کسی که داستان مرگ آخرین ببر مازندران را بازگو می کند پیرمرد 82 ساله بلند قامتی است که گذشت زمان نتوانته است پشت او را خمیده کند.چشمان سبزرنگی دارد. موهای صورتش یک دست سفید شده اند و با لهجه کردی کرمانجی صحبت می کند.
برگرفته از صفحه "دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران" http://on.fb.me/1gnl1MV
"شیرمحمد" از شکار آخرین ببر ایران می گوید: " آن موقع که ما ببر را شکار کردیم منطقه هنوز قرق نشده بود. آن روزها من جوان بودم. با شاهرخ خان به شکار رفته بودیم؛ در محل قرنکی جنگل که الان در محدوده پاک ملی گلستان است.شاهرخ خان ببر نر را تیر کرد.اول شهریور ماه بود. از طلوع آفتاب دو ساعت می گذشت که ببر را دیدیم.فصل گاومستی بود.
برای شکار گاو رفته بودیم.( گاو همان مرال یا گوزن است). شاهرخان مثل امروز من پیر بود.اما من که راهنمای او بودم سن کمتری داشتم.فاصله ببر با ما حدود 50 متر بود. اول من او را دیدم.یک لحظه که سرم را برگرداندم دیدم که ببر به طرف آب می آید. شاهرخ خان را از وجود ببر آگاه کردم.
او تیری شلیک کرد که به سر شانه ببر خورد. ببر که تا آن لحظه ما را ندیده بود، کنجکاوانه به اطرفش نگاه می کرد. به درخت ها می چسبید، نعره می زد. من اصرار کردم که تیر دوم را بزند که بیفتد ولی او گفت با همین یک تیر می افتد. یکبار هم خواست تیر دوم را بزند ولی چون سنی از او گذشته بود و چشم هایش خوب نمی دید، منصرف شد. ببر به کف دره سرازیر شد. شاهرخان اصرار کرد که به دنبال او برویم.به او گفتم نه ببر زخمی است، خطرش زیاد است. بالاخره تصمیم گرفتیم دنبالش کنیم.
در تعقیب ببر به محلی رسیدیم که خون زیادی در آنجا جمع شده بود. بیچاره خیلی غلتیده بود. مجددا به تعقیب او پرداختیم. باز هم به جایی رسیدیم که خون زیادی دیده می شد. بالاخره به قسمت بکر و انبوهی که صخره ای بود رسیدیم. جای صعب العبوری بود. دیگر از تعقیب ببر زخمی منصرف شدیم ولی نعره های ببر زخمی همچنان به گوش می رسید..."
قصه ببر ایران این گونه به پایان می رسد_ بی سرانجام، غرق در خون، تنها؛ ببری که نه به شیوه شکارچیان واقعی، بلکه ناجوانمرادنه شکار شد.
http://www.goftogoonews.com/UserFiles/image/1925228_646057275450296_27276608_n.jpg
.
.
.
.
.
.
http://persianwolf.persiangig.com/tiger/52qqpz0wsexl122u49o0.jpg
http://isdle.ir/news/files.php?file=Tiger_Report__7__675404710.jpg
برگرفته از صفحه "دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران" http://on.fb.me/1gnl1MV
"شیرمحمد" از شکار آخرین ببر ایران می گوید: " آن موقع که ما ببر را شکار کردیم منطقه هنوز قرق نشده بود. آن روزها من جوان بودم. با شاهرخ خان به شکار رفته بودیم؛ در محل قرنکی جنگل که الان در محدوده پاک ملی گلستان است.شاهرخ خان ببر نر را تیر کرد.اول شهریور ماه بود. از طلوع آفتاب دو ساعت می گذشت که ببر را دیدیم.فصل گاومستی بود.
برای شکار گاو رفته بودیم.( گاو همان مرال یا گوزن است). شاهرخان مثل امروز من پیر بود.اما من که راهنمای او بودم سن کمتری داشتم.فاصله ببر با ما حدود 50 متر بود. اول من او را دیدم.یک لحظه که سرم را برگرداندم دیدم که ببر به طرف آب می آید. شاهرخ خان را از وجود ببر آگاه کردم.
او تیری شلیک کرد که به سر شانه ببر خورد. ببر که تا آن لحظه ما را ندیده بود، کنجکاوانه به اطرفش نگاه می کرد. به درخت ها می چسبید، نعره می زد. من اصرار کردم که تیر دوم را بزند که بیفتد ولی او گفت با همین یک تیر می افتد. یکبار هم خواست تیر دوم را بزند ولی چون سنی از او گذشته بود و چشم هایش خوب نمی دید، منصرف شد. ببر به کف دره سرازیر شد. شاهرخان اصرار کرد که به دنبال او برویم.به او گفتم نه ببر زخمی است، خطرش زیاد است. بالاخره تصمیم گرفتیم دنبالش کنیم.
در تعقیب ببر به محلی رسیدیم که خون زیادی در آنجا جمع شده بود. بیچاره خیلی غلتیده بود. مجددا به تعقیب او پرداختیم. باز هم به جایی رسیدیم که خون زیادی دیده می شد. بالاخره به قسمت بکر و انبوهی که صخره ای بود رسیدیم. جای صعب العبوری بود. دیگر از تعقیب ببر زخمی منصرف شدیم ولی نعره های ببر زخمی همچنان به گوش می رسید..."
قصه ببر ایران این گونه به پایان می رسد_ بی سرانجام، غرق در خون، تنها؛ ببری که نه به شیوه شکارچیان واقعی، بلکه ناجوانمرادنه شکار شد.
http://www.goftogoonews.com/UserFiles/image/1925228_646057275450296_27276608_n.jpg
.
.
.
.
.
.
http://persianwolf.persiangig.com/tiger/52qqpz0wsexl122u49o0.jpg
http://isdle.ir/news/files.php?file=Tiger_Report__7__675404710.jpg
این مطلب در 1393/12/02 14:36:45 نوشته شده است و در 1393/12/02 15:15:03 ویرایش شده است .
اگــــر تنهـاترین تنـهایان شوم باز هم خـدا هست