پسری برای پدر خودش تو یکی از دهکده ها توی آمریکا از زندان نامه مینوشت... این پسر محکوم به قاچاق مواد مخدر و داد و ستد اسلحه بوده...
آخه اونروز روز پدر بود و میخواست هر طور که شده پدرش رو خوشحال کنه...
پسر نامه ای مینویسه و علاوه بر تشکر واسه زحمات پدر ازش میخواد که واسش جواب بفرسته و بگه اگه مشکلی داره که پسر کاری انجام بده....
در پیوست نامه پسر پدرش جواب میده که:
«پسر عزیزم؛ دلم برایت خیلی تنگ شده است... این روز ها مزرعه ما کم رونق شده و خیلی سخت میتوانم در آمد کسب کنم علاوه بر آن تراکتور من هم خراب شده و باعث شده نتوانم زمین را شخم بزنم تا کشاورزی کنم.... حیف که تو اینجا نیستی تا بتوانیم این زمین را دوباره زنده کنیم... اما پسرم تو هرگونه که باشی در قلب منی....»
نامه به دست پسر میرسه....
بعد از چند هفته از طرف دولت فدرال میرن سراغ پدره و بهش میگن شما محکوم به این هستید که داخل این زمین مواد مخدر و اسلحه پنهان کردید و ما باید اینجا رو بگردیم.... تا روز بعد دولت فدرال کل زمین رو شخم میزنه که مواد ها رو پیدا کنه.... اما هیچی پیدا نمیکنه....
بعد از چند روز نامه پسر به پدر میاد که نوشته:
«پدر من از بابت تمام کوتاهی هایم عذر میخواهم؛ اما این تنها کاری بود که میتوانستم برای شما انجام بدهم... امیدوارم زمین پرباری داشته باشید....»
انصافا لایک داره چون همشو تایپیدم....
پ.ن: واسه اونایی میگم ک شاید تهش رو نگرفتن چطور تموم شد پسره به قولی اعتراف کرده بوده که من مواد مخدر تو زمین قرار دادم بعد پلیس رفته دنبال اون....
یه روز یه بنده خدایی میخواست اسطوره نشه... شد پسر خاله... خراب رفیقــ...
سرور8: soldier
Mammali Ostoore
پسری برای پدر خودش تو یکی از دهکده ها توی آمریکا از زندان نامه مینوشت... این پسر محکوم به قاچاق مواد مخدر و داد و ستد اسلحه بوده...
آخه اونروز روز پدر بود و میخواست هر طور که شده پدرش رو خوشحال کنه...
پسر نامه ای مینویسه و علاوه بر تشکر واسه زحمات پدر ازش میخواد که واسش جواب بفرسته و بگه اگه مشکلی داره که پسر کاری انجام بده....
در پیوست نامه پسر پدرش جواب میده که:
«پسر عزیزم؛ دلم برایت خیلی تنگ شده است... این روز ها مزرعه ما کم رونق شده و خیلی سخت میتوانم در آمد کسب کنم علاوه بر آن تراکتور من هم خراب شده و باعث شده نتوانم زمین را شخم بزنم تا کشاورزی کنم.... حیف که تو اینجا نیستی تا بتوانیم این زمین را دوباره زنده کنیم... اما پسرم تو هرگونه که باشی در قلب منی....»
نامه به دست پسر میرسه....
بعد از چند هفته از طرف دولت فدرال میرن سراغ پدره و بهش میگن شما محکوم به این هستید که داخل این زمین مواد مخدر و اسلحه پنهان کردید و ما باید اینجا رو بگردیم.... تا روز بعد دولت فدرال کل زمین رو شخم میزنه که مواد ها رو پیدا کنه.... اما هیچی پیدا نمیکنه....
بعد از چند روز نامه پسر به پدر میاد که نوشته:
«پدر من از بابت تمام کوتاهی هایم عذر میخواهم؛ اما این تنها کاری بود که میتوانستم برای شما انجام بدهم... امیدوارم زمین پرباری داشته باشید....»
انصافا لایک داره چون همشو تایپیدم....
پ.ن: واسه اونایی میگم ک شاید تهش رو نگرفتن چطور تموم شد پسره به قولی اعتراف کرده بوده که من مواد مخدر تو زمین قرار دادم بعد پلیس رفته دنبال اون....