جستجو برای 'سن'
# عنوان متن نویسنده تاریخ
5901 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
ممد حسن

‏1393/03/14 11:55:05
5902 داستان کوتاه
... برکه بود این جمله را حک کرد:

امروز بهترین دوستم مرا از مرگ نجات داد.

بعد از آن ماجرا دوستش پرسید این چه کاری بود که تو کردی ؟

وقتی سیلی خوردی روی شنها آن جمله را نوشتی و الان این جمله را روی سنگ حک کردی ؟

دوستش جواب داد وقتی دلمان از کسی آزرده می شود باید آن را روی شنها بنویسیم تا بادهای بخشش آن را با خود ببرد. ولی وقتی کسی به ما خوبی می کند باید آن را روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آنرا به فراموشی بسپارد.
‏1392/10/05 19:17:41
5903 داستان کوتاه
... به هم زده.

از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش می دهد، در چشم هایشان نگاه می کند، به درد و دلشان می رسد، حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می کنند، همدیگر را در آغوش می کشند و می بوسند. دوزخ جای این کارها نیست!

لطفا این مرد را پس بگیرید!

با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی، خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند(پائولو کوئیلو)
‏1392/10/17 17:22:46
5904 داستان کوتاه
... رش زد. به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه.
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره‌ای نوشت: سند جهنم
مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. سپس به میدان اصلی شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم را خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی‌دهم!
‏1392/10/20 17:15:46
5905 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
al.ha
ممد حسن




‏1393/03/14 11:55:35
5906 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
ممد حسن

‏1393/03/20 20:55:37
5907 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
آرمان خان
ممد حسن
‏1393/03/20 21:24:03
5908 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
ممد حسن
lord_sepehr


‏1393/03/27 18:17:55
5909 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
ممد حسن

‏1393/03/27 22:42:04
5910 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
ممد حسن
lord_sepehr
amin142142



‏1393/03/27 22:46:09
5911 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
واکسنننننن
‏1393/04/02 12:22:06
5912 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده

من خودکشی میکنم واکسن نمیزنم
‏1393/04/02 12:24:49
5913 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
sa-ghar

من خودکشی میکنم واکسن نمیزنم

بزن حال وده
خیلی خوشم اومد 2 بار زدم
‏1393/04/02 12:26:07
5914 داستان کوتاه
... رش زد. به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه.
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره‌ای نوشت: سند جهنم
مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. سپس به میدان اصلی شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم را خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی‌دهم![/div][/quote]
تکراری بود
‏1392/10/20 17:24:19
5915 داستان کوتاه
... رش زد. به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه.
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره‌ای نوشت: سند جهنم
مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. سپس به میدان اصلی شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم را خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی‌دهم![/div][/quote]
تکراری بود[/div][/quote]
شما که پسر خوبی هستی چرا تو تاپیک های ما میگردی اقای فامیلی حرف های زشتتون هنوز از یادم نرفته
‏1392/10/20 17:27:19
5916 داستان کوتاه
اینو ترسناک میزارم:

دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای اینکه از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!
اینطوری تعری
‏1392/10/20 20:34:44
5917 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
سامورایی3
sa-ghar

من خودکشی میکنم واکسن نمیزنم

بزن حال وده
خیلی خوشم اومد 2 بار زدم

دو بار؟؟؟؟؟
مگه چنتاست
ماماااااااااااااااااان
‏1393/04/02 12:27:19
5918 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
[quote]
sa-ghar
سامورایی3
sa-ghar

من خودکشی میکنم واکسن نمیزنم

بزن حال وده
خیلی خوشم اومد 2 بار زدم

دو بار؟؟؟؟؟
مگه چنتاست
ماماااااااااااااااااان
[/quo
‏1393/04/02 12:28:42
5919 داستان کوتاه
... رش زد. به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم چقدر است؟
کشیش تعجب کرد و گفت: جهنم؟! مرد دانا گفت: بله جهنم. کشیش بدون هیچ فکری گفت: ۳ سکه.
مرد سراسیمه مبلغ را پرداخت کرد و گفت: لطفا سند جهنم را هم بدهید. کشیش روی کاغذ پاره‌ای نوشت: سند جهنم
مرد با خوشحالی آن را گرفت از کلیسا خارج شد. سپس به میدان اصلی شهر رفت و فریاد زد: من تمام جهنم را خریدم، این هم سند آن است. دیگر لازم نیست بهشت را بخرید چون من هیچ کس را داخل جهنم راه نمی‌دهم![/div][/quote]
تکراری بود[/div][/quote]
شما که پسر خوبی هستی چرا تو تاپیک های ما میگردی اقای فامیلی حرف های زشتتون هنوز از یادم نرفته[/div][/quote]
این چیزا به ما نمیچسبه
کدوم حرف زشت؟
اگه حرف زشت زده بودم که الآن مسدود بودم!
ادامه تاپیک>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
‏1392/10/20 20:49:37
5920 داستان نویسی
... تها
انجا چادری را دیدیم
داخل رفتیم و کل کاربران انجمن انجا بودند
تا اینکه کسی که پشت این ماجراها بود اومد
اورا نشناختیم نقابی داشت
چوب دستی جادوییش را اورد
و ما فرار کردیم
تا اینکه پشت یک سنگ خیلی بزرگ مخفی شدیم
ولی جای خالی 3 نفر را حس کردیم
ان ها هنگام فرار مرده بودند
و ساغر و صالح و رموو مرده بودند
وقتی برای عزاداری نداشتیم که من روی زمین سنگی بزرگ دیدم که اگر اورا پرت می کردم او چند ماه بیهوش می شد
و اورا پرت کردم
به سمتش دویدیم و نقابش را برداشتیم
اه چیزی که می دیدیم باورمان نمی شد
او امیر دود بود


فهمیدیم ما در صحرای افریقا هستیم ووارد مصر شدیم
2 هفته انجا ماندیم و وارد ایران شدیم
اولین کارمان این بود امیر دود را به زندان انداختیم و محکوم به اعدام شد
در عزاداری ساغرو صالح و رموو شرکت کردیم و در انجمن همه تاپیک هایی راجع به این موضوع دادند

پایان
ببخشید اولین داستانمه ممکنه جالب نشده باشه[/div][/quote]
جالب بود..
منم دارم مینویسم
‏1392/10/02 00:28:36
5921 احساست رو با یک شکلک به نفر قبلیت نشون بده
تبریک میگم سنگین ترین اسپمی بود که به عمرم دیده بودم...
‏1393/05/18 22:10:25
5922 معرفی
پروازه . فامیلیمو نمیگم قبلا گفتم
سن 22 البته دارم میرم 23
تحصیلات : دانشجوی ترم اخر پرستاری
شغل .. فعلا کاراموزی میگذرونم تو بیمارستان ..
علایق : نقاشی (سیاه قلم ) - تکواندو - کیک بوکسینگ - و... بچه های کوچیک مخصوصا اگه لپ داشت
‏1393/11/20 16:15:42
5923 معرفی
[quote]
lord_پروازه
[div]پروازه . فامیلیمو نمیگم قبلا گفتم
سن 22 البته دارم میرم 23
تحصیلات : دانشجوی ترم اخر پرستاری
شغل .. فعلا کاراموزی میگذرونم تو بیمارستان ..
علایق : نقاشی (سیاه قلم ) - تکواندو - کیک بوکسینگ - و... بچه های کوچیک مخصوصا اگه لپ داشت
‏1393/11/20 16:17:19
5924 معرفی
alemi
اسمم محمدرضای فامیلیمو نمیگم
سنم کمه
مجردم (09117587552)
دیپلم کامپیوتر دارم
آدم ساکتیم هستم

خونتون کجاست برای امر خیر مزاحم بشیم
‏1393/11/20 16:37:27
5925 معرفی
[quote]
lord_پروازه
[quote]
alemi
[quote][div]مهدی-098
[quote][div]alemi
اسمم محمدرضای فامیلیمو نمیگم
سنم کمه
مجردم (09117587552)
دیپلم کامپیوتر دارم
آدم ساکتیم هستم
[/quote]
خونتون کجاست برای امر خیر مزاحم بشیم
[/quote]
گفتم سنم کمه
سن ب
‏1393/11/20 16:42:45
منوی کاربری

پیغام

بستن