ساعتهــــا به این می اندیشم ، که چرا زنــــده ام هنـــوز ؟
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم ؟
خدا یادش رفته است مرا بکشــــد
یا تــــــو قرار است برگردی ؟
درد دارد!
کسی تنهایت بگذارد
که با جرم با او بودن
همه تنهایت گذاشتند!
[b]حالا که رفته ای
ساعتهــــا به این می اندیشم ، که چرا زنــــده ام هنـــوز ؟
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم ؟
خدا یادش رفته است مرا بکشــــد
یا تــــــو قرار است برگردی ؟
[/b]
[b]یه وقتایی که دلت گرفته . . .
بغض داری, آروم نیستی ,دلت براش تنگ شده. . .
حوصله ی هیچکس رو نداری!
به یاد اون لحظه ای بیوفت که بی قراری هاتو دید
اما چشماشو بست و رفت . . .
[/b]
گاهی با سکوتم ، فریاد کسی را جواب میدهم و به کمکش می شتابم
گاهی سکوتم ،فریاد می کند که به دادش برسم
گاهی فریادم ، سکوت می شود و اِنقدر آرام می شوم
که در میان فریاد ها به سکوت فرو می روم
آری فریاد من سکوت است !
http://1o2.ir/BEBIN6
آشنای ناشناس
[b]گاهی خسته می شوم
از بودنم
گاهی دلم می گیرد
گاهی از دیدار ها خسته می شوم
گاهی به دیدار ها دلتنگتر
گاهی یکی را صدا میزنم که به دادم برسد
گاهی فریاد کسی می شوم ، تا با من صدا بزند
گاهی با سکوتم ، فریاد کسی را جواب میدهم و به کمکش می شتابم
گاهی سکوتم ،فریاد می کند که به دادش برسم
گاهی فریادم ، سکوت می شود و اِنقدر آرام می شوم
که در میان فریاد ها به سکوت فرو می روم
آری فریاد من سکوت است ![/b]
به من می گفت:انقدر دوست دارم که اگه بیمیر...میمیرم..
باورم نمی شد...فقط یک امتحات ساده گفتم:بمیر
سالهاست در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم
.
.
.
عشق مثل اب میمونه می تونی اونو تو دستت قایمش کنی
اخرش یه روز دست تو باز می کنی میبینی نیست
قطره قطره چکید بی اینکه تو بفهمی اما دستت پر از خاطرست...
.
.
.
ازم پرسید منو بیشتر دوست داری یا زندگیتو؟خب منم راستشو گفتم
گفتم :زندگیمو!نپرسید چرا فقط گریه کرد و رفت اما نمی دونست
که اون خودش زندگیمه
.
.
.
ازم پرسید به خاطر کی زنده هستی؟با اینکه دوست داشتم داد
بزنم به خاطر تو بهش گفتم:به خاطر هیچ *
پرسید:پس به خاطر چی زنده هستی؟
با اینکه دلم داد می زد به خاطر دل تو با یه بغض غمگین گفتم به خاطر هیچی
ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟
در حالی که چشماش پر اشک بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زندست
.
.
.
شبی خواب دیدم با خدا دارم کنار ساحل قدم میزنم رد پای هر دو ی ما کنار ساحل بود وقتی برکشتم به گذشته نگاه کردم دیدم در موقع سختی تنها یک ردپا کنار ساحل است
پس رو به خدا گله کردم و گفتم:خدایا چرا موقع سختی مرا تنها گذاشتی؟ خدا لبخندی زد و گفت:فرزندم در ان موقع تو بر دوش من بودی
http://1o2.ir/BEBIN6
آشنای ناشناس
[b]
به من می گفت:انقدر دوست دارم که اگه بیمیر...میمیرم..
باورم نمی شد...فقط یک امتحات ساده گفتم:بمیر
سالهاست در تنهایی پژمرده ام کاش امتحانش نمی کردم
.
.
.
عشق مثل اب میمونه می تونی اونو تو دستت قایمش کنی
اخرش یه روز دست تو باز می کنی میبینی نیست
قطره قطره چکید بی اینکه تو بفهمی اما دستت پر از خاطرست...
.
.
.
ازم پرسید منو بیشتر دوست داری یا زندگیتو؟خب منم راستشو گفتم
گفتم :زندگیمو!نپرسید چرا فقط گریه کرد و رفت اما نمی دونست
که اون خودش زندگیمه
.
.
.
ازم پرسید به خاطر کی زنده هستی؟با اینکه دوست داشتم داد
بزنم به خاطر تو بهش گفتم:به خاطر هیچ کس
پرسید:پس به خاطر چی زنده هستی؟
با اینکه دلم داد می زد به خاطر دل تو با یه بغض غمگین گفتم به خاطر هیچی
ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟
در حالی که چشماش پر اشک بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زندست
.
.
.
شبی خواب دیدم با خدا دارم کنار ساحل قدم میزنم رد پای هر دو ی ما کنار ساحل بود وقتی برکشتم به گذشته نگاه کردم دیدم در موقع سختی تنها یک ردپا کنار ساحل است
پس رو به خدا گله کردم و گفتم:خدایا چرا موقع سختی مرا تنها گذاشتی؟ خدا لبخندی زد و گفت:فرزندم در ان موقع تو بر دوش من بودی[/b]
درد دارد!
کسی تنهایت بگذارد
که با جرم با او بودن
همه تنهایت گذاشتند!
[b]انـصاف نـیـست
که دنـیا آنـقدر کـوچک بـاشد
کــه آدم هـای تـکـراری را روزی صـد بـار بـبیـنـی
و آنـقـدر بـزرگ باشد
کــه نتوانی آن کسی راکه دلت مـیـخواهد
حتی یک بار بـبیـنی...!!
[/b]
انجمن عصرپادشاهان قسمتی از باشگاه بازیکنان عصرپادشاهان است. از این جهت دارای ثبت نام مجزا نمی باشد. هر بازیکنی که عضو عصرپادشاهان است، می تواند با نام کاربری و رمز مرکزی خود در انجمن نیز لاگین نماید.