بازگشت اعضای قدیمی و انتقام
حدود ساعت 3 ظهر بود.طبق معمول تو انجمن ول بودیم که دیدم تو کاربران آنلاین کوروش00 هست
کل تاپیکارو زیر و رو کردم تا جدید ترین تاپیکشو دیدم: انتقام
اول با خودم گفتم سر کاریه بابا برگشته خواسته به انجمن جو بده ولی به زودی فهمیدم کاملا جدیه.
تو تاپیک death و کوروش 00 و ...... بقیه ی اعضای قدیمی که رفته بودن پست داده بودن.
و همه نوشته بودن:
پارک لاله 1 دی 92 ساعت 4 بعد از ظهر
میخوایم یه نمایش حسابی راه یندازیم که مطمئنم خوشتون میاد.
هیچی دیگه فقط 1 ساعت وقت داشتم.
سریع پریدم لباسامو پوشیدم راه افتادم.
وقتی به محل قرار رسیدم از xعلی گرفته تا بینگو همه ردیف وایساده بودن که یه دفعه صدایی از بلندگو شنیده شد :
سلام دوستان عزیز
من کوروش00 هستم و رهبر اعضای قدیمی که درحال حاضر در انجمن نیستن.
میخوام انتقام بگیرم و هر کسـی رو که سر راهم باشه از بین میبرم.
یه دفعه صدای امین در اومد:مگه ما چکار کردیم که میخوای انتقام بگیری؟؟؟
کوروش00 گفت:به زودی خودتون میفهمید
احساس کردم زمین زیر پام میلرزه .... ینی در واقع من میلرزم.
همه ی بچه ها جیغ میکشدیدن و کمک میخواستن و دلیلش این بود که داشتیم تو زمین فرو میرفتیم.
آسفالت زمین خیلی شل شده بود و احساس کردم هر وقت که دهنمو باز میکنم که کمک بخوام کلی قیر شل و ول قورت میدادم....
ادامه دارد...
حدود ساعت 3 ظهر بود.طبق معمول تو انجمن ول بودیم که دیدم تو کاربران آنلاین کوروش00 هست
کل تاپیکارو زیر و رو کردم تا جدید ترین تاپیکشو دیدم: انتقام
اول با خودم گفتم سر کاریه بابا برگشته خواسته به انجمن جو بده ولی به زودی فهمیدم کاملا جدیه.
تو تاپیک death و کوروش 00 و ...... بقیه ی اعضای قدیمی که رفته بودن پست داده بودن.
و همه نوشته بودن:
پارک لاله 1 دی 92 ساعت 4 بعد از ظهر
میخوایم یه نمایش حسابی راه یندازیم که مطمئنم خوشتون میاد.
هیچی دیگه فقط 1 ساعت وقت داشتم.
سریع پریدم لباسامو پوشیدم راه افتادم.
وقتی به محل قرار رسیدم از xعلی گرفته تا بینگو همه ردیف وایساده بودن که یه دفعه صدایی از بلندگو شنیده شد :
سلام دوستان عزیز
من کوروش00 هستم و رهبر اعضای قدیمی که درحال حاضر در انجمن نیستن.
میخوام انتقام بگیرم و هر کسـی رو که سر راهم باشه از بین میبرم.
یه دفعه صدای امین در اومد:مگه ما چکار کردیم که میخوای انتقام بگیری؟؟؟
کوروش00 گفت:به زودی خودتون میفهمید
احساس کردم زمین زیر پام میلرزه .... ینی در واقع من میلرزم.
همه ی بچه ها جیغ میکشدیدن و کمک میخواستن و دلیلش این بود که داشتیم تو زمین فرو میرفتیم.
آسفالت زمین خیلی شل شده بود و احساس کردم هر وقت که دهنمو باز میکنم که کمک بخوام کلی قیر شل و ول قورت میدادم....
ادامه دارد...
این مطلب در 1392/10/04 11:31:13 نوشته شده است و در 1392/10/04 11:31:31 ویرایش شده است .
دو سال از بهترین سالای عمرم اینجا گذشت
تابستونای شلوغ..
دوستای خوب...
انجمن فعال...
ولی اون روزا دیگه برنمیگرده
تابستونای شلوغ..
دوستای خوب...
انجمن فعال...
ولی اون روزا دیگه برنمیگرده