این جواب من بود... رفتم سراغ کمد بابام... تفنگشو برداشتم.... رفتم سمت طویله.... جسیکا رو آوردم بیرون(گوسفندشه)با هم رفتیم به سمت چشمه...... بارون هم میومد(ببخشین این نامزد من یکم خل وضعه به همین خاطر این موقع رفته) جسیکا هی بع بع میکرد فک کنم میدونست قراره اتفاق شومی بیوفته.... رسیدم دیدم خیلی عاشقانه کنار هم نشستن.... تحمل نکردم تفنگ رو گرتم سمتش و گفتم هوووووی وقتی برگشت شلیک کردم.........وااااای خطا زدم....بدتر اینکه تیر با خودم نیاوردم.... و اونجا من.....شدم افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند nnnnn...725 ، غول قرمز
nnnnn...725 تشکر شده: 1,315 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 676 سابقه بازی در 2 سرور	‏1395/04/29 17:12:46 آهنگ آدم بدی نبودمو پی کردم...سرمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به گریه کردن... مامانم گفت چته باز چرا گریه میکنی؟ بابام گفت عجب گیری افتادیما...خب بگو چی شده؟ برین بیرووون بابا:مثل آدم صحبت کن! مامان: ولش کن دیگه بزار انقد گریه کنه تا... داد زدم:تا چی؟تا بمیرممم؟؟؟!!!فقط دعا کنین بمیرم! بهت زده بهم نگاه کردن....عقب عقب رفتنو درو بستن خدایا؟حالا چیکار کنم؟... اونا که نمیدونستن من چی دیدم راستشو بخواین....امروز داشتم میرفتم پیشش که... دیدم که... ذوباره سرمو گذاشتم رو میز شروع کردم به هق زدن... خدایا گفتم بهش...گفتم نمیخوای بگو...یه وقت دلمو نشکونی دل من همینجوری هزار تا ترک براشته...ولی چیکار کرد؟؟؟؟ اون نامرد رو دیدم با یکی دیگه که سوار الاغش بودن داشتن میرفتن لب چشمه روستا اون جایی بود که ما همیشه با پیتر(اسم خرس)میرفتم اآخه چرااا؟چرا ؟چرا اونجا رفت؟چرا با همون الاغی که همیشه منو میبرد؟ باز شروع کردم به گریه کردن... دیگه نمیتونستم تحمل کنم بعد از 3 سال این جواب من بود... رفتم سراغ کمد بابام... تفنگشو برداشتم.... رفتم سمت طویله.... جسیکا رو آوردم بیرون(گوسفندشه)با هم رفتیم به سمت چشمه...... بارون هم میومد(ببخشین این نامزد من یکم خل وضعه به همین خاطر این موقع رفته) جسیکا هی بع بع میکرد فک کنم میدونست قراره اتفاق شومی بیوفته.... رسیدم دیدم خیلی عاشقانه کنار هم نشستن.... تحمل نکردم تفنگ رو گرتم سمتش و گفتم هوووووی وقتی برگشت شلیک کردم.........وااااای خطا زدم....بدتر اینکه تیر با خودم نیاوردم.... و اونجا من.....شدم گفت:نگیییییین! گفتم:خفه رو یره که مزنم شلو پلت میکنم دختره برگشت سمتم یهو یه هین کشیدم دیدم اصغره روسری سرش کرده کنارش نسشته از اونجایی که خیلی ... شده بودم با دو بهع سمت خونه رفتم و جسیکارو دنبل خودم کشیدم... آهنگ آدم بدی نبودمو پی کردم...سرمو گذاشتم رو میز و شروع کردم به گریه کردن... مامانم گفت چته باز چرا گریه میکنی؟ بابام گفت عجب گیری افتادیما...خب بگو چی شده؟ برین بیرووون بابا:مثل آدم صحبت کن! مامان: ولش کن دیگه بزار انقد گریه کنه تا... داد زدم:تا چی؟تا بمیرممم؟؟؟!!!فقط دعا کنین بمیرم! بهت زده بهم نگاه کردن....عقب عقب رفتنو درو بستن خدایا؟حالا چیکار کنم؟... اونا که نمیدونستن من چی دیدم راستشو بخواین....امروز داشتم میرفتم پیشش که... دیدم که... ذوباره سرمو گذاشتم رو میز شروع کردم به هق زدن... خدایا گفتم بهش...گفتم نمیخوای بگو...یه وقت دلمو نشکونی دل من همینجوری هزار تا ترک براشته...ولی چیکار کرد؟؟؟؟ اون نامرد رو دیدم با یکی دیگه که سوار الاغش بودن داشتن میرفتن لب چشمه روستا اون جایی بود که ما همیشه با پیتر(اسم خرس)میرفتم اآخه چرااا؟چرا ؟چرا اونجا رفت؟چرا با همون الاغی که همیشه منو میبرد؟ باز شروع کردم به گریه کردن... دیگه نمیتونستم تحمل کنم بعد از 3 سال این جواب من بود... رفتم سراغ کمد بابام... تفنگشو برداشتم.... رفتم سمت طویله.... جسیکا رو آوردم بیرون(گوسفندشه)با هم رفتیم به سمت چشمه...... بارون هم میومد(ببخشین این نامزد من یکم خل وضعه به همین خاطر این موقع رفته) جسیکا هی بع بع میکرد فک کنم میدونست قراره اتفاق شومی بیوفته.... رسیدم دیدم خیلی عاشقانه کنار هم نشستن.... تحمل نکردم تفنگ رو گرتم سمتش و گفتم هوووووی وقتی برگشت شلیک کردم.........وااااای خطا زدم....بدتر اینکه تیر با خودم نیاوردم.... و اونجا من.....شدم گفت:نگیییییین! گفتم:خفه رو یره که مزنم شلو پلت میکنم دختره برگشت سمتم یهو یه هین کشیدم دیدم اصغره روسری سرش کرده کنارش نسشته از اونجایی که خیلی ... شده بودم با دو بهع سمت خونه رفتم و جسیکارو دنبل خودم کشیدم... افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند moein0 ، غول قرمز

بعدی » آخرین »

ارسال پاسخ برای [ داااستاان...:| ]

	منوی کاربری
	.:: ::. مشاهده کلیه نوشته ها مشاهده کلیه پاسخ ها

پیغام