http://www.irannaz.com/user_files/L125987241529.jpg
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند
عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و سرشار از نجابت
عشق جنون است و جنون چیزی جزء خرابی و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن" نیست
دوست داشتن، در اوج، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و با خود به قله ی بلند اشراق می برد
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دربا شنا کردن
عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد
عشق خشن و شدید و ناپایدار است
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر
از عشق هر چه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر
عشق نیرویی است در عاشق، که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست، که دوست را به دوست می برد
عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز می خواهد و می خواهد که همه ی دلها آن چه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند
در عشق رقیب منفور است
در دوست داشتن است که: "هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند"
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است، که از جنس این عالم نیست
دکتر علی شریعتی
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند
عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پروقار و سرشار از نجابت
عشق جنون است و جنون چیزی جزء خرابی و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن" نیست
دوست داشتن، در اوج، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و با خود به قله ی بلند اشراق می برد
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق
عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دربا شنا کردن
عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد
عشق خشن و شدید و ناپایدار است
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر
از عشق هر چه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هر چه بیشتر، تشنه تر
عشق نیرویی است در عاشق، که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست، که دوست را به دوست می برد
عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز می خواهد و می خواهد که همه ی دلها آن چه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند
در عشق رقیب منفور است
در دوست داشتن است که: "هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند"
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است، که از جنس این عالم نیست
دکتر علی شریعتی
خداوندا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری! من خدایی چون تو دارم و تو چون خودی نداری