زنگ زدم خونه خواهرم،بچه خواهرم گوشی روبرداشت.
گفتم:سلام،بگومامانت صحبت کنه.
گفت:نمیشه،داله گلیه می تونه
گفتم:بابات کجاست؟
گفت:دم دله،داله با آقا پلیسه صحبت می تونه.
گفتم:داداش علی کو؟
گفت:اونم لفته بیمالستانالو بگلده.
.درحالی که داشتم ازشدت نگرانی سکته می کردم،
بلندگفتم:مگه چی شده؟
گفت:من گم شدم.
گفتم:مگه الان کجایی؟
گفت:زیل تخت.... -_-
ستون سراغ دارین؟!
خدایی * زادست ما داریم؟
گفتم:سلام،بگومامانت صحبت کنه.
گفت:نمیشه،داله گلیه می تونه
گفتم:بابات کجاست؟
گفت:دم دله،داله با آقا پلیسه صحبت می تونه.
گفتم:داداش علی کو؟
گفت:اونم لفته بیمالستانالو بگلده.
.درحالی که داشتم ازشدت نگرانی سکته می کردم،
بلندگفتم:مگه چی شده؟
گفت:من گم شدم.
گفتم:مگه الان کجایی؟
گفت:زیل تخت.... -_-
ستون سراغ دارین؟!
خدایی * زادست ما داریم؟
1