هر کسی شعر یا مطلب جالبی پیدا کرد بزاره اینجا
این مطلب در 1398/04/10 04:14:54 نوشته شده است و در 1398/04/10 04:15:30 ویرایش شده است .
نویسنده | پیغام |
---|---|
|
شعر پارسی یا فارسی 1398/04/10 04:14:54
هر کسی شعر یا مطلب جالبی پیدا کرد بزاره اینجا
این مطلب در 1398/04/10 04:14:54 نوشته شده است و در 1398/04/10 04:15:30 ویرایش شده است .
|
|
1398/04/10 04:56:02
من گرفتم تو نگیر
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر من گرفتم تو نگیر چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر من گرفتم تو نگیر بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر یاد آن روز بخیر زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر من گرفتم تو نگیر یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم تک و تنها بودم زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر من گرفتم تو نگیر بودم آن روز من از طایفه دُرد کشان بودم از جمع خوشان خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر من گرفتم تو نگیر ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم بستر راحت و نرم زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر من گرفتم تو نگیر بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم مستحق لگدم چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر من گرفتم تو نگیر من از آن روز که شوهر شده ام خ ر شده ام خ ر همسر شده ام می دهد یونجه به من جای پنیر من گرفتم تو نگیر ایرج میرزا
این مطلب در 1398/04/10 04:56:02 نوشته شده است و در 1398/04/10 04:57:36 ویرایش شده است .
|
|
1398/04/17 04:40:26
ازدحام و فشار از هر سو
زور آرنج و ضربه زانو بدترین بوی عالم است الحق بوی سیر و پیاز و عطر و عرق کارمند و محصل و عملی کامبیز و غضنفر و مملی تاجر و دزد و دکتر و بیکار لاغر و چاق و سالم و بیمار گاه دعوای عده ای سالار فحش های به شدت کش دار یک نفر غرق در سطور کتاب یک نفر هم کنار او در خواب |
|
1398/04/26 11:29:30
شنیدم در زمان خسرو پرویز
گرفتند آدمی را توی تبریز به جرم نقض قانون اساسی و بعضی گفتمان های سیاسی ولی آن مرد دور اندیش، از پیش قراری را نهاده با زن خویش که از زندان اگر آمد زمانی به نام من پیامی یا نشانی اگر خودکار آبی بود متنش بدان باشد درست و بی غل و غش اگر با رنگ قرمز بود خودکار بدان باشد تمام از روی اجبار تمامش از فشار بازجویی ست سراپایش دروغ و یاوه گویی ست گذشت و روزی آمد نامه از مرد گرفت آن نامه را بانوی پر درد گشود و دید با هالو مآبی نوشته شوهرش با خط آبی: عزیزم، عشق من، حالت چه طور است؟ بگو بی بنده احوالت چه طور است؟ اگر از ما بپرسی، خوب بشنو ملالی نیست غیر از دوری تو من این جا راحتم، کیفور ِ کیفور بساط عیش و عشرت جور و واجور در این جا سینما و باشگاه است غذا، آجیل، میوه رو به راه است کتک با چوب یا شلاق و باطوم تماما شایعاتی هست موهوم هر آن * گوید این جا چوب دار است بدان آن هم دروغی شاخدار است در این جا استرس جایی ندارد درفش و داغ معنایی ندارد کجا تفتیش های اعتقادی ست؟ کجا سلول های انفرادی ست؟ همه این جا رفیق و دوست هستیم چو گردو داخل یک پوست هستیم در این جا بازجو اصلا نداریم شکنجه، اعتراف، عمرا نداریم به جای آن اتاق فکر داریم روش های بدیع و بکر داریم عزیزم، حال من خوب است این جا گذشت عمر، مطلوب است این جا کسی را هیچ کاری با کسی نیست نشانی از غم و دلواپسی نیست همه چیزش تماما بیست این جا فقط خودکار قرمز نیست این جا! |
|
1398/04/28 17:03:28
خانمــی با همســــــرش گفــت اینچنیـــــن :
کای وجــــــودت مــــایه ی فخـــــر زمیــــــن ! ای که هستـــی همســـری بس ایــــده آل ! خواهشــــی دارم .. مکُــــن قال و مقـــــال ! هفــــت سیـــــن تازه ای خواهــــــم ز تـــــو غیـــــــر خرج عیـــــد و ... غیــــر از رختِ نو "سین" یک ، سیّاره ای ، نامــــش پـــــراید تا برانـــــــــم مثـــــــل بـــــرق و مثــــــل باد "سین" دوم ، سینــــه ریـــــزی پُر نگیـــــــن تا پَــــرَد هــــوش از سر عمّـــــه شهیــــن ! "سین" سوم ، یک سفـــــر سوی فـــــرنگ دیـــــــــدن نادیــــــــده هـــــــای رنـگ رنـگ "سین" چارم ، ساعتی شیـــــک و قشنگ تا که گویـــــم هست سوغـــات فرنــــــگ ! "سین" پنجـم ، سمــــع دستـــورات مــن ! تا ببالــــــم مـــــن به خــود ، در انجمــــن ! .... آنگه ، آن بانـــــو ، کمـــــــی اندیشــــه کرد رندی و دوز و کلَـــــــــک را پیشــــــــه کرد ! گفــــــت با ناز و کرشمـــــه ، آن عیـــــال !! من دو "سین" کم دارم ، ای نیکـو خصال ! .... گفت شویش : من کنــــــــــون یاری کنم با عیال خویـــــــــش ، همکـــــاری کنم !! "سین" ششم ، سنگ قبـــری بهر من ! تا ز من عبـــــــرت بگیرد مـــــــــرد و زن ! "سین" هفتم ، سوره ی الحمد خوان ... بعد مرگــــــم ، بَهر شــــوی بی زبان !!! |
|
1398/05/01 10:10:32
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الا اگر حریف مایی اتحاد فقط fighter
فیلم هم فقط FAIRY TAIL |
|
1398/05/01 17:41:32
کلا حال امروزت جنگیه |
اکانت های فعال کنونی |
1398/05/02 04:11:01
زمینِ گرد چه می خواهد
به جز به گردِ تو چرخیدن سپس به سوی تو غلتیدن سپس به پای تو افتادن توان این همه در من نیست مرا ببخش اگر ماهی عاشق این شعرم ، بخشی از شعر "در مسافت باران" سروده حسین صفا ، عمیق تر از اونچه که فکرشو میتونید بکنید. زندگی صحنۀ یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمۀ خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته به جاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد |
|
1398/05/02 20:49:47
آخرش نفهمیدم اینجائی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من...
من که در این جمع گذشتم از هرچه ارزوست دست غم دیگر چه میخواهد از دل تنهای من؟ از اقای میلاد تهرانی |
منوی کاربری
|
||