نویسنده	پیغام
غول قرمز تشکر شده: 13,441 تعداد نوشته: 159 تعداد پاسخ: 6,288 سابقه بازی در 51 سرور	شوخی با حافظ / داستان واقعی ‏1394/01/21 21:51:02 یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه ! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من > دوستام o_O حضرت حافظ;-))) با کسی که خره بحث نکن سوارش شو پیتیکو پیتیکو کن والااااا --- بهـ بعضیآ بآیدبگی:خآص بودن پیشکش..آدم بآش بلدی؟ یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه :\|! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من >:) دوستام o_O حضرت حافظ;-))) افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_sepehr ، زویا ، مهدی-098 ، lord_پروازه ، h.palad ، zarmut ، zahra14 ، mostafa-tak ، سید محمد مهدی حسینی ، sepehr 2000 ، mercedesbenz ، m-alemi ، farhad77
کورش بزرگ نو تشکر شده: 691 تعداد نوشته: 44 تعداد پاسخ: 318 سابقه بازی در 19 سرور	‏1394/01/21 22:32:11 خخخخ خخخخ افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_sepehr ، zahra14 ، غول قرمز ، farhad77
zarmut تشکر شده: 1,667 تعداد نوشته: 12 تعداد پاسخ: 601 سابقه بازی در 21 سرور	‏1394/01/22 16:17:52 تو تلویزیون میگفت که اگر 17 ساعت در هفته تو نت باشید معتاد هستید... حالا تکلیف من که روزی 20 ساعت تو نتم چیه؟؟؟؟! :icon_4: افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند zahra14 ، lord_sepehr ، غول قرمز ، farhad77
saske(saleh)sting تشکر شده: 3,468 تعداد نوشته: 16 تعداد پاسخ: 751 سابقه بازی در 6 سرور	‏1394/01/22 20:23:42 وقتی حافظ اینجوریه مدیران انجمن چرا از ما چنین انتظاراتی دارن : D این مطلب در ‏1394/01/22 20:23:42 نوشته شده است و در ‏1394/01/22 20:23:54 ویرایش شده است . CoWbOy FrOm DaRkNeSS RaidCall : 6827342 حَقیقَت کُلُفته تو مُخ هَرکَسی نِمیره وقتی حافظ اینجوریه مدیران انجمن چرا از ما چنین انتظاراتی دارن : D افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند lord_sepehr ، h.palad ، sepehr 2000 ، غول قرمز ، farhad77 ، moein4321 ، برادرsalh ، هـــیولا ، mahmood_bigham
sepehr 2000 تشکر شده: 3,923 تعداد نوشته: 10 تعداد پاسخ: 1,837 سابقه بازی در 43 سرور	‏1394/01/23 21:12:22 غول قرمز یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه ! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من > دوستام o_O حضرت حافظ;-))) من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم بهشتیم اما در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مه وشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم از بس که چشم مست در این شهر دیده ام حقا که می نمی خورم اکنون و سرخوشم شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست آیینه ای ندارم از آن آه می کشم . حوران ؟ اصن دراین حد ؟ عکس دسته جمعی ندارین از این سفر ؟ خدایا در من کسی هست... که صدا می زند تو را .... به فریادش برس ... [quote][div][b]غول قرمز[/b][/div][div]یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه :\|! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من >:) دوستام o_O حضرت حافظ;-)))[/div][/quote] من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم بهشتیم اما در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مه وشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم از بس که چشم مست در این شهر دیده ام حقا که می نمی خورم اکنون و سرخوشم شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست آیینه ای ندارم از آن آه می کشم . حوران ؟ اصن دراین حد ؟ عکس دسته جمعی ندارین از این سفر ؟ افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند مهدی-098 ، غول قرمز ، farhad77
sepehr 2000 تشکر شده: 3,923 تعداد نوشته: 10 تعداد پاسخ: 1,837 سابقه بازی در 43 سرور	‏1394/01/23 21:26:30 sepehr 2000 غول قرمز یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه ! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من > دوستام o_O حضرت حافظ;-))) من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم بهشتیم اما در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مه وشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم از بس که چشم مست در این شهر دیده ام حقا که می نمی خورم اکنون و سرخوشم شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست آیینه ای ندارم از آن آه می کشم . حوران ؟ اصن دراین حد ؟ عکس دسته جمعی ندارین از این سفر ؟ در ضمن آورده اند که شش تن از خواتین معزز شیراز بی بی فلان و خاتون بهمان و بیگم بیسار و خانم تکپنهان که با هم عقد خواهری و احوال کاف سین ددری و طاباقاف سعتری داشتند و در شهر به سته ی حسناء یا حسان سته یعنی زیبایان ششگانه معروف بودند و هر یک مزیتی خاص داشتند از مال و منال و کمال و جمال و دلال و جلال روزی بر سر مزار حافظ انجمنی کرده بودند. خوش می گذراندند از هر دری سخن می راندند و بیعاری و لوندی می کردند. عاقبت گفتگوشان به اینجا رسید که اگر حافظ زنده می بود، کدامیک از مارا با مزیتی که داریم بیشتر می پسندید و بر می گزید! در این باب چنان که خصلت این جنس است پر حرفی ها کردند. سر انجام یکی از ایشان گفت: اگر در این داوری خود خواجه را به داوری طلبیم بهتر است. چنین کردند. فالی از دیوان گزارشگر رازهای نهان گرفتند چنین آمد: شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم شهری ست پر کرشمه و خوبان ز شش جهت دستم تهی ست ور نه خریدار هر ششم بر گرفته از حریم سایه های سبز مجموعه مقالات۱ مهدی اخوان ثالث م. امید زیر نظر مرتضی کاخی انتشارات زمستان چاپ دوم، بهار ۱۳۷۲ خدایا در من کسی هست... که صدا می زند تو را .... به فریادش برس ... [quote][div][b]sepehr 2000[/b][/div][div][quote][div][b]غول قرمز[/b][/div][div]یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه :\|! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من >:) دوستام o_O حضرت حافظ;-)))[/div][/quote] من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم بهشتیم اما در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مه وشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم از بس که چشم مست در این شهر دیده ام حقا که می نمی خورم اکنون و سرخوشم شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست آیینه ای ندارم از آن آه می کشم . حوران ؟ اصن دراین حد ؟ عکس دسته جمعی ندارین از این سفر ؟ [/div][/quote] در ضمن آورده اند که شش تن از خواتین معزز شیراز بی بی فلان و خاتون بهمان و بیگم بیسار و خانم تکپنهان که با هم عقد خواهری و احوال کاف سین ددری و طاباقاف سعتری داشتند و در شهر به سته ی حسناء یا حسان سته یعنی زیبایان ششگانه معروف بودند و هر یک مزیتی خاص داشتند از مال و منال و کمال و جمال و دلال و جلال روزی بر سر مزار حافظ انجمنی کرده بودند. خوش می گذراندند از هر دری سخن می راندند و بیعاری و لوندی می کردند. عاقبت گفتگوشان به اینجا رسید که اگر حافظ زنده می بود، کدامیک از مارا با مزیتی که داریم بیشتر می پسندید و بر می گزید! در این باب چنان که خصلت این جنس است پر حرفی ها کردند. سر انجام یکی از ایشان گفت: اگر در این داوری خود خواجه را به داوری طلبیم بهتر است. چنین کردند. فالی از دیوان گزارشگر رازهای نهان گرفتند چنین آمد: شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم شهری ست پر کرشمه و خوبان ز شش جهت دستم تهی ست ور نه خریدار هر ششم بر گرفته از حریم سایه های سبز مجموعه مقالات۱ مهدی اخوان ثالث م. امید زیر نظر مرتضی کاخی انتشارات زمستان چاپ دوم، بهار ۱۳۷۲ افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند غول قرمز ، مهدی-098 ، farhad77 ، h.palad
غول قرمز تشکر شده: 13,441 تعداد نوشته: 159 تعداد پاسخ: 6,288 سابقه بازی در 51 سرور	‏1394/02/04 21:34:29 m-alemi غول قرمز یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه ! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من > دوستام o_O حضرت حافظ;-))) تو دختری؟ نه خوبه نوشتم داستان با کسی که خره بحث نکن سوارش شو پیتیکو پیتیکو کن والااااا --- بهـ بعضیآ بآیدبگی:خآص بودن پیشکش..آدم بآش بلدی؟ [quote][div][b]m-alemi[/b][/div][div][quote][div][b]غول قرمز[/b][/div][div]یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه :\|! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من >:) دوستام o_O حضرت حافظ;-)))[/div][/quote] تو دختری؟ :icon_2:[/div][/quote] نه:\|:\|:\| خوبه نوشتم داستان افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند Ανδρομέδη ، farhad77
Ανδρομέδη تشکر شده: 42 تعداد نوشته: 3 تعداد پاسخ: 11 سابقه بازی در 3 سرور	‏1394/02/04 21:52:46 غول قرمز یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه ! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من > دوستام o_O حضرت حافظ;-))) حرف حافظ شد جالب میدونم اینو بنویسم. روزی تیمور گورکانی (تیمور لنگ)پس از فتح شیراز به پیش حافظ میره و میگه تویی حافظ شیرازی ؟؟؟تویی حافظ قرآن؟؟؟تو خردمند خردمندان؟؟؟ حافظ میگه : بله من هستم تیمور میگه : تو که به این همه داناییت میتونی قران رو از عکس (برعکس) بخونی؟؟ حافظ میگه : امکان نداره تیمور میگه : یه سوره بگو حافظ میگه:بقره... تیمور هم بقره رو از آخر به اول با کلمات برعکس میگه حافظ هم که هاج واج مونده بود گفت : زین پس هر مکتبی که تو باشی بودن من جایز نیس... برگ در هنگام زوال می افتد، میوه در هنگام کمال. بنگر که چگونه می افتی؛ چون برگی زرد یا سیبی سرخ . [quote][div][b]غول قرمز[/b][/div][div]یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه :\|! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من >:) دوستام o_O حضرت حافظ;-)))[/div][/quote] حرف حافظ شد جالب میدونم اینو بنویسم. روزی تیمور گورکانی (تیمور لنگ)پس از فتح شیراز به پیش حافظ میره و میگه تویی حافظ شیرازی ؟؟؟تویی حافظ قرآن؟؟؟تو خردمند خردمندان؟؟؟ حافظ میگه : بله من هستم تیمور میگه : تو که به این همه داناییت میتونی قران رو از عکس (برعکس) بخونی؟؟ [b]حافظ میگه : امکان نداره[/b] تیمور میگه : یه سوره بگو حافظ میگه:بقره... تیمور هم بقره رو از آخر به اول با کلمات برعکس میگه حافظ هم که هاج واج مونده بود گفت : زین پس هر مکتبی که تو باشی بودن من جایز نیس... افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند h.palad ، farhad77 ، moein4321
farhad77 تشکر شده: 2,093 تعداد نوشته: 4 تعداد پاسخ: 810 سابقه بازی در 18 سرور	‏1394/02/04 22:04:00 sepehr 2000 sepehr 2000 غول قرمز یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه ! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من > دوستام o_O حضرت حافظ;-))) من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم بهشتیم اما در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مه وشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم از بس که چشم مست در این شهر دیده ام حقا که می نمی خورم اکنون و سرخوشم شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست آیینه ای ندارم از آن آه می کشم . حوران ؟ اصن دراین حد ؟ عکس دسته جمعی ندارین از این سفر ؟ در ضمن آورده اند که شش تن از خواتین معزز شیراز بی بی فلان و خاتون بهمان و بیگم بیسار و خانم تکپنهان که با هم عقد خواهری و احوال کاف سین ددری و طاباقاف سعتری داشتند و در شهر به سته ی حسناء یا حسان سته یعنی زیبایان ششگانه معروف بودند و هر یک مزیتی خاص داشتند از مال و منال و کمال و جمال و دلال و جلال روزی بر سر مزار حافظ انجمنی کرده بودند. خوش می گذراندند از هر دری سخن می راندند و بیعاری و لوندی می کردند. عاقبت گفتگوشان به اینجا رسید که اگر حافظ زنده می بود، کدامیک از مارا با مزیتی که داریم بیشتر می پسندید و بر می گزید! در این باب چنان که خصلت این جنس است پر حرفی ها کردند. سر انجام یکی از ایشان گفت: اگر در این داوری خود خواجه را به داوری طلبیم بهتر است. چنین کردند. فالی از دیوان گزارشگر رازهای نهان گرفتند چنین آمد: شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم شهری ست پر کرشمه و خوبان ز شش جهت دستم تهی ست ور نه خریدار هر ششم بر گرفته از حریم سایه های سبز مجموعه مقالات۱ مهدی اخوان ثالث م. امید زیر نظر مرتضی کاخی انتشارات زمستان چاپ دوم، بهار ۱۳۷۲ قشنگ بود خوب که چی؟! هایده اگه به جای اینکه شبا همش به میخونه میرفت . . باشگاه میرفت.. الان زنده بود،مث گوگوش [quote][div][b]sepehr 2000[/b][/div][div][quote][div][b]sepehr 2000[/b][/div][div][quote][div][b]غول قرمز[/b][/div][div]یه سفردانشجویی رفته بودیم شیراز،خیلی خوش گذشت،همیشه دوست داشتم شیراز رو ببینم وقتی رسیدیم بعد استراحت با دوستام رفتیم حافظیه.. ما 6 تا دختر مجرد بودیم که تصمیم گرفتیم سر قبر حافظ فال بگیریم! بعد ازاینکه هممون یدور فال گرفتیم باخنده گفتم: بچه ها بیاین ببینیم اگه حافظ زنده بود کدوم یکی ازما رو میگرفت?وبا کی ازدواج میکرد!?همه خندیدیم بعد نیت کردم وصفحه فال مورد نظر رو بازکردم.. داشتم شعر رو میخوندم که رسیدم به اینجاش کپ کردم!!!چشام ازشدت تعجب٤تاشد..زبونم بند اومده بود ..چیزی که میدیدم روباور نمی کردم!! دوستام گفتن بخون دیگه چرا ادامه نمیدی?! ومن این بیت شعر روبلند براشون خوندم.. "شهریست پرکرشمه و خوبان زشش جهت چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم!!" ودراون لحظه بود که تصمیم گرفتم دیگه ههیچوقت باحافظ شوخی نکنم.! بی جنبه :\|! شانس آوردم فوش ناموسی نداد!!! من >:) دوستام o_O حضرت حافظ;-)))[/div][/quote] من دوستدار روی خوش و موی دلکشم مدهوش چشم مست و می صاف بی غشم گفتی ز سر عهد ازل یک سخن بگو آن گه بگویمت که دو پیمانه درکشم من آدم بهشتیم اما در این سفر حالی اسیر عشق جوانان مه وشم در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم از بس که چشم مست در این شهر دیده ام حقا که می نمی خورم اکنون و سرخوشم شهریست پر کرشمه حوران ز شش جهت چیزیم نیست ور نه خریدار هر ششم بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم حافظ عروس طبع مرا جلوه آرزوست آیینه ای ندارم از آن آه می کشم . حوران ؟ اصن دراین حد ؟ عکس دسته جمعی ندارین از این سفر ؟ [/div][/quote] در ضمن آورده اند که شش تن از خواتین معزز شیراز بی بی فلان و خاتون بهمان و بیگم بیسار و خانم تکپنهان که با هم عقد خواهری و احوال کاف سین ددری و طاباقاف سعتری داشتند و در شهر به سته ی حسناء یا حسان سته یعنی زیبایان ششگانه معروف بودند و هر یک مزیتی خاص داشتند از مال و منال و کمال و جمال و دلال و جلال روزی بر سر مزار حافظ انجمنی کرده بودند. خوش می گذراندند از هر دری سخن می راندند و بیعاری و لوندی می کردند. عاقبت گفتگوشان به اینجا رسید که اگر حافظ زنده می بود، کدامیک از مارا با مزیتی که داریم بیشتر می پسندید و بر می گزید! در این باب چنان که خصلت این جنس است پر حرفی ها کردند. سر انجام یکی از ایشان گفت: اگر در این داوری خود خواجه را به داوری طلبیم بهتر است. چنین کردند. فالی از دیوان گزارشگر رازهای نهان گرفتند چنین آمد: شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهری مفلسم ایرا مشوشم شهری ست پر کرشمه و خوبان ز شش جهت دستم تهی ست ور نه خریدار هر ششم بر گرفته از حریم سایه های سبز مجموعه مقالات۱ مهدی اخوان ثالث م. امید زیر نظر مرتضی کاخی انتشارات زمستان چاپ دوم، بهار ۱۳۷۲[/div][/quote] قشنگ بود:icon_1: افرادی که از این نوشته تشکر کرده اند

ارسال پاسخ برای [ شوخی با حافظ / داستان واقعی ]

	منوی کاربری
	.:: ::. مشاهده کلیه نوشته ها مشاهده کلیه پاسخ ها

پیغام