سرور 5 اولین بار اومدم عصر پادشاهان.نمیدونستم چه طوری هستش جمعیتم 1000 تا بود.3000 تا هم نیزه دار داشتم.یکی از همر های بزرگ کنارم بود و بهم گفت میخواد بهم حمله کنه. من بهش گفتم بیا.گفتم هر چه قدر هم قوی باشه با 3000 تا کارش رو میسازم.اخه ما تو جنگ های صلیبی با 3000 تا فرماندهی میکردیم.چشمتون روز بد نبینه بااون حمله ای که کرد.100 تا از جمعیتم کم کرد و کلا مزرعه من رو با خاک یکسان کرد.کلی اومد رتبم تو اتحاد پایین.تازه من جانشین وزیر جنگمون بودم.بچه ها همه پیام میدادن ازش میپرسیدن چرا من انقدر پایین اومدم.کلی ضایع شدم. البته ماجرای من با اون همر همین جا تموم نمیشه.
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند...
از آتش تو دود به محشر درآورند...
باز این چه شورش است که در خلق عالم است...
باز ا
از آتش تو دود به محشر درآورند...
باز این چه شورش است که در خلق عالم است...
باز ا