انجمن رسمی عصر پادشاهان | بحث و گفتگوی آزاد | بیا پشیمون نمیشی دو کلمه هم یاد میگیری

12...35363738394041...99100

نویسنده	پیغام
lord_پروازه تشکر شده: 33,468 تعداد نوشته: 56 تعداد پاسخ: 9,331 سابقه بازی در 14 سرور	‏1393/09/14 13:48:14 شبی دختر مسلمانی در نیویورک از دانشگاه به سمت خانه پیاده میرفت. پس از مدتی متوجه شد که مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان نمودن چهره اش میکند او را تعقیب میکند. بسیار وحشت زده شد و شروع کرد به خواندن ایة الکرسی و توکل کرد به الله سبحان و تعالی. الحمد لله به خیر گذشت و دختر سلامت به خانه رسید. ولی فردای آن روز در اخبار شنید که دیشب به دختری در همان محل و همان ساعت شب تجاوز شده و جسد دختر را میان دو ساختمان پیدا کرده اند. پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد هست به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کند. دختر به اداره پلیس میرود و ماجرا را به پلیس میگوید. و از بین 8 مرد که صف کشیده بودند دختر از پشت آینه دو طرفه قاتل را شناسایی میکند. بعد پلیس از قاتل میپرسد که در همان شب یک دختر با حجاب رو تعقیب میکردی. چرا به او حمله نکردی؟ قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه میرفتند. پــــــروازه خانوم هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن [b]شبی دختر مسلمانی در نیویورک از دانشگاه به سمت خانه پیاده میرفت. پس از مدتی متوجه شد که مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان نمودن چهره اش میکند او را تعقیب میکند. بسیار وحشت زده شد و شروع کرد به خواندن ایة الکرسی و توکل کرد به الله سبحان و تعالی. الحمد لله به خیر گذشت و دختر سلامت به خانه رسید. ولی فردای آن روز در اخبار شنید که دیشب به دختری در همان محل و همان ساعت شب تجاوز شده و جسد دختر را میان دو ساختمان پیدا کرده اند. پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد هست به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کند. دختر به اداره پلیس میرود و ماجرا را به پلیس میگوید. و از بین 8 مرد که صف کشیده بودند دختر از پشت آینه دو طرفه قاتل را شناسایی میکند. بعد پلیس از قاتل میپرسد که در همان شب یک دختر با حجاب رو تعقیب میکردی. چرا به او حمله نکردی؟ قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه میرفتند.[/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی098 ، amirbagheri@ ، alemi ، masster.of.joint
مهدی098 تشکر شده: 13,846 تعداد نوشته: 0 تعداد پاسخ: 4,092 سابقه بازی در 56 سرور	‏1393/09/14 13:55:49 lord_پروازه شبی دختر مسلمانی در نیویورک از دانشگاه به سمت خانه پیاده میرفت. پس از مدتی متوجه شد که مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان نمودن چهره اش میکند او را تعقیب میکند. بسیار وحشت زده شد و شروع کرد به خواندن ایة الکرسی و توکل کرد به الله سبحان و تعالی. الحمد لله به خیر گذشت و دختر سلامت به خانه رسید. ولی فردای آن روز در اخبار شنید که دیشب به دختری در همان محل و همان ساعت شب تجاوز شده و جسد دختر را میان دو ساختمان پیدا کرده اند. پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد هست به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کند. دختر به اداره پلیس میرود و ماجرا را به پلیس میگوید. و از بین 8 مرد که صف کشیده بودند دختر از پشت آینه دو طرفه قاتل را شناسایی میکند. بعد پلیس از قاتل میپرسد که در همان شب یک دختر با حجاب رو تعقیب میکردی. چرا به او حمله نکردی؟ قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه میرفتند. داستان های باور نکردنی ××××× زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست... [quote][div][b]lord_پروازه[/b][/div][div][b]شبی دختر مسلمانی در نیویورک از دانشگاه به سمت خانه پیاده میرفت. پس از مدتی متوجه شد که مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان نمودن چهره اش میکند او را تعقیب میکند. بسیار وحشت زده شد و شروع کرد به خواندن ایة الکرسی و توکل کرد به الله سبحان و تعالی. الحمد لله به خیر گذشت و دختر سلامت به خانه رسید. ولی فردای آن روز در اخبار شنید که دیشب به دختری در همان محل و همان ساعت شب تجاوز شده و جسد دختر را میان دو ساختمان پیدا کرده اند. پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد هست به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کند. دختر به اداره پلیس میرود و ماجرا را به پلیس میگوید. و از بین 8 مرد که صف کشیده بودند دختر از پشت آینه دو طرفه قاتل را شناسایی میکند. بعد پلیس از قاتل میپرسد که در همان شب یک دختر با حجاب رو تعقیب میکردی. چرا به او حمله نکردی؟ قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه میرفتند.[/b][/div][/quote] داستان های باور نکردنی :icon_2: افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، amirbagheri@ ، alemi ، masster.of.joint
مهدی098 تشکر شده: 13,846 تعداد نوشته: 0 تعداد پاسخ: 4,092 سابقه بازی در 56 سرور	‏1393/09/14 23:07:58 مَـــــن خَسته اَمـ و . . . غـــرورَمـ اجــــازه نِمیدَهــــد بیُفتَمـ از پا . . . حَتــــــی . . . تَبَـــرهایی که دَر ریشــــه اَمـ گـــــیر کرده اند . . . با تَعجُبـــ نگــاهَمـ میکنند و میگـــویَند : اینــ دِرَخــــتـ مگـــر چندســــاله استـــ !! ××××× زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست... [b]مَـــــن خَسته اَمـ و . . . غـــرورَمـ اجــــازه نِمیدَهــــد بیُفتَمـ از پا . . . حَتــــــی . . . تَبَـــرهایی که دَر ریشــــه اَمـ گـــــیر کرده اند . . . با تَعجُبـــ نگــاهَمـ میکنند و میگـــویَند : اینــ دِرَخــــتـ مگـــر چندســــاله استـــ !![/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، amirbagheri@ ، alemi ، masster.of.joint
مهدی098 تشکر شده: 13,846 تعداد نوشته: 0 تعداد پاسخ: 4,092 سابقه بازی در 56 سرور	‏1393/09/14 23:09:33 در جامعه ای زندگى میکنم که : بسیاری از مردمانش با یک ” استخاره ” هدف تعیین میکنند ! و با یک ” عطسه ” از هدف خود دست میکشند !! ××××× زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست... [b]در جامعه ای زندگى میکنم که : بسیاری از مردمانش با یک ” استخاره ” هدف تعیین میکنند ! و با یک ” عطسه ” از هدف خود دست میکشند !![/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، amirbagheri@ ، alemi ، masster.of.joint
مهدی098 تشکر شده: 13,846 تعداد نوشته: 0 تعداد پاسخ: 4,092 سابقه بازی در 56 سرور	‏1393/09/14 23:10:20 اگه یکی هست که به فکر خوشحال کردنته.. این یعنی خوشبختی به همین سادگی!!! ××××× زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست... [b]اگه یکی هست که به فکر خوشحال کردنته.. این یعنی خوشبختی به همین سادگی!!![/b] 8-) افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، amirbagheri@ ، alemi ، masster.of.joint
lord_پروازه تشکر شده: 33,468 تعداد نوشته: 56 تعداد پاسخ: 9,331 سابقه بازی در 14 سرور	‏1393/09/14 23:10:31 مهدی098 در جامعه ای زندگى میکنم که : بسیاری از مردمانش با یک ” استخاره ” هدف تعیین میکنند ! و با یک ” عطسه ” از هدف خود دست میکشند !! --------------- راست میگی پــــــروازه خانوم هـــادی.حســـن.مهـــدی.زویـــا.سپهر.عالمی.علیرضا.امیر.جواد مدیر۴ بهترین دوستامن [quote][div][b]مهدی098[/b][/div][div][b]در جامعه ای زندگى میکنم که : بسیاری از مردمانش با یک ” استخاره ” هدف تعیین میکنند ! و با یک ” عطسه ” از هدف خود دست میکشند !![/b][/div][/quote] --------------- :icon_4::icon_4::icon_4::icon_4: راست میگی افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند amirbagheri@ ، مهدی098 ، alemi ، masster.of.joint
amirbagheri@ تشکر شده: 17,180 تعداد نوشته: 59 تعداد پاسخ: 6,282 سابقه بازی در 52 سرور اکانت های فعال کنونی w206.kingsera.com	‏1393/09/14 23:14:27 پیف پیف چه بویی اومد کی خودشو راحت کرد جملات سنگین نفرستید خواهشا بعضی ها از کوره در میرن خودشون رو راحت میکنن عجب پیف پیف چه بویی اومد کی خودشو راحت کرد :mrgreen: جملات سنگین نفرستید خواهشا بعضی ها از کوره در میرن :\| خودشون رو راحت میکنن :\|:mrgreen: افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، مهدی098 ، alemi
مهدی098 تشکر شده: 13,846 تعداد نوشته: 0 تعداد پاسخ: 4,092 سابقه بازی در 56 سرور	‏1393/09/14 23:49:03 غیرت: فردای روزی که دشمن بعثی خرمشهر رو گرفت، جسد بی جان و عریان دختر خرمشهری رو به تیرک بلندی بستند و اونطرف کارون مقابل چشم های رزمنده های ایرانی گذاشتند. رگ غیرت رزمنده های ایرانی به جوش میاد و تک آورهای نیروی زمینی ارتش سه تا شهید می دهند تا بلاخره جسد اون دختر رو پایین میارند و بخاک می سپارند. بله درست خوندین، سه شهید برای جسد یک دختر مسلمان ایرانی. ××××× زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست... غیرت: [b]فردای روزی که دشمن بعثی خرمشهر رو گرفت، جسد بی جان و عریان دختر خرمشهری رو به تیرک بلندی بستند و اونطرف کارون مقابل چشم های رزمنده های ایرانی گذاشتند. رگ غیرت رزمنده های ایرانی به جوش میاد و تک آورهای نیروی زمینی ارتش سه تا شهید می دهند تا بلاخره جسد اون دختر رو پایین میارند و بخاک می سپارند. بله درست خوندین، سه شهید برای جسد یک دختر مسلمان ایرانی.[/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، amirbagheri@ ، alemi ، masster.of.joint
مهدی098 تشکر شده: 13,846 تعداد نوشته: 0 تعداد پاسخ: 4,092 سابقه بازی در 56 سرور	‏1393/09/14 23:55:29 اعصاب تعطیل : آرومـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـ هستـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـم ولـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـی بــــــــــــه مـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـوقعش خیـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـلی شیـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـک و مجلسـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـی هـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـار مـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـی شـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـم ﻣﻦ ﻧــﻪ ﺣـــﻮﺻِـﻠﻪ ﺍﯾﻨــﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺨــﻮﺍﻡ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﮐَﺴﯽ ﺛﺎﺑِــﺖ ﮐﻨــﻢ !! ﻧﻪ ﭘِﯿﮕﯿـــﺮ ﺍﯾﻨــﻢ ﺑﺒﯿﻨــﻢ ﺑَﺮﺩﺍﺷـــﺖ ﺑَﻘﯿـــﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﯿـــﻪ !! ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺣَـــﺮﻑ ﺩﻳﮕـــﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﭼِﺸـــﻢ ﻛﺴـــﻰ ﻧﻴـــﻮﻣﺪﻡ . . . ﻛﻪ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﺩﻳﮕـــﺮﺍﻥ ﺑﺨـــﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﭼِﺸــﻢ ﻛﺴـــﻰ ﺑﻴﻮﻓﺘـــﻢ ..! ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﻢ ... ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺩﺭﮐﻢ ﮐﻦ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯽ ﺷﺮ ﮐﻢ ﮐﻦ... ××××× زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست... اعصاب تعطیل : :\| آرومـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـ هستـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـم ولـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـی بــــــــــــه مـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـوقعش خیـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـلی شیـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـک و مجلسـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـی هـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـار مـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـی شـِْـِْْـِْْـِْْْْـِْْْْـم ﻣﻦ ﻧــﻪ ﺣـــﻮﺻِـﻠﻪ ﺍﯾﻨــﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺑﺨــﻮﺍﻡ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻭﺍﺳﻪ ﮐَﺴﯽ ﺛﺎﺑِــﺖ ﮐﻨــﻢ !! ﻧﻪ ﭘِﯿﮕﯿـــﺮ ﺍﯾﻨــﻢ ﺑﺒﯿﻨــﻢ ﺑَﺮﺩﺍﺷـــﺖ ﺑَﻘﯿـــﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﯿـــﻪ !! ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺣَـــﺮﻑ ﺩﻳﮕـــﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﭼِﺸـــﻢ ﻛﺴـــﻰ ﻧﻴـــﻮﻣﺪﻡ . . . ﻛﻪ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﺩﻳﮕـــﺮﺍﻥ ﺑﺨـــﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﭼِﺸــﻢ ﻛﺴـــﻰ ﺑﻴﻮﻓﺘـــﻢ ..! ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﻢ ... ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺩﺭﮐﻢ ﮐﻦ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯽ ﺷﺮ ﮐﻢ ﮐﻦ... افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_پروازه ، alemi ، masster.of.joint
مهدی098 تشکر شده: 13,846 تعداد نوشته: 0 تعداد پاسخ: 4,092 سابقه بازی در 56 سرور	‏1393/09/15 00:14:18 ﯾﺎﺩﻣﻪ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺰﺍﺭ.... ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺎﻡ ﺭﻭی ﻗﺒﺮﺍ ﻧﺮﻩ.... ﺗﺎ ﺭﻭ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯽ ﺭفتم.... ﺟﯿﮕﺮﻡ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ.... ﭼﺸﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ.... ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ .... ﭼﻨﺪ....ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ ..... ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ .... ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ .... ﻗﺪﯾﻤﯽﻫﺎ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ تر.... ﺟﺪﯾﺪﯼ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺷﮑﯿﻞ ﺗﺮ .... ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ....!!!! ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﭘﺎﻡ ﺭﻓﺖ...!!!! ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ....!!!! اﻣﺎ ﺭﺍﺳﺘﺶ....ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ دیگه ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.... ﻣﺎ ﮐﻪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﻧﻤﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺣﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﭘﺎ ﺑﺬﺍﺭﯾﻢ.!! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﺍﺣﺖ ﺭﻭﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺸﻮﻥ ﭘﺎ ﻣﯿﺰﺍﺭﯾﻢ....!!!! ﮐﺎﺵ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﭽﻪ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﺪﯾﻢ..... بزرگ شدن آرزوی خوبی نبود....!!!! ××××× زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست... [b]ﯾﺎﺩﻣﻪ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺰﺍﺭ.... ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺎﻡ ﺭﻭی ﻗﺒﺮﺍ ﻧﺮﻩ.... ﺗﺎ ﺭﻭ ﯾﮑﯿﺸﻮﻥ ﻣﯽ ﺭفتم.... ﺟﯿﮕﺮﻡ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ.... ﭼﺸﺎﻣﻮ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ.... ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺵ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻡ .... ﭼﻨﺪ....ﺳﺎﻝ ﮔﺬﺷﺖ ..... ﻣﻦ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ .... ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ .... ﻗﺪﯾﻤﯽﻫﺎ ﭘﻮﺳﯿﺪﻩ تر.... ﺟﺪﯾﺪﯼ ﻫﺎ ﺑﺎ ﺳﻨﮓ ﺷﮑﯿﻞ ﺗﺮ .... ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﻢ....!!!! ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺭﻭﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﻗﺒﺮ ﭘﺎﻡ ﺭﻓﺖ...!!!! ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺘﻢ ....!!!! اﻣﺎ ﺭﺍﺳﺘﺶ....ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ دیگه ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.... ﻣﺎ ﮐﻪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﻧﻤﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺣﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺮﺩﻩ ﻫﺎ ﭘﺎ ﺑﺬﺍﺭﯾﻢ.!! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺭﺍﺣﺖ ﺭﻭﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺳﺸﻮﻥ ﭘﺎ ﻣﯿﺰﺍﺭﯾﻢ....!!!! ﮐﺎﺵ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﭽﻪ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﺪﯾﻢ..... بزرگ شدن آرزوی خوبی نبود....!!!![/b] افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند alemi ، lord_پروازه ، masster.of.joint