امیرحسینم
فقط خواهشا رعایت کنین بعضی مباحث جا و مکان خودشون رو دارن
[quote][div][b]h127[/b][/div][div][b]کلا کلا کلا طبع شعرم داغـــــــــــــــــــونه[/b] :icon_7:[/div][/quote]
در حد یه اتل متل تو توله هم بیای کفابت میکنه :icon_1:
به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به تایی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
سعدی
این مطلب در 1394/04/12 14:06:18 نوشته شده است و در 1394/04/12 14:44:14 ویرایش شده است .
ربات خدماتی و اسپمر تلگرام :
@spamino_bot
عمر گران مایه
[b]به دست آهن تفته کردن خمیر
به از دست بر سینه پیش امیر
عمر گرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
ای شکم خیره به تایی بساز
تا نکنی پشت به خدمت دو تا
[/b]
سعدی
باد بهاری وزید از طرف مرغزار ........... باز به گردون رسید ناله ی هر مرغ زار
خیز و غنیمت شمار ، جنبش باد ربیع ............ ناله ی موزون مرغ ، بوی خوش لاله زار
هر گل و برگی ک هست ، یاد خدا می کند ............... بلبل و قمری چه خواند ؟ یاد خداوندگار
برگ درختان سبز در نظر هوشیار ................... هر ورقش دفتری ست ، معرفت کردگار
سعدی
ربات خدماتی و اسپمر تلگرام :
@spamino_bot
معرفت آفریدگار
[b]باد بهاری وزید از طرف مرغزار ........... باز به گردون رسید ناله ی هر مرغ زار
خیز و غنیمت شمار ، جنبش باد ربیع ............ ناله ی موزون مرغ ، بوی خوش لاله زار
هر گل و برگی ک هست ، یاد خدا می کند ............... بلبل و قمری چه خواند ؟ یاد خداوندگار
برگ درختان سبز در نظر هوشیار ................... هر ورقش دفتری ست ، معرفت کردگار
[/b]
سعدی
این غزل مورد علاقه منه
اون بیتم که مشخص کردم بیت مورد علاقمه
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند****پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل ها چو بربندند بربندند****ز زلف عنبرین جان ها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند****نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند****رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو می خندند می بارند****ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد****ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند****بدین درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند****که با این درد اگر در بند درمانند در مانند
این مطلب در 1394/04/12 14:10:49 نوشته شده است و در 1394/04/12 14:25:05 ویرایش شده است .
اگرراست باشدکه هرکس ستاره ای درآسمان دارد!
ستاره ی من باید دور،تاریک وبی معنی باشد
اصلا شاید من ستاره ای ندارم.
هدایت
این غزل مورد علاقه منه
اون بیتم که مشخص کردم بیت مورد علاقمه
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند****پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل ها چو بربندند بربندند****ز زلف عنبرین جان ها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند****نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند****رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو می خندند می بارند****ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد****ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
[b]چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند****بدین درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند[/b]
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند****که با این درد اگر در بند درمانند در مانند
جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر
زدش سیلی و گفت : دور ای پسر !
نجنبیدم از سیل زورآزمای
که ای تو که پیش تو جنبم ز جای !
نشد چشمه از پاسخ سنگ ، سرد
به کندن در استاد و ابرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود
کز آن سنگ خارا رهی بر گشود
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید
به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امیدوار
که از یاس جز مرگ ناید به بار
گرت پایداری است در کارها
شود سهل پیش تو دشوارها
ملک الشعرا ( بهار )
ربات خدماتی و اسپمر تلگرام :
@spamino_bot
چشمه و سنگ
[b]جدا شد یکی چشمه از کوهسار
به ره گشت ناگه به سنگی دچار
به نرمی چنین گفت با سنگ سخت
کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
گران سنگ تیره دل سخت سر
زدش سیلی و گفت : دور ای پسر !
نجنبیدم از سیل زورآزمای
که ای تو که پیش تو جنبم ز جای !
نشد چشمه از پاسخ سنگ ، سرد
به کندن در استاد و ابرام کرد
بسی کند و کاوید و کوشش نمود
کز آن سنگ خارا رهی بر گشود
ز کوشش به هر چیز خواهی رسید
به هر چیز خواهی کماهی رسید
برو کارگر باش و امیدوار
که از یاس جز مرگ ناید به بار
گرت پایداری است در کارها
شود سهل پیش تو دشوارها[/b]
ملک الشعرا ( بهار )
پسر گلم نا امیدی از گناهان بسیار بزرگ و نابخشودنی خداوند متعال است لذا خواهشمند است بجای تضعیف استعداد خود با ارسال فوتون های منفی به تقویت انها بپردازید . این جهان کوه است و فعل ما ندا / از نداها سوی ما اید صدا
THE BLACK LIST :
1 - یاثارالله 2- dark_stars
[quote][div][b]h127[/b][/div][div][b]کلا کلا کلا طبع شعرم داغـــــــــــــــــــونه[/b] :icon_7:[/div][/quote]
پسر گلم نا امیدی از گناهان بسیار بزرگ و نابخشودنی خداوند متعال است لذا خواهشمند است بجای تضعیف استعداد خود با ارسال فوتون های منفی به تقویت انها بپردازید . [b]این جهان کوه است و فعل ما ندا / از نداها سوی ما اید صدا[/b]
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
چارپاپیی برو کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر
سعدی
این مطلب در 1394/04/12 14:16:43 نوشته شده است و در 1394/04/12 14:17:18 ویرایش شده است .
ربات خدماتی و اسپمر تلگرام :
@spamino_bot
علم و عمل
[b]علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
چارپاپیی برو کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر
[/b]
سعدی
هیچ * از جای او آگاه نیست
هیچ * را در حضورش راه نیست
بیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوست جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خداست
THE BLACK LIST :
1 - یاثارالله 2- dark_stars
پیش از اینها فکر می کردم که خدا
خانه ای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برف کوچمی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعدو برق شب، طنین خنده اش
سیل و طوقان، نعره توفنده اش
دکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او مهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
بیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوست جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خداست
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از [b]مرگ انسانیت [/b]است
انجمن عصرپادشاهان قسمتی از باشگاه بازیکنان عصرپادشاهان است. از این جهت دارای ثبت نام مجزا نمی باشد. هر بازیکنی که عضو عصرپادشاهان است، می تواند با نام کاربری و رمز مرکزی خود در انجمن نیز لاگین نماید.