اقا خودتون رو خیس کردید به من ربطی نداره ها فحش ندید
من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت
نویسنده | پیغام |
---|---|
|
1393/10/06 19:39:36
اقا خودتون رو خیس کردید به من ربطی نداره ها فحش ندید
من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت
|
|
1393/10/06 19:40:11
الکیه نزدیک عیدیم
|
|
1393/10/06 19:41:59
دوستم تعریف میکردکه روزجمعه باخانوادشون به دیدن پدربزگشون میرن و وقتی شب میشه برمیگردن خونشون وپدربزرگ تنها میشه و وقتی میخوابه ولامپ ها روخاموش میکنه یه دفعه صداهای عجیب غریب که شبیه صدای جشن وشادی بوده از زیرزمینشون میاد پدربزرگ بلندمیشه میره ببینه چه خبره قایمکی ازلای دیوارزیرزمین میبینه که جن ها جشن شادی گرفتنو بعدپدربزرگه به پلیس زنگ میزنه و وقتی پلیسها میان ببینن چه خبره زیر زمین خالیه وسکوت خوف برانگیزی حکم فرما هستش پلیسابه پدربزرگه میگن پدرجون حتما خیالاتی شدی ولی یهدفعه پلیسه غیب میشه پلیسای دیگه میترسن وپدربزرگ وسایلاشو جمع میکنه تا برای رفتن از اون خونه اماده بشه پلیسا هم به تاریکیه زیرزمین شلیک میکنن ولی فایده ای نداره همه ی پلیسا به زیرزمین میریزن وازهیچ کدومشون خبری نمیشه پدربزرگ هم میره خونه ی نوه هاش ودیگه سالهای سال کسی به اون خونه نمیره؟
من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت
|
|
1393/10/06 20:01:02
حالا چرا زیر 25 سال یهو نمینوشتی دیگه تو این انجمن بجز مدیرا بقیه زیر 25 که سهله زیر 18 هستن هنوز به سن قانونی نرسیدن ×××××
زندگی راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست... |
|
1393/10/06 20:03:59
کنون رزم Virus و رستم شنو دگرها شنیدستی این هم شنو
که اسفندیارش یکی Disk داد بگفتا به رستم که ای نیکزاد در این Disk باشد یکی فایل ناب که بگرفتم از Site افراسیاب چنین گفت رستم به اسفندیار که من گشنه نون سنگک بیار جوابش چنین داد خندان طرف که من نون سنگک ندارم به کف برو حال می کن بدین Disk, هان! که هم نون و هم آب باشد در آن تهمتن روان شد سوی خانه اش شتابان به سوی رایانه اش چو آمد به نزد Mini Tower اش بزد ضربه بر دکمه ی Pawerاش دگر صبر و آرام و طاقت نداشت مر آن Disk را در Drive اش گذاشت نکرد هیچ صبرو نداد هیچ لفت یکی List از Root دیسکت گرفت درآن Diskدیدش یکی File بود بزد Enter آنجا و اجرا نمود کزان یکDemo شد پس از آن عیان ابا فیلم و موزیک و شرح و بیان به ناگه چنان سیستمش کرد Hang که رستم در آن ماند مبهوت و منگ چو رستم دگر باره Reset نمود همی کرد Hang و همان شد که بود تهمتن کلافه شد و داد زد ز بخت بد خویش فریاد زد چو تهمینه فریاد رستم شنود بیامد که لیسانس رایانه بود بدو گفت رستم همه مشکلش وز آن Disk و برنامه خوشگلش چو رستم بدو داد قیچی و ریش یکی دیسک Bootable آورد به پیش یکیToolkit اندر آنDisk بود بر آورد آن را و اجرا نمود همی گشت Hard,Toolkit اندرش چو کودک که گردد پی مادرش به ناگه یکی رمز Virus یافت پی حذف امضای ایشان شتافت چو Virus را نیک بشناختش مر از Boot Sictor برانداختش یکی ضربه زد بر سرش Toolkit که هر Byte آن گشت هشتاد Bit به خاک اندر افکند Virus را تهمتن به رایانه زد بوس را چنین گفت تهمینه با شوهرش که این بار بگذشت از پل خرش دگر باره اما خریت مکن ز رایانه اما تو صحبت مکن قسم خورد رستم به پرر نگیرد دگر Disk از اسفندیار من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت
|
|
1393/10/06 20:06:23
نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس گفتم: سلام حافظ گفتا : علیک جانم گفتم: کجا روی؟ گفت والله خود ندانم گفتم : بگیر فالی گفتا نمانده حالی گفتم: چگونه ای؟ گفت: در بند بی خیالی گفتم که تازه تازه شعر و غزل چه داری؟ گفتا که می سرایم شعر سپیدباری گفتم: ز دولت عشق، گفتا: کودتا شد گفتم: رقیب، گفتا: کله پا شد گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی گفتم: بگو، ز خالش، آن خال آتش افروز؟ گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز گفتم: بگو ز مویش، گفتا که مش نموده گفتم: بگو، ز یارش، گفتا ولش نموده گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش گفتم: بگو، ز ساقی حالا شده چه کاره؟ گفتا: شدست منشی در دفتر اداره گفتم: بگو؛ ز زاهد آن رهنمای منزل گفتا: که دست خود را بردار از سر دل گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم ها گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا گفتم: بگو، ز محمل یا از کجاوه یادی گفتا: پژو، دوو، بنز یا گلف نوک مدادی گفتم که قاصدت کو آن باد صبح شرقی گفتا که جای خود را داده به فاکس برقی گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره گفتا: به جای هدهد دیش است و ماهواره گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟ گفتا: به پست داده، آورد یا نیاورد؟ گفتم: بگو ز مُشکٍ آهوی دشتِ زنگی گفتم: سراغ داری میخانه ای حسابی؟ گفتا: آنچه بود از دَم گشته چلو کبابی گفتم: بیا دو تایی لب تر کنیم پنهان گفتا: نمی هراسی از چوب پاسبانان؟ گفتم شراب نابی تو دست و پا نداری؟ گفتا که جاش دارم وافور با نگاری گفتم: بلند بوده موی تو آن زمان ها گفتا : به حبس بودم اَز ته زدند آن ها گفتم: شما و زندان؟ حافظ ما رو گرفتی؟ من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت
|
|
1393/10/06 20:10:50
خخخخخخخخخخ خودم 17 سالمه بعضی ها خیلی ترسو هستن گفتم بزنم زیر 25 سال نخونن که یه دفعه سکته نزنن به ما فحش بدن بقیه من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت
|
|
1393/10/06 20:13:32
خواستگاری خری
خری آمد بسوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری * مادر بگفتا ای پسر جان تو را من دوست دارم بهتر از جان ز بین این همه خرهای خوشگل یکی را کن نشان چون نیست مشکل * از شادمانی جفتکی زد کمی عرعر نمود و پشتکی زد بگفت مادر به قربان نگاهت به قربان دو چشمان سیاهت * همسایه را عاشق شدم من به زیبائی نباشد مثل او زن بگفت مادر برو پالان به تن کن برو اکنون بزرگان را خبر کن به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه دو تا پالان خریدند پای عقدش یه افسار طلا با پول نقدش خریداری نمودند یک طویله همانطوری که رسم است در قبیله * عاقد کناب خود گشائید وصال عقد ایشان را نمائید دوشیزه * خانم آیا رضائی به عقد این * خوش تیپ در آیی یکی از حاضرین گفتا به خنده عروس خانم به گل چیدن برفته برای بار سوم * بپرسید که * خانم سرش یکباره جنبید خران عرعر کنان شادی نمودند یونجه کام خود شیرین نمودند به امید خوشی و شادمانی برای این دو * در زندگانی
این مطلب در 1393/10/06 20:13:32 نوشته شده است و در 1393/10/06 20:14:21 ویرایش شده است .
من اونیم که سایه هم نداشت دلش رو توی کوچه جا گذاشت همون که تو دلش غمارو کاشتغیر از این سکوت چیزی برنداشت
|
منوی کاربری
|
||