درماندگی آنجای خط زندگی است که نه راهی به پیش میماند و نه راهی به پس. آنجا که گوشهای از جان را کف دست بگیری و به حراج بگذاری، تا فقط ادامه دهی خطی که معلوم نیست به کجا میرسد....!
این آگهی دردناک شب گذشته روی یکی از ستون های پل سیدخندان تهران چسبانده شده بود. تکه کاغذی که قدم های هر عابری را برای لحظه ای متوقف میکرد و چشم ها را به خود خیره میساخت. تفاوت این آگهی با آگهی های مشابه، اطمینان فرد اهدا کننده از اتمام زندگی خود پس از فروش تنها کبد خویش است، ولی جبرِ نیاز های مالی و فقر او را راضی به مرگ کرده تا شاید خانواده یا نزدیکانش گرهای از گره های زندگیشان باز شود.
http://www.pic.tooptarinha.com/images/b4owvmkrpdfv9r4hsq06.jpg
این آگهی دردناک شب گذشته روی یکی از ستون های پل سیدخندان تهران چسبانده شده بود. تکه کاغذی که قدم های هر عابری را برای لحظه ای متوقف میکرد و چشم ها را به خود خیره میساخت. تفاوت این آگهی با آگهی های مشابه، اطمینان فرد اهدا کننده از اتمام زندگی خود پس از فروش تنها کبد خویش است، ولی جبرِ نیاز های مالی و فقر او را راضی به مرگ کرده تا شاید خانواده یا نزدیکانش گرهای از گره های زندگیشان باز شود.
http://www.pic.tooptarinha.com/images/b4owvmkrpdfv9r4hsq06.jpg
روزی همه مان افسانه میشویم
نسلمان فراموش میکنند که ما وجود داشته ایم...
نسلمان فراموش میکنند که ما وجود داشته ایم...