一つがいい
その一つもロクに出来ずに
二つや三つになってしまうけれど、一つ!
握り締めた手の中で 毎日表情を変える一つ
会話が出来ずに朝を迎える日もある
奴は かなり やっかいで 振り回されて たまに振り回すけど また空回り(*_*)
だけど 私は この一つを信じよう
この一つがあれば何も要らないよ
あなたに一つ私に一つ
それが集まって虹になったらどこまでも行ける
鳥になって花になって忙しい
でも丘の上で ごろんと休む時に
その一つが きっと情熱に変わるんだよね
今日も一日ありがとう
وعده گاه
کسی
کسی که هیچ بر لبانش نمی گذرد جز سکوت
جهانی به برت شوند باز هم او یکی ست و تمام !
کسی که دستانش به دستانت گره می خورد و هر روز رنگ می گیرد و دیگرگونه می شود
و روز همیشه که بشکوفد به روشنی با تو از خانه خواهد آمد و با تو در سخن خواهد بود به سکوت
تا بچرخد و بچرخانی روزها و دقیقه هایش را به درد و سخت به دشواری
با تو می ماند و تاب می خورد
هم او ، من به او ایمان آورده ام
او که هست بی که هیچ بگوید و هیچ بخواهد
کسی باتو ، کسی با من
و آنجا که تمام خواهد شد تلاقی رنگهای روشن رنگین کمان
و پرنده بودن سخت و برگ گلی بودن ، سخت تر
همانجا ، به وقت آرمیدن بر بلندای تپه ای همه سبز و سبز
او ، از راه خواهد رسید با اشتیاق سوزانی در نگاهش و زمینی دوباره خواهد ساخت و آفتابی دیگر
از امروز تا همیشه سپاسگزار آستانش
باشد که باشد
این مطلب در 1392/09/23 16:19:14 نوشته شده است و در 1392/09/23 16:20:03 ویرایش شده است .
درد دارد!
کسی تنهایت بگذارد
که با جرم با او بودن
همه تنهایت گذاشتند!
کسی تنهایت بگذارد
که با جرم با او بودن
همه تنهایت گذاشتند!