مثـ عروسکا
هیچوقتـ نمیتونمـ گریــهــ کنمـ
چون این خنده رو روی لبامـ دوختنـ
هیچوقتـ نمیتونمـ گریــهــ کنمـ
چون این خنده رو روی لبامـ دوختنـ
نویسنده | پیغام |
---|---|
|
1393/08/28 18:39:36
مثـ عروسکا
هیچوقتـ نمیتونمـ گریــهــ کنمـ چون این خنده رو روی لبامـ دوختنـ |
|
1393/08/29 14:08:57
داشتیم میرفتیم خونه دوستم ^___^
تو راه یه تیرامیسو خریدیم(از این گرونا ^____^) بعد تو راه من خواستم با کلاس بازی در بیارم آروم آروم بخورم بعد از نیم ساعت تازه یک چهارمشو خوردم : |||| بعد یهو آبجیم گفت منم میخواهم قاشقو دادم بهش گفتم بیا بخور یهو دیدم نصفشو با یک قاشق خورد : ||||||||||||||| بعد تازه میگفت یه قاشق دیگه : ||||||||| آبجی است دیگر : ||||||| If Ya Smell ! ... What Saske ... Is ... Cookin
Id Line : ooosalehooo 8 مدیر ؟ ? Where Is Ofogh |
|
1393/09/03 19:17:28
امروز قرار بود یه پژوهشی در بیارم بدم معلم
لامصب از اونا بود که پیدا نمیشد با هزار بدبختی و از این چیزا رفتم از این فروشنده ها هست چراغ و سیم المنت و .... میفروشن پرسیدم گفت مگه خودت اینترنت نداری مزاحم کار ما میشی : |||||||| من برگشتم خونه زنگ زدم به چند تا از دوستام ببینم اونا نوشتن اونا گفتن اتفاقا میخواستم زنگ بزنم ازت بپرسم : |||||||||| حالا آقا تو این هیرو بیر ( حیرو بیر - هیعرو بیر-حیعرو بیر) امتحان علوم هم داشتیم : |||||| رفتیم شروع کردیم به خوندن که طبق معمول خوابم برد ^_____^ حالا که پا شدیم ساعت 9 بود : ||||||| اومدیم شام بخوریم بریم سراغ تحقیق یهو زنگ خونه خورد رفتم گفتم بله ؟!؟ گفتن : سلام آقا صالح مهمون نمیخاید ؟ درو باز کردیم اومدن تو اوه مـــای گــــاد 3 تا گودزیلا دهه 80 و1 دراکولا دهه 90 داشتن : |||||||||| حالا من با اون تحقیق با این امتحان مجبور شدم برم با اونا بازی کنم : |||||||| بعدشم که شدیم 0 ^____^ نتیجه گیری : از پشت همین تیریبون(طیریبون) میگم که هیچ وقت وقت خودتونو به خاطر یه تحقیق کـــوفتی تلف نکنید : ||||||||| وقت طلاست ^____^ If Ya Smell ! ... What Saske ... Is ... Cookin
Id Line : ooosalehooo 8 مدیر ؟ ? Where Is Ofogh |
|
1393/09/04 16:13:48
دو روز پیش اغا دزده از پارکینگ خونمون سه تا ماشینو باز کرده و یکیشون رو هم از پارکینگ برده. خدایی به سرعت عملش و جیگرش غبطه میخورم. تازه زیموت در پارکینگم برده. دیشب هم ساعت دو که داشتم از پنجره بیرون نگاه میکردم دیدم اغا دزده داره ماشین همسایمون رو باز میکنه باورتون نمیشه در عرض 20 ثانیه در ماشین رو با قمه خم کرد و باز کرد. بعد من داد زدم دززززززززززد فرار کرد.
هر روز تو محل ما دوتا دزدی اتفاق میافته. اینجا تهران است پایتخت ایران اینم مسولین مربوطه-----> اسمِمـــون ... جنســـمـون ... حِسّـــمــون ... نــــــــــابـــِـــــــ
|
|
1393/09/04 17:15:26
امروز رفتم پارک وارد که شدیم یه توپ زدن تو کله ی مبارکمون : |||||
بعد توپو بهشون دادم رفتن دنبال بازی ما رفتیم این وسایل ورزشی هست اونی که پاهاتو میزاری هی عقب جلو میکنی ^_____^ اونو رفتم یوهو یه دختره کوچولو اومد گفت آقا آقا آقا میشه بیای پایین میخواهم بازی کنم گفتم عمو صبر کن یکم دیگه بعدش گریه کرد و یدونه جیغ بنفش کشید که پرده گوشم پاره شد : ||||||||| رفتیم سراغ یه چیز دیگه دختره گفت : مهدی مهدی بیا صندلی پیدا کردم بعد یه پسر کوچولو اومد با یه کتاب داستان حسن کچل تو دستش : |||||| اینا نشستن رو اون وسیله ورزشی O_o بعدش رفتیم سراغ وسایل برقی ماشین برقی سوار شدیم این نامردا منو یه گوشه نگه داشته بودن نمیزاشتن تکون بخورم : |||||||||| بعدش که تموم شد رفتیم از این باز شانسیا نفر قبلی من یه تراول(طراول ؟؟؟) برد O_o منم گفتم به امیده خدا بریم رفتیم یدونه 500 تومنی یدونه باتری قلمی و یدونه رادیو کوچولو که از دستم افتاد خراب شد بردیم : |||||| بعد از منم یه خانومه با بچش اومدن یدونه سکه ربع بهار آزادی بردن : ||||||| بعد من که داشتم بر میگشتم این دختر پسره نشسته بودن رو اون وسیله هنوز یه مرده اومد گفت میشه برین اونور یکم ورزش کنم برم کوچولوها ؟ گفتن نه نمیشه برو یچی دیگه مرده هم رف یچی دیگه : |||| در آخر داستان هم با اون 500 تومانی که برده بودم یه آدامس نصفه خریدم خوردم : ||||| پایان
این مطلب در 1393/09/04 17:15:26 نوشته شده است و در 1393/09/04 17:16:16 ویرایش شده است .
If Ya Smell ! ... What Saske ... Is ... Cookin
Id Line : ooosalehooo 8 مدیر ؟ ? Where Is Ofogh |
|
1393/09/05 19:05:14
رفته بودیم نون بگیریم
تو راه پولم افتاده بود ولی خودم نفهمیده بودم یه 1000 از دستم افتاده بود یدونه 500 تو دستم بود یه پسره برداشت اومد دنبالم گفت آقا آقا پولتون افتاد دیدم پول که دستمه فک کردم داره سرکارم میزاره گفتم ماله خودت ^___^ اونم گفت ممنون آقا بعد من رفتم دم نونوایی گفتم آقا 2 تا نون بدین گفت پولت اندازه نیست بعد نگاه کردم دیدم اِ 1000 نیست اول فک کردم داره میپیچونه با کلی دعوا بعد یاد اون پسره افتادم : ||||| رفتم دنبالش بعد تو یه کوچه پیداش کردم داشت به باباش میگفت بابا بابا یه آقاهه بهم 1000 داد : |||||| باباش گفت برو لواشک بگیر بیار بخوریم من تو جیبم یه لواشک بود دادم به پسره پولو ازش گرفتم ^____^ بعد رفتم دوباره نون بگیرم نونوایی نمیدونم چی شده بود رفته بودن جایی دیگه نون نمیپختن : |||||| If Ya Smell ! ... What Saske ... Is ... Cookin
Id Line : ooosalehooo 8 مدیر ؟ ? Where Is Ofogh |
|
1393/09/13 09:57:34
|
|
1393/09/13 10:04:06
|
|
1393/09/13 11:25:55
رفـــتم خونه دوستم
تبلتش اندازه هیکل من بود در حدی که باید باید روش وا میستادی بعد صفحه هاشو عوض میکردی رفت تو بازی پو صداشم تا ته زیاد بود باباش هم سرش درد میکرد به پو غذا داد چنان صدای وحشتناکی در اومد که کل کوچه کر شدن باباش اومد تبلتو برداشت برد گذاشت تو اتاق گفت فردا میرم میفروشم بعد رفت گوشی نوکیای 1000 قدیمیشو برداشت گفت بیا مــار بازی : |||||||||| هرکی باخت نوبت اون یکی بعد ما 3 ساعت اونجا بودیم این نمی باخت بعد که ما خواستیم بریم گفت ای بابا باختم بیا نوبت توعه If Ya Smell ! ... What Saske ... Is ... Cookin
Id Line : ooosalehooo 8 مدیر ؟ ? Where Is Ofogh |
اکانت های فعال کنونی |
1393/09/13 15:52:11
مخیوام تلخ ترین خاطره ی زندگیمو بگم که بهش فکر میکنم اشکم در میات کابوسم شده لامصب
قبلا جایی کار میکردم که وحشتناک شلوغ میشد هوا هم خیلی سرد بود منم مشکل گوارشی داشتم روم به دیوار ولی خیلی شلوغ بود نتونستم برم دست به آب بعد گه خلوت شد رفتم.... کارمو که انجام دادم دیدم آّب نیست سرویس بهداشتیه که رفته بودم یکم از محل کارم دور موندم خلاصه 2 ساعت فیکس تو دستشویی بودم تا آب اومد بعدش دیدم نمیتونم از درد پاهام بلند شم دیگه هر طور شده بلند شدم ئ رفتم دوباره سر کار صبا کارم ماتش برده بود بدبخت وقتی ماجرا رو فهمید تا نیم ساعت چمنای بیرون رو گاز میزد مسولین آب و فاظلاب رسیدگی کنید لطفا Ƙєηѕнι
|
منوی کاربری
|
||