قسمت آخر
((( پارت دوم)))
eryha علیه هیوا بر میخیزد
دلیران میدان گشوده نظر .................. که بر کینه اول بندد کمر
که ناگاه هیوا آن سپهر نبرد.................... بر انگیخت اَبرَش برا فشاند گرد
چو آهنین کوه آمد به دشت................ همه رزمگه کوه فولاد گشت ( میدان جنگ شد جنگ فولاد ها )
رهام وارد میدان شد و خودشو آماده کرد هر دو ترس در وجود خود داشتنند
اما برنده ی این جنگ پیروز میدان بود
__
به سوی هژبر کرد رو ................ به پیشش بر آمد شه جنگ جو
دویدند از کین دل سوی هم ............... درِ صلح بستند بر روی هم
فلک باخت از سهمِ آن جنگ رنگ......... بُوَد سهمین جنگ شیر و پلنگ
به هم حمله کردنند و رقص شمشیر ها شروع شد رهام بزن و هیوا بزن
نخست آن سیه روز برگشته بخت................ بر افروخت بازو چو شاخه ی درخت
سپر بر آورد جنگ جو رهام............. عَلَم کرد شمشیر آن اژدها
همه با این حرکت و دفای رهام به وجد اومدنند معمولا همیشه کسی که ضرب اول رو مید برنده ی میدان خوانده میشد....
ولی ما امیدوار بودیم اینطوری نشه
____________________
چو ننمود رخ شاهد آرزو ................... به هم حمله کردند باز از دو سو ( چون نتیجه ای نگرفتنند دوباره حمله کردنند)
نهادنند آوردگاهی چنان................. که کم دیده باشد زمین و زمان
آنقدر خاک از این جنگ بلند شد که هیکل بزرگشون در خاک پنهان شد این هر دو سپاه را نگران میکرد
___________________________________________________
زره پاره پاره قبا چاک چاک .................. سر و روی مردان پر از گرد و خاک
چنین آن دو ماهر در آداب ضرب .............. زهم رد نمودنند هشتاد حارب ( حارب در عربی یعنی ضربه زدن)
شجاع مرد میدان رهام ................... که بود در اون مکان شه بازوان (یعنی رهام موفق تر بود)
بر افروخت دست گینگیز کُشان ............. پیِ سر بریدن بیفشرد پا
بلاخره رهام موفق شد اون هیوا رو رو از پای در بیاره و بر زمین بزنه
شمشیر را بر گردن او نهاد و گفت دیدی هنوز وحدت ما حتی وقتی کشورمون نابود شده پا بر جاست رهام هیچ وقت فرار نمیکنه
رفته ارتش رو بیاره اینو به اونایی بگو که مردنند و نتونستن بفهمن که من واسه چی رفتم
_____________
دم تیغ بر گردنش چون رسید ................ سر هیوا صد گام از تن پرید
چو غلتید در خاک آن ژنده فیل ................ بِزَد بوسه بر دست او برتری
رهام سر هیوا رو از تن جدا کرد و نا امیدی سپاه دشمن را فرا گرفت بالاخره رهام پیروز میدان شد
سپاه دشمن با دیدن این صحنه همه زانو زدنند و تسلیم شدنند محمد داراگون از ترس میلرزید
و شمشیرش رو زمین زد ما رو آزاد کردنند و داراگون رو زندانی( محمد)
اون به ما گفت که من فرار نکردم برای در اختیار گرفتن ارتش بیشتر روانه شدم سعید خبر های تو که دنبالم بودی به گوشم رسید آفرین که به دوستات وفا دار بودی
حسین خدا بیامرز حیف شد این صحنه رو ندید
ولی واقعا مردونه وفادار موند خلاصه رهام دهن یه ملتی رو بست
اون پیروزی دوستی ما و وحدت ما انجمنی ها رو بیشتر کرد و بد خواهاش همه با ششنیدن این خبر توی سوراخ موشا قایم شدنند
و رنگ آزادی بار دیگر بر کشور پرو پلیرز تابید
پایان
این مطلب در 1393/07/02 23:30:07 نوشته شده است و در 1393/07/03 00:01:46 ویرایش شده است .
Ƙєηѕнι
قسمت آخر [b]((( پارت دوم)))[/b]
[b]eryha علیه هیوا بر میخیزد [/b]
دلیران میدان گشوده نظر .................. که بر کینه اول بندد کمر
که ناگاه هیوا آن سپهر نبرد.................... بر انگیخت اَبرَش برا فشاند گرد
چو آهنین کوه آمد به دشت................ همه رزمگه کوه فولاد گشت ( میدان جنگ شد جنگ فولاد ها )
رهام وارد میدان شد و خودشو آماده کرد هر دو ترس در وجود خود داشتنند
اما برنده ی این جنگ پیروز میدان بود
__
به سوی هژبر کرد رو ................ به پیشش بر آمد شه جنگ جو
دویدند از کین دل سوی هم ............... درِ صلح بستند بر روی هم
فلک باخت از سهمِ آن جنگ رنگ......... بُوَد سهمین جنگ شیر و پلنگ
به هم حمله کردنند و رقص شمشیر ها شروع شد رهام بزن و هیوا بزن
نخست آن سیه روز برگشته بخت................ بر افروخت بازو چو شاخه ی درخت
سپر بر آورد جنگ جو رهام............. عَلَم کرد شمشیر آن اژدها
همه با این حرکت و دفای رهام به وجد اومدنند معمولا همیشه کسی که ضرب اول رو مید برنده ی میدان خوانده میشد....
ولی ما امیدوار بودیم اینطوری نشه
____________________
چو ننمود رخ شاهد آرزو ................... به هم حمله کردند باز از دو سو ( چون نتیجه ای نگرفتنند دوباره حمله کردنند)
نهادنند آوردگاهی چنان................. که کم دیده باشد زمین و زمان
آنقدر خاک از این جنگ بلند شد که هیکل بزرگشون در خاک پنهان شد این هر دو سپاه را نگران میکرد
___________________________________________________
زره پاره پاره قبا چاک چاک .................. سر و روی مردان پر از گرد و خاک
چنین آن دو ماهر در آداب ضرب .............. زهم رد نمودنند هشتاد حارب ( حارب در عربی یعنی ضربه زدن)
شجاع مرد میدان رهام ................... که بود در اون مکان شه بازوان (یعنی رهام موفق تر بود)
بر افروخت دست گینگیز کُشان ............. پیِ سر بریدن بیفشرد پا
بلاخره رهام موفق شد اون هیوا رو رو از پای در بیاره و بر زمین بزنه
شمشیر را بر گردن او نهاد و گفت دیدی هنوز وحدت ما حتی وقتی کشورمون نابود شده پا بر جاست رهام هیچ وقت فرار نمیکنه
رفته ارتش رو بیاره اینو به اونایی بگو که مردنند و نتونستن بفهمن که من واسه چی رفتم
_____________
دم تیغ بر گردنش چون رسید ................ سر هیوا صد گام از تن پرید
چو غلتید در خاک آن ژنده فیل ................ بِزَد بوسه بر دست او برتری
رهام سر هیوا رو از تن جدا کرد و نا امیدی سپاه دشمن را فرا گرفت بالاخره رهام پیروز میدان شد
سپاه دشمن با دیدن این صحنه همه زانو زدنند و تسلیم شدنند محمد داراگون از ترس میلرزید
و شمشیرش رو زمین زد ما رو آزاد کردنند و داراگون رو زندانی( محمد)
اون به ما گفت که من فرار نکردم برای در اختیار گرفتن ارتش بیشتر روانه شدم سعید خبر های تو که دنبالم بودی به گوشم رسید آفرین که به دوستات وفا دار بودی
حسین خدا بیامرز حیف شد این صحنه رو ندید :mrgreen: ولی واقعا مردونه وفادار موند خلاصه رهام دهن یه ملتی رو بست
اون پیروزی دوستی ما و وحدت ما انجمنی ها رو بیشتر کرد و بد خواهاش همه با ششنیدن این خبر توی سوراخ موشا قایم شدنند
و رنگ آزادی بار دیگر بر کشور پرو پلیرز تابید
پایان