و اما ادامه داستان ....
بعد از اینکه ممد حسن میبینه بانوی برکه معین رو میکشه و توی برکه میندازه خون جلوی چشماش رو میگیره و ضربه ای کاری به کراکن وارد میکنه و موفق میشه 4 تا از شاخک هاش رو از بین ببره بانوی برکه از دیدن این صحنه عصبانی میشه و داد میزنه :
- (بانوی برکه) : کراکـــــن
... تمام قدرتت همین بود .. بلند شو و زندش نذار
که کرکاکن جون تازه ای میگیره و بعد نعره ای بلند و مهیب دوباره به ممدحسن حمله میکنه ...
ممدحسن هم سعی میکنه که فرار کنه ولی به خاطر استفاده از ضربه ای که تازه زده بود حسابی بدنش خستس و کراکن ممد حسن رو گیر میندازه و با یکی از شاخک هاش میگیرتش
-( بانوی برکه ) : خوبــه ... حالا لهش کن
که یه دفعه صدایی از برکه میاد .. بر میگردن نگاه میکنن .. یه دست رو میبینن که سر از آب بیرون اورده و اکسکالیبور رو گرفته یه ستون نور طلایی هم که هاله هایی سیاه دورش میچرخن تا آسمون رفته .. یکم دیگه که نگاه میکنن میبینن اون معین که از برکه بیرون میاد
-( بانوی برکه ) : امکان نــداره ... مطمئن شدم که مرده .. چطور جون سالم به در برده
-(ممدحسن که از دیدن دوباره معین خوشحاله میگه ) : شرمنده انگار هنوز وقتش نشده به دست تو بمیرم هیــولا
دوباره انرژیش رو جمع میکنه تو یه تیر ... (killing art - explotion)
... بعید میدونم حتی هیولایی مثل تو بتونه از انفجار این تیر تو این فاصله جور سالم به در ببره
-(بانوی برکه ) : مگه دیوانه شدی .. خودت هم باهاش نابود میشی
-(ممدحسن) : شرمنده ولی به لطف هدیه یکی از دوستام مثل اینکه آتیش روم اثر نداره
این رو میگه و تیر رو رها میکنه ... تیر مستقیم وسط صورتت کراکن میخوره موج انفجار کراکن رو پرت میکنه بیرون برکه ... ممد حسن هم میفته تو آب ... خودش به لطف گردنبندش صدمه خیلی جدی نمیبینه ولی کراکن دیگه توانایی بلند شدن نداره
ازون طرف معین که تازه از آب بیرون اومده و به خاطر اکسکالیبور مملو از قدرته هنوز سرش گیج میره و همه جا رو تار میینه که صدا و موج انفجار ممد حسن اونو بیدار میکنه
-(معین) : هنوز نمیدونم چه خبره ولی قدرت رو که تو بدنم جریان داره حس میکنم
... آهای افریته چند لحظه صبر کن الان با یه ضربه کارت رو میسازم
و شمشیرش رو بالای سر میبره و تمام قدرتش رو روی این ضربه میذاره
بانوی برکه که حسابی خونش جوش امده و باورش نمیشه که یه انسان و الف اینقدر تونسته باشن بهش غلبه کنن .. بلاخره خودش میخواد شروع کنه به جنگیدن و عصای توی دست راستش رو بالا میاره و شروع میکنه به اسپل خوندن و چند تا محافظ و شیلذ جادویی ایجاد میکنه
-(که ممد حسن داد میزنه ) : هنوز کارت با من تموم نشـــده
معین که تمام حواس بانوی برکه رو جمع کرده بود باعث شده بود از ممد حسن غافل میشه ... وقتی بر میگرده میبینه ممد حسن در حالی که روی یکی از زانو هاش نشسته اون رو نشونه گرفته
-(ممد حسن ) : اشتبات اینجا بود از همون اول مارو دست کم گرفتی و خودت وارد جنگ نشدی
این رو میگه و زه کمان رو تا آخر میکشه جوری که کمان صدای جیر جیر میده و نوک تیر به خاطر جادویی که توش جمع شده به رنگ قرمز گداخته دراومده ... شرمنده ولی کارت دیگه تمومه (killing art - Execution) ... تیر رها شده با قدرت و سرعت زیادی به سمت بانوی برکه به پرواز در میاد
بانوی برکه که حسابی غافلگیر شده تمامی محافظ ها و شیلد های جادویی ایجاد شده رو روبروی این تیر قرار میده ... اما قدرت تیر ممدحسن به قدری زیاده که دونه دونه این سد های جادویی رو رد میکنه .. بانوی برکه که میبینه جادو مقابلش فایده نداره سعی میکنه خودش رو از مسیر تیر کنار بکشه ولی دیر شده و تیر کتف راستش رو از جا میکنه
-(ممدحسن) : در حالی که به خاطر خستگی زیاد دیگه جونی تو تنش نمونده میگه .. باز هم دستکم گرفتی مارو ... اگه بعد از قرار دادن شیلد های جادویی روبروی تیرم زودتر جاخالی میدادی ... الان به این حالو روز نمی افتادی ... شرمنده معین ولی بقیه ش باتو (خودش هم میافته بیهوش میشه
)
-(بانوی برکه) : نـــــه ... امکان نداره من اینجوری شکست بخـــورم
معین هم که تا الان شمشیرش رو بالای سرش گرفته بود و داشت قدرتش رو تو شمشیرش جمع میکرد میگه : شرمنده افریته ولی کارت دیگه تمومه ... فریاد میزنه ( excalibur - dark resonance ) و شمشیرش رو پایین میاره ... قدرت جمع شده به یک باره خالی میشه و موجی به رنگ سیاه کرکن و بانوی برکه رو تو خودش میبلعه
ممد حسن وقتی از بهوش میاد میبینه معین کنارش نشته و تخم اژدها تو دستشه
-(معین) : بیدار شدی ؟؟؟ وقتشه بریم
-(ممد حسن) : خودت سالمی چیزیت نشده ؟؟؟
اون افریته چی شد ... اون قدرت عجیبت مال چی بود
-(معین) : اون زن دیگه جای نگرانی نیس .... خودم هم آره وقتی افتادم تو آب مثل اینکه خوب شدم ... محض احتیاط مقدار ازین آب رو هم با خودمون میبریم .. این قدرت هم مربوط به شمشیرمه داستانش مفصله باشه یه وقت دیگه
...........
همزمان در خرابه های دهکده نیروانا
امیر حسین بعد از مداوای سطحی از 2 نفر که حالشون بهتره بقیه س میخواد که حواسشون به مریضا باشه
- (امیر حسین رو میکنه شاهین و میگه ) : معین و ممد حسن خیلی دیر کردن ... میترسم اتفاقی براشون افتاده باشه ... جای تقریبی جادوگر رو معین بم گفته باهام بیا بریم یه سروگوشی آب بدیم
شرمنده طولانی شد یکم ... همزمان که امیرحسین وشاهین میخوان برن پیش جادوگر معین و ممد حسن هم برمیگردن ... تو خونه جادوگر چه اتفاقی براشون میفته؟؟؟ ... ایا واقعا نگین با آرش همدسه و براشون نقشه داره ؟؟؟ قسمت بعد هم دنبال کنین
این مطلب در 1395/04/12 16:39:17 نوشته شده است و در 1395/04/12 18:58:12 ویرایش شده است .
امیرحسینم
فقط خواهشا رعایت کنین بعضی مباحث جا و مکان خودشون رو دارن
[b]و اما ادامه داستان ....
[/b]
بعد از اینکه ممد حسن میبینه بانوی برکه معین رو میکشه و توی برکه میندازه خون جلوی چشماش رو میگیره و ضربه ای کاری به کراکن وارد میکنه و موفق میشه 4 تا از شاخک هاش رو از بین ببره بانوی برکه از دیدن این صحنه عصبانی میشه و داد میزنه :
- (بانوی برکه) : کراکـــــن :!: ... تمام قدرتت همین بود .. بلند شو و زندش نذار :x
که کرکاکن جون تازه ای میگیره و بعد نعره ای بلند و مهیب دوباره به ممدحسن حمله میکنه ...
ممدحسن هم سعی میکنه که فرار کنه ولی به خاطر استفاده از ضربه ای که تازه زده بود حسابی بدنش خستس و کراکن ممد حسن رو گیر میندازه و با یکی از شاخک هاش میگیرتش
-( بانوی برکه ) : خوبــه ... حالا لهش کن :x
که یه دفعه صدایی از برکه میاد .. بر میگردن نگاه میکنن .. یه دست رو میبینن که سر از آب بیرون اورده و اکسکالیبور رو گرفته یه ستون نور طلایی هم که هاله هایی سیاه دورش میچرخن تا آسمون رفته .. یکم دیگه که نگاه میکنن میبینن اون معین که از برکه بیرون میاد:o
-( بانوی برکه ) : امکان نــداره ... مطمئن شدم که مرده .. چطور جون سالم به در برده :icon_2:
-(ممدحسن که از دیدن دوباره معین خوشحاله میگه ) : شرمنده انگار هنوز وقتش نشده به دست تو بمیرم هیــولا :D
دوباره انرژیش رو جمع میکنه تو یه تیر ... (killing art - explotion)
... بعید میدونم حتی هیولایی مثل تو بتونه از انفجار این تیر تو این فاصله جور سالم به در ببره :mrgreen:
-(بانوی برکه ) : مگه دیوانه شدی .. خودت هم باهاش نابود میشی :lol:
-(ممدحسن) : شرمنده ولی به لطف هدیه یکی از دوستام مثل اینکه آتیش روم اثر نداره :mrgreen:
این رو میگه و تیر رو رها میکنه ... تیر مستقیم وسط صورتت کراکن میخوره موج انفجار کراکن رو پرت میکنه بیرون برکه ... ممد حسن هم میفته تو آب ... خودش به لطف گردنبندش صدمه خیلی جدی نمیبینه ولی کراکن دیگه توانایی بلند شدن نداره :!:
ازون طرف معین که تازه از آب بیرون اومده و به خاطر اکسکالیبور مملو از قدرته هنوز سرش گیج میره و همه جا رو تار میینه که صدا و موج انفجار ممد حسن اونو بیدار میکنه
-(معین) : هنوز نمیدونم چه خبره ولی قدرت رو که تو بدنم جریان داره حس میکنم :icon_14:
... آهای افریته چند لحظه صبر کن الان با یه ضربه کارت رو میسازم :twisted: و شمشیرش رو بالای سر میبره و تمام قدرتش رو روی این ضربه میذاره
بانوی برکه که حسابی خونش جوش امده و باورش نمیشه که یه انسان و الف اینقدر تونسته باشن بهش غلبه کنن .. بلاخره خودش میخواد شروع کنه به جنگیدن و عصای توی دست راستش رو بالا میاره و شروع میکنه به اسپل خوندن و چند تا محافظ و شیلذ جادویی ایجاد میکنه
-(که ممد حسن داد میزنه ) : هنوز کارت با من تموم نشـــده :!:
معین که تمام حواس بانوی برکه رو جمع کرده بود باعث شده بود از ممد حسن غافل میشه ... وقتی بر میگرده میبینه ممد حسن در حالی که روی یکی از زانو هاش نشسته اون رو نشونه گرفته :o
-(ممد حسن ) : اشتبات اینجا بود از همون اول مارو دست کم گرفتی و خودت وارد جنگ نشدی
این رو میگه و زه کمان رو تا آخر میکشه جوری که کمان صدای جیر جیر میده و نوک تیر به خاطر جادویی که توش جمع شده به رنگ قرمز گداخته دراومده ... شرمنده ولی کارت دیگه تمومه (killing art - Execution) ... تیر رها شده با قدرت و سرعت زیادی به سمت بانوی برکه به پرواز در میاد :icon_12:
بانوی برکه که حسابی غافلگیر شده تمامی محافظ ها و شیلد های جادویی ایجاد شده رو روبروی این تیر قرار میده ... اما قدرت تیر ممدحسن به قدری زیاده که دونه دونه این سد های جادویی رو رد میکنه .. بانوی برکه که میبینه جادو مقابلش فایده نداره سعی میکنه خودش رو از مسیر تیر کنار بکشه ولی دیر شده و تیر کتف راستش رو از جا میکنه :D
-(ممدحسن) : در حالی که به خاطر خستگی زیاد دیگه جونی تو تنش نمونده میگه .. باز هم دستکم گرفتی مارو ... اگه بعد از قرار دادن شیلد های جادویی روبروی تیرم زودتر جاخالی میدادی ... الان به این حالو روز نمی افتادی ... شرمنده معین ولی بقیه ش باتو (خودش هم میافته بیهوش میشه :roll: )
-(بانوی برکه) : نـــــه ... امکان نداره من اینجوری شکست بخـــورم :icon_6:
معین هم که تا الان شمشیرش رو بالای سرش گرفته بود و داشت قدرتش رو تو شمشیرش جمع میکرد میگه : شرمنده افریته ولی کارت دیگه تمومه ... فریاد میزنه ( excalibur - dark resonance ) و شمشیرش رو پایین میاره ... قدرت جمع شده به یک باره خالی میشه و موجی به رنگ سیاه کرکن و بانوی برکه رو تو خودش میبلعه :mrgreen:
ممد حسن وقتی از بهوش میاد میبینه معین کنارش نشته و تخم اژدها تو دستشه
-(معین) : بیدار شدی ؟؟؟ وقتشه بریم
-(ممد حسن) : خودت سالمی چیزیت نشده ؟؟؟ :shock: اون افریته چی شد ... اون قدرت عجیبت مال چی بود :?
-(معین) : اون زن دیگه جای نگرانی نیس .... خودم هم آره وقتی افتادم تو آب مثل اینکه خوب شدم ... محض احتیاط مقدار ازین آب رو هم با خودمون میبریم .. این قدرت هم مربوط به شمشیرمه داستانش مفصله باشه یه وقت دیگه:roll:
[b]...........
همزمان در خرابه های دهکده نیروانا[/b]
امیر حسین بعد از مداوای سطحی از 2 نفر که حالشون بهتره بقیه س میخواد که حواسشون به مریضا باشه
- (امیر حسین رو میکنه شاهین و میگه ) : معین و ممد حسن خیلی دیر کردن ... میترسم اتفاقی براشون افتاده باشه ... جای تقریبی جادوگر رو معین بم گفته باهام بیا بریم یه سروگوشی آب بدیم :geek:
[b]شرمنده طولانی شد یکم :icon_3: ... همزمان که امیرحسین وشاهین میخوان برن پیش جادوگر معین و ممد حسن هم برمیگردن ... تو خونه جادوگر چه اتفاقی براشون میفته؟؟؟ ... ایا واقعا نگین با آرش همدسه و براشون نقشه داره ؟؟؟ قسمت بعد هم دنبال کنین :D[/b]