به نام خدا
سلام .. امیرحسینم ... برای کسایی که اطلاع نداشتن تا حالا داستان عصر اژدها یه داستان تخیلی زایده ذهن متوهم بنده س
که قهرمان هاش رو بچه های انجمن تشکیل میدن ... این قسمت فصل 2 شروع میشه قسمت های قبلی هم تو تاپیک های من موجوده و میتونین مشاهده ش کنین
......
دهکده نیروانا
سه ماهی از برگشتن معین و ممد حسن به دهکده و کامل کردن ماموریتشون میگذره ... ممحد حسن که تونستن خودش رو از مهر و ننگ بردگی پاک کنه الان یه درجه ترفیع گرفته و از سواره نظام مبتدی به سواره نظام عادی ترفیع درجه داشته
الان از آخرین ماموریتش برگشته و به خاطر تولد شاهین (برادر کوچیک امیرحسین) خونه اون ها دعوته
( در حالی که در باز میشه و ممدحسن داخل میاد ) : سلام ... شرمنده دیر که نکردم ... بعد از ماموریت باس یه سر میرفتم مرکز برای دادن گزارش برا همین دیر شد
-( صلاح الدین - پدر شاهین و امیرحسین) : اتفاقا خیلی هم به موقع اومدی الاناس که کیک هم آماده بشه
-(شاهین) : خوش اومدی ممد حسن ... امروز من 18 سالم میشه و میتونم تست بدم شاید منم تونستم به اژدها سوارا بپیوندم .. اون موقع میتونیم با هم به ماموریت بریم
... حالا کادو چی اوردی برام ؟؟؟
-(صلاح الدین) : بذار برسه بعد ازش کادو بخواه ... خب کیک هم آماده شد تا شما دارین کیک رو میبرین من برم کادوت رو بیارم
-(ممد حسن) : بیا شاهین اینم کادوی من (در حالی که یه انگشتر بهش میده) این جزو پاداش های آخرین ماموریتم بود بهت قدرت شنوایی تا شعاع 500 متر رو میده
-(شاهین انگشتر رو به دست میکنه ) : 500 متر ؟؟؟ ممنون نمیدونم چی بگم واقعا خوشحال شدم
صلاح الدین در حالی که در صندوقچه قدیمیش رو باز میکنه ... یه شمشیر سیاه و بلند بیرون میاره ... و به شاهین میدش
-(صلاح الدین) : این اولین شمشیر درست حسابی ساخته من بود
( یادآوری میکنم که ایشون کار اصلیش آهنگریه )
پدرم که از کار من خوشحال میشه بعد از تغییرات رو شمشیر از یکی از دوستای جادوگرش میخواد این شمشیر رو استثناییش کنه ... سبک مبارزه امیرحسین به این شمشیر نمیخورد فک کنم دست تو باشه بهتره
-(شاهین) : این همون شمشیری نیست که تو بچگی میگفتین باهاش یه کلونی ( گروه) از گوبلین ها رو شکست دادین ؟؟؟ خیلی ممنون
-(ممدحسن) : راستی الان که میومدم تو دهکده خیلی خلوت بود جریان چیه ؟؟؟
-(صلاحالدین) : یعنی نمیدونی تو ؟؟؟
دیروز رئیس دهکده فوت کرد ... الان اژدها سوارا و اکثر مردم تو سالن اصلی جمع شدن هم برای تشییع جنازه هم مثل اینکه وصیت نامه ش رو داده پسرش آرش تا رئیس بعدی مشخص شه
.......
در همین زمان سالن اصلی دهکده
جمعیت بسیار زیادی حضور پیدا کردن ... سالن حسابی شلوغ و پر از همهمه
-میگن بر اثر سکته قلبی مرده - رئیس بعدی دهکده کی میتونه باشه - مرد بزرگی بود انصافا - اما من شنیدم مسموم شده بوده - امکان نداره یعنی کی مسمومش کرده - خیلی ها به مقامش چشم دوختن - یه شایعه هم هست میگن کار پسرش کوچیکش بوده
که یه نفر فریاد زنان وارد سالن میشه
-فرار کنین ... همش نقشه آرش بوده که همه رو یه جا جمع کنه ... حتی پدرش هم خودش کش ( هنوز حرفش رو تموم نکرده که یه اژدها در و دیوار رو با هم میشکونه وارد سالن میشه و با دندون طرف رو گاز میگیره و قورت میده
)
مردوم هنوز ماتن و نمیدونن چه اتفاقی افتاده که سقف سالن فرو میرزه ... ده ها اژدها سالن رو احاطه کردن و راس اون ها آرش سوار بر یک اژدهای خیلی بزرگ سیاه که چشماش ازشون آتیش شعله میکشه قرار داره
-(آرش با صدای بلند) : اهالی نیروانا ... بدانید و آگاه باشید که من یه برگزیدم ... توسط این اژدها انتخاب شدم تا بر تمامی اژدها ها فرمانروایی کنم ( که به اژدهاها فرمان آتش میده )
( در حالی که با خودش زمزمه میکنه ) پدرم نتونست قدرت منو درک کنه سعی کرد منو متوقف کنه ولی در مقابل قدرت جدید من ناتوان بود ... شرمنده ولی مرگ شما مثالی میشه برای بقیه که قدرت من رو دست کم نگیرن
......
در خانه صلاح الدین
شاهین که قدرت جدیدی پیدا کرده تا صدای موج انفجار رو میشنوه داد میزنه همگی بخوابید از موج انفجار آتش اژدهاه تمامی خونه ها تخریب و دهکده در آتش میسوزه
-(صلاح الدین) : شاهین ... شاهین ... ممد حسن ... زنده این ؟؟؟ بیدار شین
-(ممد حسن) : ممد حسن چشماش رو باز میکنه میبینه خونه تخریب شده ... از کردنبندش نور قرمز میاد بیرون و یه هاله ای قرمز رنگ دورشونه که داره شعله های آتیش رو پس میزنه ...میره سمت شاهین دو تا چک میزنه تو صورتش تا بیدار شه
-(شاهین یهو از جا میپره یه بند میلرزه) : کاره آرشه ... همه رو تو سالن کشت ... همه رو با گوشای خودم شنیدم
صلاح الدین در حالیکه یکی از پاهاش زیر آوار گیر کرده : ممد حسن هرجوری شده باس شاهین رو فراری بدی .. آرش دیوانه شده ... پیداتون کنه رحم نمیکنه بهتون
-(ممد حسن) : به قیمت جونم هم شده ازش محافظت میکنم ... ولی شما هم باید با ما بیاید .. اگه شما رو نبرم نمیتونم تو صورت امیرحسین نگاه کنم
-( صلاح الدین ) : وقت برای تلف کردن ندارین ... من به اندازه کافی زندگی کردم و دیگه چیزی از زندگیم نمیخوام فقط شاهین رو نجات بده .. روت حساب میکنم ( اینو میگه و بیهوش میشه )
- ( شاهین ) : پدر .. پدر ... نــــه( که ممد حسن دستش رو میکشه ) : بیا بریم پدرت به عنوان یه جنگجو تصمیمش رو گرفته باس بش احترام بذاری
شاهین رو سوار اژدهاش میکنه و هرجور شده از مهلکه فرار میکنن
خب تا همین جای داستان رو داشته باشید ... اما منظور آرش از فرمانروایی بر اژدهاها چی بود ..
خوشبختانه معین به خاطر ماموریت تو دهکده حضور نداشت .. وقتی برگرده و ماجرا رو بفهمه چه واکنشی داره ؟؟؟
... قسمت بعد رو دنبال کنید 
سلام .. امیرحسینم ... برای کسایی که اطلاع نداشتن تا حالا داستان عصر اژدها یه داستان تخیلی زایده ذهن متوهم بنده س

که قهرمان هاش رو بچه های انجمن تشکیل میدن ... این قسمت فصل 2 شروع میشه قسمت های قبلی هم تو تاپیک های من موجوده و میتونین مشاهده ش کنین

......
دهکده نیروانا
سه ماهی از برگشتن معین و ممد حسن به دهکده و کامل کردن ماموریتشون میگذره ... ممحد حسن که تونستن خودش رو از مهر و ننگ بردگی پاک کنه الان یه درجه ترفیع گرفته و از سواره نظام مبتدی به سواره نظام عادی ترفیع درجه داشته

الان از آخرین ماموریتش برگشته و به خاطر تولد شاهین (برادر کوچیک امیرحسین) خونه اون ها دعوته
( در حالی که در باز میشه و ممدحسن داخل میاد ) : سلام ... شرمنده دیر که نکردم ... بعد از ماموریت باس یه سر میرفتم مرکز برای دادن گزارش برا همین دیر شد

-( صلاح الدین - پدر شاهین و امیرحسین) : اتفاقا خیلی هم به موقع اومدی الاناس که کیک هم آماده بشه

-(شاهین) : خوش اومدی ممد حسن ... امروز من 18 سالم میشه و میتونم تست بدم شاید منم تونستم به اژدها سوارا بپیوندم .. اون موقع میتونیم با هم به ماموریت بریم


-(صلاح الدین) : بذار برسه بعد ازش کادو بخواه ... خب کیک هم آماده شد تا شما دارین کیک رو میبرین من برم کادوت رو بیارم

-(ممد حسن) : بیا شاهین اینم کادوی من (در حالی که یه انگشتر بهش میده) این جزو پاداش های آخرین ماموریتم بود بهت قدرت شنوایی تا شعاع 500 متر رو میده
-(شاهین انگشتر رو به دست میکنه ) : 500 متر ؟؟؟ ممنون نمیدونم چی بگم واقعا خوشحال شدم

صلاح الدین در حالی که در صندوقچه قدیمیش رو باز میکنه ... یه شمشیر سیاه و بلند بیرون میاره ... و به شاهین میدش
-(صلاح الدین) : این اولین شمشیر درست حسابی ساخته من بود

پدرم که از کار من خوشحال میشه بعد از تغییرات رو شمشیر از یکی از دوستای جادوگرش میخواد این شمشیر رو استثناییش کنه ... سبک مبارزه امیرحسین به این شمشیر نمیخورد فک کنم دست تو باشه بهتره

-(شاهین) : این همون شمشیری نیست که تو بچگی میگفتین باهاش یه کلونی ( گروه) از گوبلین ها رو شکست دادین ؟؟؟ خیلی ممنون

-(ممدحسن) : راستی الان که میومدم تو دهکده خیلی خلوت بود جریان چیه ؟؟؟

-(صلاحالدین) : یعنی نمیدونی تو ؟؟؟

.......
در همین زمان سالن اصلی دهکده
جمعیت بسیار زیادی حضور پیدا کردن ... سالن حسابی شلوغ و پر از همهمه

-میگن بر اثر سکته قلبی مرده - رئیس بعدی دهکده کی میتونه باشه - مرد بزرگی بود انصافا - اما من شنیدم مسموم شده بوده - امکان نداره یعنی کی مسمومش کرده - خیلی ها به مقامش چشم دوختن - یه شایعه هم هست میگن کار پسرش کوچیکش بوده

که یه نفر فریاد زنان وارد سالن میشه
-فرار کنین ... همش نقشه آرش بوده که همه رو یه جا جمع کنه ... حتی پدرش هم خودش کش ( هنوز حرفش رو تموم نکرده که یه اژدها در و دیوار رو با هم میشکونه وارد سالن میشه و با دندون طرف رو گاز میگیره و قورت میده

مردوم هنوز ماتن و نمیدونن چه اتفاقی افتاده که سقف سالن فرو میرزه ... ده ها اژدها سالن رو احاطه کردن و راس اون ها آرش سوار بر یک اژدهای خیلی بزرگ سیاه که چشماش ازشون آتیش شعله میکشه قرار داره

-(آرش با صدای بلند) : اهالی نیروانا ... بدانید و آگاه باشید که من یه برگزیدم ... توسط این اژدها انتخاب شدم تا بر تمامی اژدها ها فرمانروایی کنم ( که به اژدهاها فرمان آتش میده )
( در حالی که با خودش زمزمه میکنه ) پدرم نتونست قدرت منو درک کنه سعی کرد منو متوقف کنه ولی در مقابل قدرت جدید من ناتوان بود ... شرمنده ولی مرگ شما مثالی میشه برای بقیه که قدرت من رو دست کم نگیرن
......
در خانه صلاح الدین
شاهین که قدرت جدیدی پیدا کرده تا صدای موج انفجار رو میشنوه داد میزنه همگی بخوابید از موج انفجار آتش اژدهاه تمامی خونه ها تخریب و دهکده در آتش میسوزه

-(صلاح الدین) : شاهین ... شاهین ... ممد حسن ... زنده این ؟؟؟ بیدار شین
-(ممد حسن) : ممد حسن چشماش رو باز میکنه میبینه خونه تخریب شده ... از کردنبندش نور قرمز میاد بیرون و یه هاله ای قرمز رنگ دورشونه که داره شعله های آتیش رو پس میزنه ...میره سمت شاهین دو تا چک میزنه تو صورتش تا بیدار شه

-(شاهین یهو از جا میپره یه بند میلرزه) : کاره آرشه ... همه رو تو سالن کشت ... همه رو با گوشای خودم شنیدم

صلاح الدین در حالیکه یکی از پاهاش زیر آوار گیر کرده : ممد حسن هرجوری شده باس شاهین رو فراری بدی .. آرش دیوانه شده ... پیداتون کنه رحم نمیکنه بهتون
-(ممد حسن) : به قیمت جونم هم شده ازش محافظت میکنم ... ولی شما هم باید با ما بیاید .. اگه شما رو نبرم نمیتونم تو صورت امیرحسین نگاه کنم

-( صلاح الدین ) : وقت برای تلف کردن ندارین ... من به اندازه کافی زندگی کردم و دیگه چیزی از زندگیم نمیخوام فقط شاهین رو نجات بده .. روت حساب میکنم ( اینو میگه و بیهوش میشه )
- ( شاهین ) : پدر .. پدر ... نــــه( که ممد حسن دستش رو میکشه ) : بیا بریم پدرت به عنوان یه جنگجو تصمیمش رو گرفته باس بش احترام بذاری

شاهین رو سوار اژدهاش میکنه و هرجور شده از مهلکه فرار میکنن

خب تا همین جای داستان رو داشته باشید ... اما منظور آرش از فرمانروایی بر اژدهاها چی بود ..
خوشبختانه معین به خاطر ماموریت تو دهکده حضور نداشت .. وقتی برگرده و ماجرا رو بفهمه چه واکنشی داره ؟؟؟


نظرسنجی
- خوب بود ^_^
- خوشم نیومد-_-
این مطلب در 1395/04/08 18:06:04 نوشته شده است و در 1395/04/08 18:45:23 ویرایش شده است .
امیرحسینم
فقط خواهشا رعایت کنین بعضی مباحث جا و مکان خودشون رو دارن
فقط خواهشا رعایت کنین بعضی مباحث جا و مکان خودشون رو دارن
