گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !
پرسیدند :چه می کنی ؟
پاسخ داد :...در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را
پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ...
گفتند :
حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است
و این آب فایده ای ندارد
گفت :شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،
اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدهم :
.
.
هر آنچه از من بر می آمد .................!!!
پرسیدند :چه می کنی ؟
پاسخ داد :...در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را
پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ...
گفتند :
حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است
و این آب فایده ای ندارد
گفت :شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،
اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدهم :
.
.
هر آنچه از من بر می آمد .................!!!
دیگه خستم از همتون از لحنه گفتنایه بله تون