بسم الله الرحمن الرحیم
.
.
.
عجب از این عقل واژگونه، که مارا در جستجوی شهدا، به قبرستانها میکشاند! پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم؛
حال آنکه شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است!
عقل می گوید: بمان؛ عشق می گوید: برو؛ و خداوند این دو را آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عشق و عقل، معنا شود.
بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند، راحلان طریق عشق میدانند که؛ ماندن نیز در رفتن است!!!
شهید مرتضی آوینی
.
.
.
یک روز آتش گرفتی بر خاک خاکسترت ماند
پرواز در باورت بود کین بار تنها پرت ماند
شب بود و عطر بهاری از دست های تو جاری
یک کهکشان پرستاره از چشمهای ترت ماند
با کوله باری پر از عشق تا عرش راهی گشودی
بر فرش تنها برادر، بی دست انگشترت ماند
گمنــام رفتی، نداری از نام حتــی پلاکی
یک مشت از استخوان بود چیزی که از پیکرت ماند
امروز بر شانه هایم تشییع کردم تنت را
تن، لاله پرپر تو کز عشق یادآورت ماند
ای کاش من هم غباری از بال بال تو بودم
یا حلقه دودی پریشان وقتی که از سنگرت ماند
.
.
.
سرگرد خلبان شهید رضا صادقی مهر، مردی که به همراه سرهنگ خلبان علی اصغر آفرین شهریار
در تاریخ 5 اذر 1386 به شهادت رسیدند
روحشون شاد...
http://8pic.ir/images/97934053247059521975.jpg
.
.
.
http://www.aparat.com/v/5C6D7
.
.
.
سحرگاه پنجشنبه 6 بهمن ماه سال 90 ،ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد با اعلام وضعیت اسکرمبل دو خلبان جوان و قهار نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در بوشهر قدم بر رکاب هواپیمای اف-14 به شماره 6062 گذاشتند و در اغوش آسمان جای گرفتند...اما فقط 3 دقیقه پس از برخواستن از خاک در یک پرواز عملیاتی بالای جزیره شیف منهدم و به شهادت رسیدند
گلبرگ های باقی مانده پیکرهای پاکشان با احترام و شکوه خاص اما غریبانه و بی صدا در تهران و اصفهان تشییع و به خاک سپرده شد.
یادمان باشد در عین جوانی و آرزوهای جوانی رفتند تا ما با اقتدار بمانیم...فرود نیامدند تا نام ایران برای همیشه سربلند بماند
مثل الگوهایشان بی ادعا و بی الایش آسمانی شدند.
خداوند لاله های پرپر باغ جسمشان را برای خود خرید و با آبیه زلال خلیج همیشه فارس غسل داد و بستر دریا را آرامگاه ابدیشان قرار داد.
...
...
سیمرغ نوشت:
وقتی وطن به خون خودش تشنه می شود
عشق است اگر نصیب رگم دشنه می شود
خون مرا بریز به رگ های میهنم
هرگز به حرمت وطنم دم نمی زنم
همه دل به دریا میدهند...دیده ای؟ شنیده ای که دریایی دل به آسمان بدهد؟ علیرضا و مصطفی، نه آسمانی؛ که خود آسمان بودند... دریا دلش تاب نیاورد... ما آسمانهایی داشتیم که دریایی شدند...
تا به حال شنیده ای دریا آسمان را ببلعد؟ ما آسمانی داشتیم که دریایی او را از ما گرفت...
آسمانمان علیرضا و مصطفی بودند و دریایمان خلیج فارس...
می دانی تابوت خالی یعنی چه؟ می دانی شاخ شمشاد برود و فقط چند عضو داخلی بدنش برگردد یعنی چه؟
خوش قد و بالا، قامتت کو؟ سرت کجاست؟ دستان پر سخاوتت میان کدامین موج خلیج تاب می خورد؟
یکی می گفت خلبان وقتی صدای آژیر اسکرمبل را می شنود اولین چیزی که به ذهنش می آید دل کندن از زن و فرزند و زندگی است...می گفت مصطفی را دیده بود وقتی بعد از شنیدن صدای آژیر بند پوتینش باز بود و به سمت تامکت می دوید...پریدند...تنها سه دقیقه بعد...آسمانی شدند...
http://1.irartesh.ir/uploads/irartesh-ir_139067062138291.jpg
.
.
.
عجب از این عقل واژگونه، که مارا در جستجوی شهدا، به قبرستانها میکشاند! پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم؛
حال آنکه شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است!
عقل می گوید: بمان؛ عشق می گوید: برو؛ و خداوند این دو را آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عشق و عقل، معنا شود.
بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند، راحلان طریق عشق میدانند که؛ ماندن نیز در رفتن است!!!
شهید مرتضی آوینی
.
.
.
یک روز آتش گرفتی بر خاک خاکسترت ماند
پرواز در باورت بود کین بار تنها پرت ماند
شب بود و عطر بهاری از دست های تو جاری
یک کهکشان پرستاره از چشمهای ترت ماند
با کوله باری پر از عشق تا عرش راهی گشودی
بر فرش تنها برادر، بی دست انگشترت ماند
گمنــام رفتی، نداری از نام حتــی پلاکی
یک مشت از استخوان بود چیزی که از پیکرت ماند
امروز بر شانه هایم تشییع کردم تنت را
تن، لاله پرپر تو کز عشق یادآورت ماند
ای کاش من هم غباری از بال بال تو بودم
یا حلقه دودی پریشان وقتی که از سنگرت ماند
.
.
.
سرگرد خلبان شهید رضا صادقی مهر، مردی که به همراه سرهنگ خلبان علی اصغر آفرین شهریار
در تاریخ 5 اذر 1386 به شهادت رسیدند
روحشون شاد...
http://8pic.ir/images/97934053247059521975.jpg
.
.
.
http://www.aparat.com/v/5C6D7
.
.
.
سحرگاه پنجشنبه 6 بهمن ماه سال 90 ،ساعت 4 و 30 دقیقه بامداد با اعلام وضعیت اسکرمبل دو خلبان جوان و قهار نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در بوشهر قدم بر رکاب هواپیمای اف-14 به شماره 6062 گذاشتند و در اغوش آسمان جای گرفتند...اما فقط 3 دقیقه پس از برخواستن از خاک در یک پرواز عملیاتی بالای جزیره شیف منهدم و به شهادت رسیدند
گلبرگ های باقی مانده پیکرهای پاکشان با احترام و شکوه خاص اما غریبانه و بی صدا در تهران و اصفهان تشییع و به خاک سپرده شد.
یادمان باشد در عین جوانی و آرزوهای جوانی رفتند تا ما با اقتدار بمانیم...فرود نیامدند تا نام ایران برای همیشه سربلند بماند
مثل الگوهایشان بی ادعا و بی الایش آسمانی شدند.
خداوند لاله های پرپر باغ جسمشان را برای خود خرید و با آبیه زلال خلیج همیشه فارس غسل داد و بستر دریا را آرامگاه ابدیشان قرار داد.
...
...
سیمرغ نوشت:
وقتی وطن به خون خودش تشنه می شود
عشق است اگر نصیب رگم دشنه می شود
خون مرا بریز به رگ های میهنم
هرگز به حرمت وطنم دم نمی زنم
همه دل به دریا میدهند...دیده ای؟ شنیده ای که دریایی دل به آسمان بدهد؟ علیرضا و مصطفی، نه آسمانی؛ که خود آسمان بودند... دریا دلش تاب نیاورد... ما آسمانهایی داشتیم که دریایی شدند...
تا به حال شنیده ای دریا آسمان را ببلعد؟ ما آسمانی داشتیم که دریایی او را از ما گرفت...
آسمانمان علیرضا و مصطفی بودند و دریایمان خلیج فارس...
می دانی تابوت خالی یعنی چه؟ می دانی شاخ شمشاد برود و فقط چند عضو داخلی بدنش برگردد یعنی چه؟
خوش قد و بالا، قامتت کو؟ سرت کجاست؟ دستان پر سخاوتت میان کدامین موج خلیج تاب می خورد؟
یکی می گفت خلبان وقتی صدای آژیر اسکرمبل را می شنود اولین چیزی که به ذهنش می آید دل کندن از زن و فرزند و زندگی است...می گفت مصطفی را دیده بود وقتی بعد از شنیدن صدای آژیر بند پوتینش باز بود و به سمت تامکت می دوید...پریدند...تنها سه دقیقه بعد...آسمانی شدند...
http://1.irartesh.ir/uploads/irartesh-ir_139067062138291.jpg
این مطلب در 1395/03/31 04:46:58 نوشته شده است و در 1395/04/08 21:53:37 ویرایش شده است .
خدایا اگر دستبند تکبر نمیبست دست کمانگیر ما را کسی تا قیامت نمی کرد پیدا از آن گوشه کهکشان تیر ما را....