به قول یوزی از اسمش معلومه

نویسنده | پیغام |
---|---|
|
داستان و حکایت 1398/08/15 08:55:27
به قول یوزی از اسمش معلومه
![]() |
|
1398/08/15 09:31:35
کلاهش پس معرکه است
معرکه گیری به عنوان یکی از روش ها و ابزارهای رسانه ای برای سرگرمی و اطلاع رسانی تا زمان های نه چندان دور بسیار کاربرد داشته است. افرادی در نقش درویش، پهلوان یا شعبده باز در معابر عمومی سفره ای پهن می کردند و مردم در نقش تماشاچی با هدف سرگرم شدن یا از روی کنجکاوی با فاصله ای از سفره، دایره وار می ایستادند و گفته ها و حرکات را می شنیدند و می دیدند. وقتی تعداد تماشاچیان زیاد می شد، معرکه گیر صف های جلویی از تماشاچیان را مجبور می کرد که بنشینند تا بقیه تماشاچیان که عقب تر ایستاده اند، بتوانند بساط معرکه گیری را ببینند. گاهی اتفاق می افتاد یکی از تماشاچیان که در صف جلو نشسته بود با اطرافیان اختلاف پیدا می کرد و یا رفتاری از او سرمی زد که موجب حواس پرتی معرکه گیر و اختلال نظم می شد. در این موقع یکی از تماشاچیان به منظور دفع شر، کلاه (که در زمان های قدیم استفاده از آن نزد مردم بسیار رایج بود) آن شخص مخل و مزاحم را که در صف اول نشسته بود بر می داشت و به خارج از دایره، یعنی پس معرکه پرتاب می کرد. شخص مزاحم که کلاهش پس معرکه افتاده بود برای بدست آوردن کلاهش اضطراً از معرکه خارج می شد و سایرین جایش را می گرفتند و دیگر نمی توانست به صف اول بازگردد. «کلاهش پس معرکه است»از این رهگذر و بساط معرکه گیری به صورت ضرب المثل درآمد. این ضرب المثل ناظر بر شخصی است که در اموری که دیگران نیز شرکت دارند تنها او با وجود تلاش و فعالیت خستگی ناپذیر به مقصود نرسد و از مساعی و زحمات خویش بهره نگیرد یا در زمانی که گفته می شود «فلانی کلاهش پس معرکه است»یعنی وضعش طوری است که احتمال موفقیت نمی رود |
|
1398/08/15 17:21:18
بوس آیینه
در دانشگاهی در کانادا مد شده بود دخترها وقتی می رفتند تو دستشویی، بعد از آرایش کردن، آیینه را می بوسیدند تا جای رژ لبشون روی آینه دستشویی بماند. مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. به دانشجویان تذکر هم داده شده بود اما فایده ای نداشت. موضوع را با رییس دانشگاه در میان می گذارند. فردای آن روز، رییس دانشگاه تمام دخترها رو جمع می کند جلوی در دستشویی و می گوید: «کسانی که که این کار را می کنند خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت می کنند. حالا برای اینکه شما ببینید پاک کردن جای رژ لب چقدر سخت است، مستخدم یک بار جلوی شما سعی می کند جای رژ لب روی آیینه را پاک کند.» مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال را فرو کرد توی آب توالت و بعد که دستمال خیس شد شروع کرد به پاک کردن آیینه. از آن به بعد در دانشگاه دیگر هیچ کَس آیینه ها رو نبوسید!
این مطلب در 1398/08/15 17:21:18 نوشته شده است و در 1398/08/15 17:22:31 ویرایش شده است .
|
|
1398/08/18 17:37:55
همین آش و همین کاسه
در زمان نادرشاه افشار، یکی از استانداران او به مردم خیلی ظلم می کرد و مالیاتهای فراوان از آنان می گرفت. مردم به تنگ آمده و شکایت او را نزد نادر بردند. نادر پیغامی برای استاندار فرستاد ولی او همچنان به ظلم خود ادامه می داد. وقتی خبر به نادر رسید، چون دوست نداشت کسی از فرمانش سرپیچی کند، همه استانداران را به مرکز خواند. دستور داد استاندار ظالم را قطعه قطعه کنند و از او آشی تهیه کنند. بعد آش را در کاسه ریختند و به هر استاندار یک کاسه دادند و نادر به استانداران گفت: «هر کَس به مردم ظلم و تعدی کند، همین آش است و همین کاسه.»
این مطلب در 1398/08/18 17:37:55 نوشته شده است و در 1398/08/18 17:38:42 ویرایش شده است .
|
|
1398/08/24 02:15:41
منبع داستان ها و حکایت:
http://www.yekibood.ir |
منوی کاربری
|
||