تِرال فرمانده ی اورک ها است . شبی او خوابی عجیب دید که در آن شخصی به او گفت که باید جان خویش را نجات دهد ...
او سریع از خواب پرید و به بیرون از ساختمان رفت . ناگهان صدایی به او گفت به فلان جا بیا ...
ترال به آن جا رفت ... اینم عکسش : http://s6.picofile.com/file/8209821342/ghgfhdg.png
در آن جا یک کلاغ به یک انسان تبدیل شد و شروع کرد به حرف زدن با ترال جوان : تو باید سریع افراد خود را جمع کنی و به جزیره ی کالیمدُر بروی چون شیاطین در حال بازگشتن هستند .
ترال گفت : من هم این را حس کرده ام اما من چطور باید به یک انسان اعتماد کنم ؟
پیشگو گفت : من یک انسان نیستم ! من مدت ها پیش وجود انسانی خویش را از دست دادم و الان میتوانم پیشگویی کنم .
ترال با کمی مکث حرف او را قبول کرد و به مقر خود بر گشت ...
سه روز گذشت ....
ترال با خود فکر میکرد : امیدوارم که با اعتماد به آن پیشگو اشتباه بزرگی را مرتکب نشده باشم ...
ناگهان گِرانت ( فرمانده نیرو ها ) آمد و گزارش داد : فرمانده ، قبیله به دستور شما جمع شده اند و آماده ی حرکت اند ولی خبری از گِروم هِل اِسکِرین ( برادر ترال ) نیست ...
ترال به جستجوی برادرش رفت ...
در راه ترال با خبر شد که انسان ها گروم هل اسکرین را اسیر کرده اند ....
ترال خشمگین شد و به سمت اردوگاه انسان ها حمله کرد و هل اسکرین را نجات داد ...
هل اسکرین به ترال گفت : برادر ، خوشحالم که دوباره تو را میبینم . من راه حلی برای رفتن از اینجا به آن جزیره دارم ، ما میتوانم با کشتی های انسان ها سفر کنیم ... ترال گفت : فکر خیلی خوبی است ...
در همین هنگام گِرانت ( فرمانده ی نیرو ها ) آمد و گزارش داد : فرمانده ، قبیله به دستور شما جمع شده اند و آماده ی حرکت اند ( من واقعا نمیدونم این یارو حرفی به جز این هم بلده ؟؟؟؟ )
اینم عکس اون لحظه : http://s6.picofile.com/file/8209823518/gfhfgh.png
ترال خوشحال شد و دستور حرکت داد ....
کشتی ها حرکت کردند و پیشگو از روی صخره ای به آن ها نگاه میکرد .... او گفت : برو ای فرمانده ی جوان .....
اینم عکسش : http://s6.picofile.com/file/8209824434/tyjdfyufu.png
ادامه ی داستان وارد بخش انسان ها میشه که در آینده برایتان تعریف میکنم ...
در نظر سنجی هم شرکت کنید .... این داستان واقعا قشنگه .... من از کال آف دیوتی خسته میشم .... ولی از داستان این خسته نمیشم .... یعنی حتی از بازیش خسته میشم ... ولی از داستانش نه ....
او سریع از خواب پرید و به بیرون از ساختمان رفت . ناگهان صدایی به او گفت به فلان جا بیا ...
ترال به آن جا رفت ... اینم عکسش : http://s6.picofile.com/file/8209821342/ghgfhdg.png
در آن جا یک کلاغ به یک انسان تبدیل شد و شروع کرد به حرف زدن با ترال جوان : تو باید سریع افراد خود را جمع کنی و به جزیره ی کالیمدُر بروی چون شیاطین در حال بازگشتن هستند .
ترال گفت : من هم این را حس کرده ام اما من چطور باید به یک انسان اعتماد کنم ؟
پیشگو گفت : من یک انسان نیستم ! من مدت ها پیش وجود انسانی خویش را از دست دادم و الان میتوانم پیشگویی کنم .
ترال با کمی مکث حرف او را قبول کرد و به مقر خود بر گشت ...
سه روز گذشت ....
ترال با خود فکر میکرد : امیدوارم که با اعتماد به آن پیشگو اشتباه بزرگی را مرتکب نشده باشم ...
ناگهان گِرانت ( فرمانده نیرو ها ) آمد و گزارش داد : فرمانده ، قبیله به دستور شما جمع شده اند و آماده ی حرکت اند ولی خبری از گِروم هِل اِسکِرین ( برادر ترال ) نیست ...
ترال به جستجوی برادرش رفت ...
در راه ترال با خبر شد که انسان ها گروم هل اسکرین را اسیر کرده اند ....
ترال خشمگین شد و به سمت اردوگاه انسان ها حمله کرد و هل اسکرین را نجات داد ...
هل اسکرین به ترال گفت : برادر ، خوشحالم که دوباره تو را میبینم . من راه حلی برای رفتن از اینجا به آن جزیره دارم ، ما میتوانم با کشتی های انسان ها سفر کنیم ... ترال گفت : فکر خیلی خوبی است ...
در همین هنگام گِرانت ( فرمانده ی نیرو ها ) آمد و گزارش داد : فرمانده ، قبیله به دستور شما جمع شده اند و آماده ی حرکت اند ( من واقعا نمیدونم این یارو حرفی به جز این هم بلده ؟؟؟؟ )
اینم عکس اون لحظه : http://s6.picofile.com/file/8209823518/gfhfgh.png
ترال خوشحال شد و دستور حرکت داد ....
کشتی ها حرکت کردند و پیشگو از روی صخره ای به آن ها نگاه میکرد .... او گفت : برو ای فرمانده ی جوان .....
اینم عکسش : http://s6.picofile.com/file/8209824434/tyjdfyufu.png
ادامه ی داستان وارد بخش انسان ها میشه که در آینده برایتان تعریف میکنم ...
در نظر سنجی هم شرکت کنید .... این داستان واقعا قشنگه .... من از کال آف دیوتی خسته میشم .... ولی از داستان این خسته نمیشم .... یعنی حتی از بازیش خسته میشم ... ولی از داستانش نه ....
نظرسنجی
- خوب بود
- متوسط بود
- بد بود
این مطلب در 1394/06/11 15:58:51 نوشته شده است و در 1394/06/11 16:31:13 ویرایش شده است .
ربات خدماتی و اسپمر تلگرام :
@spamino_bot
@spamino_bot