moein0خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود.ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به بیشه زار کنار زمین شد.خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبه رو شد!قورباغه ای در تله ای گرفتار بود و حرف میزد!!قورباغه:اگر مرا از بند آزاد کنی سه آرزویت را برآورده میکنم.خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد.قورباغه گفت:نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را یگویم.هر آرزویی که برایت بر آورده کنم ده برابر آن را برای شوهرت برآورده میکنم.خانم.قبوله.من میخواهم زیباترین زن دنیا باشم.قورباغه:شوهرت ده برابر ت. زیبا خواهد بود.خانم گفت:باشه.میخواهم ثروتمند ترین فرد در دنیا باشم.قورباغه:آنوقت شوهرت ده برابر...خانم گفت:قبوله.میخواهم به یک سکته قلبی خفیف دچار شوم..........
اشتباه نکن.... اون موقع شوهرش به سکته ی ده برابر خفیف تر دچار میشه
از بچگی بهم گفتن بزرگ میشی یادت میره, من کوچیک شدم و یادم موند و این یادم داد که واقعیت همیشه خلاف گفته هاشون خواهد بود.